شهيد حميد مقرب؛
به حسين بگو خونش هم چنان در رگها مي جوشد ، بگو از آن خونها سروها روئيد ، ظالمان سروها را بريدند اما باز هