شهید احمد فرگاه در دهم فروردین ماه 1366 حین انجام مأموریت از منطقه فاو در حال بازگشت به خرمشهر تصادف شدید رخ می دهد و به شهادت می رسد.
سنگرساز بی سنگر شهید احمد فرگاه

نوید شاهد: سال 1329 بود. در شهر کاشان در خانواده فرگاه، اولین فرزند خانواده به دنیا آمد و نام او را احمد گذاشتند.

«حسین» آقا پدر نوزاد، از کسبه متدین و امین بازار شهر کاشان و چهره ای شناخته شده بود . « زهرا » خانم مادر کودک نیز زنی متدین و پایبند به احکام دینی بود. او برای شیر دادن به کودکش وضو می گرفت و ذکر لااله الاالله، زمزمه لالایی برای فرزندش بود. احمد در سایه تعالیم پدر و پرورش دینی مادر در خانواده ای مذهبی رشد یافت. او از چهار سالگی بر اثر تعلیم مادرش، وقت اذان، در حیاط خانه اذان می گفت.

زمان تحصیلات ابتدایی فرا رسید. احمد شش سال تحصیلات ابتدایی را در شهر کاشان درس خواند و در کنار درس خواندن در مغازه و کنار پدرش، کم کم کار کردن را نیز تجربه کرد. از آن به بعد همیشه کار و تحصیل را در کنار هم داشت. او از کلاس چهارم ابتدایی، حسابداری مغازه پدر را بر عهده گفت و آن را خوب انجام داد .

با اتمام تحصیلات ابتدایی به دبیرستانی که سابقاً نام آن محمدرضا شاه پهلوی بود، رفت. او برای اینکه کار کردن را ادامه دهد، چهار سال اول دوره متوسطه را شبانه درس خواند و روزها در کنار پدرش کار می کرد. برای کلاس پنجم متوسطه و سال آخر تحصیل را روزانه ادامه داد و موفق شد مدرک دیپلم خود را در رشته ریاضی بگیرد.

احمد در دوره تحصیل همیشه سر آمد شاگردان مدرسه به حساب می آمد. بسیار خوش خط بود و اداره بعضی کلاس ها را در نبودن معلمش به او می سپردند. احمد از دوره نوجوانی فعالیت مذهبی و تبلیغ دینی را در کنار درس و کار آغاز کرد . مطالعه را دوست داشت و ارتباط سازنده با هم کلاسی ها و دوستانش را حفظ می کرد.

احمد پس از گرفتن مدرک دیپلم ریاضی، دوره خدمت سربازی را در شهر مقدس مشهد گذراند. او به دلیل علاقه فراوان به علوم دینی، دروس حوزوی را نیز به مدت سه سال در مدرسه حقّانی در شهر قم قبل از انقلاب اسلامی گذراند.

احمد پس از پایان تحصیلات متوسطه، ادامه تحصیل داد و در دانشگاه صنعتی اصفهان در رشت برق صنعتی پذیرفته شد. در آن شهر بود که فعالیت های سیاسی و اجتماعی او در کنار فعالیت های فرهنگی و دینی اش شکل تازه ای به خود گرفت و مبارزات او علیه حکومت پهلوی شکل سازمان یافته ای پیدا کرد.

سال 1352 بود که احمد به خواستگاری« منیر منصف» رفت. او دنبال زندگی ساده ای بود که مانع فعالیت های اجتماعی و فرهنگی او نباشد. خواستگاری وی پذیرفته شد و احمد و منیر زندگی ساده و آکنده از صفا و صمیمیت خود را روز بیستم خرداد ماه آن سال شروع کردند.

احمد همسری مهربان و فداکار بود به خانواده توجه خاصی داشت اما هیچ گاه رسیدگی به خانه و خانواده او را از فعالیت اجتماعی و رسالت دینی اش باز نمی داشت. او در آن دوران، مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی را نیز در قالب گروه منصورون با عده دیگری از همفکران و دوستان دوره مبارزه اش شکل بخشید.

مسئولیت احمد در گروه انقلابی منصورون تأمین سلاح و تدارک تجهیزات لازم بود. او از عهده این کار به خوبی بر می آمد. روزی بر اثر اشتباه گلوله ای از اسلحه خارج شد و پای او را مجروح کرد. اما به دلیل رعایت امنیت او به بیمارستان نرفت و توسط یک پزشک معتمد پایش را معالجه کرد. او بسیاری از فعالیت هایش را به دلایل امنیتی به همسرش نیز نمی گفت تا خطری متوجه او نشود.

احمد در سال 1354 یک بار در تهران دستگیر شد ولی مدت این دستگیری بیش از دو هفته نبود. او زیر شکنجه مقاومت کرد و هیچ نگفت. حتی دوستان نزدیکش نیز یک ماه پس از آزادی اش موضوع را فهمیدند.

سال 1356 رو به پایان بودکه با قیام مردم قم، نهضت اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) شروع شد. رژیم پهلوی با سرکوب و کشتار مردم قم کوشید تا از گسترش این نهضت جلوگیری کند. اما با کشتار مردم قم، شعله های قیام بیشتر زبانه کشید و شهرهای دیگر ایران را یکی پس از دیگری وارد مبارزه و قیام کرد.

احمد در آن روزها به دلیل برخورداری از سابقه مبارزه و فعالیت های انقلابی، نیرویی کارساز و موثر در سازماندهی قیام مردمی و مبارزه با نیروهای امنیتی رژیم پهلوی به حساب می آمد تا اینکه بالاخره با فرار شاه از ایران و بازگشت حضرت امام خمینی (ره) به کشور، تمامی سنگرهای مقاومت رژیم پهلوی سقوط کرد و رژیم شاهنشاهی از زندگی اجتماعی و سیاسی ملت ایران برای همیشه برچیده شد.

روز 22 بهمن ماه سال 1357 روز پیروزی انقلاب اسلامی، روز اشک های شوق احمد نیز بود. او پس از یک دوره سخت مبارزه، به چشم خود پیروزی را می دید و با تمام وجود حاکمیت دین بر سرنوشت و زندگی آینده را احساس می کرد. آرزویی که دستیابی به آن را به این زودی ها انتظار نداشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی، زمان ساختن کشور فرا رسیده بود. احمد همراه با کارهای فرهنگی و دینی و اجتماعی که برای پاسداری از انقلاب اسلامی انجام می داد او پس از صدور فرمان حضرت امام خمینی (ره) برای آغاز حرکت جهاد سازندگی، با تعدادی از دوستان انقلابی اش جهاد سازندگی شهر کاشان را ایجاد کرده و برای خدمت به مردم محروم و روستاییان نجیب راهی روستاهای کاشان شد.

او به دلیل سوابق مبارزاتی و تحصیلات حوزوی و دانشگاهی، نیرویی موثر برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی در شهر خود بود و به همین دلیل او در شهر کاشان جایگاه خاصی داشت.

احمد تمام زندگی اش را برای پیشبرد انقلاب اسلامی گذاشته بود. با تمام علاقه ای که به همسر و دخترانش زینب و هاجر و تنها پسرش محمد صالح داشت اما هیچ گاه رسیدگی به خانواده اش او را از راه خدمت به جامعه و انجام کارهای انقلابی و مکتبی غافل نمی کرد.

او رسالت فرهنگی خود را در تمام دوران مبارزه فراموش نکرد. از سال 1353 که مشغول مبارزه شد و تشکیل خانواده داد. از صبح تا عصر در هنرستان صنعتی کاشان تدریس می کرد و با جوانان کار فرهنگی می کرد .

او در دوران مبارزه به دلیل گرایش التقاطی برخی گروههای مبارز، از آنها جدا شد و گروه منصورون را با دوستانش تشکیل داد تا رسالت فرهنگی اصیل اسلامی را دنبال کند. زمانی که ازدواج کرد نیز خانه را به محلی برای خودسازی فرهنگی و آموزش خانوادگی تبدیل کرد. آنها هرروز یک حدیث را فرا می گرفتند و دروس عربی و قرآنی را می آموختند.

همزمان با تدریس در هنرستان صنعتی کاشان، سه روز در هفته به قم می رفت تا دروس حوزوی را فرا گیرد و این سابقه و گرایش، او را پس از پیروزی انقلاب اسلامی درگیر فعالیت های فرهنگی ساخت.

احمدخدمات شایانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در شهر کاشان انجام داد او در تأسیس کمیته های انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و حزب جمهوری اسلامی نقش موثری ایفا کرد.

او به دلیل شایستگی و اعتمادی که در بین مسئولین انقلاب از آن برخوردار بود، برای خدمت مدتی به شهر خرم آباد رفت و ضمن کار در استانداری لرستان به فعالیت های فرهنگی در منطقه پرداخت .

سال 1359 ، با شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعثی عراق، احمد برای نبرد با دشمن به جبهه های آبادان و فیّاضیّه رفت. مدتی پس از حضورش در جبهه، به معاونت استانداری یزد منصوب شد و از آن تاریخ دو سالی را در استانداری یزد خدمت کرد.

احمد پس از کار و خدمت در استان یزد، با خانواده راهی تهران شد. او در روزنامه تهران تایمز مشغول کار فرهنگی شد و پس از مدتی در سازمان تبلیغات اسلامی به ادامه فعالیت های فرهنگی که همیشه به آن علاقه داشت، پرداخت.

در سازمان تبلیغات اسلامی مسئولیت بخش تولید انتشارات امیر کبیر را به او سپردند. او معتقد بود اگر فرهنگ ما اصلاح شود، دشمن نا امید خواهد شد و به همین سبب شبانه روز در عرصه فرهنگی کشور کار می کرد.

به گفته همسرش، احمد در نتیجه فشار کار زیاد و غصّه های غیر قابل تحمل، زخم معده گرفت.

سال 1365 بود و جنگ با عملیات رزمندگان اسلام، روزهای سرنوشت ساز خود را می گذراند. اسفند ماه بود که او کار هایش را در مؤسسه امیر کبیر جمع و جور کرد و تحویل داد و به همسرش گفت: « کار اداری را تحویل داده ام چون دیگر برنمی گردم.

احمد دل در گروه جبهه و جنگ داشت. او چند بار قبل آن به جبهه رفته بود و در عملیات شکستن محاصره آبادان هم شرکت کرد، اما این رفت و آمدها او را راضی نمی کرد، او تصمیم خود را گرفته بود.

احمد در اولین روز های سال 1366، روز چهارم فروردین ماه با دوستان و همکاران ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی کاشان راهی جبهه های جنوب و منطقه عملیاتی شلمچه شد. او به همراه تعدادی از مسئولین شهر کاشان برای بازدید و ساماندهی فعالیت های ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی کاشان راهی منطقه شده بود.

همسر احمد درباره هنگام عزیمت وی به جبهه می گوید:

دل او مملّو از عشق به خدا بود چرا که موقع رفتن به جبهه بچه هایش را نیز نبوسید با این که خواب بودند و برای رفتن او مشکلی ایجاد نمی کردند. یک خداحافظی معمولی نیز با من داشت. پس از شهادتش من احساس کردم که او حق داشت، چرا که دیگر اصلاً در دلش جایی برای دنیا و مافیها نبود. از همه چیز جدا شده بود. حسابهای بانکی را رسیدگی کرد، حساب سال را هم که نیمه شعبان بود، رسید و دیگر حرفی نداشت جز هجرت و شهادت.»

روز دهم فروردین ماه سال 1366 بود. احمد در حال انجام مأموریت از منطقه فاو، همراه پنج نفر از همرزمانش به خرمشهر باز می گشت که در بین راه بر اثر تصادف نسبتاً شدید در همان لحظه با دوستانش ندای حق را لبیک گفته و به کاروان شهدای سنگر ساز بی سنگر پیوست. او در جبهه همیشه با وضو بود. احمد در نماز معمولاً دعا می کرد تا خداوند وفات او را شهادت در راهش قرار دهد و بالاخره نیز چنین شد و احمد به آرزوی شهادت رسید.

پیکر «شهید احمد فرگاه» روز دوازدهم فروردین ماه سال 1366 همزمان با سالگرد استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران بر فراز دستهای مردم کاشان با شکوه و عزت همچو برگی بر فراز موجهای خروشان، به سوی وادی السلام شهر کاشان تشییع شد و در قطعه شهدا به خاک سپرده شد.

شهادت احمد فرگاه موج تازه ای در مردم شهر کاشان بر انگیخت. هر کس از او خاطره ای نقل می کرد خدمات و ایثار او برای پیشبرد انقلاب اسلامی فراموش شدنی نبود. بسیاری از بزرگان و مسئولین انقلاب اسلامی برای شهادت او پیام داده و درباره اش سخن گفتند.

شهید احمد فرگاه پس از یک عمر جهاد و هجرت و مبارزه در جوار حق آرام گرفت. اما نام نیک او پرچم افتخار شهر کاشان و مزارش یادمان رهپویان و چراغ فروزان رهجویان حقیقت خواهد ماند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده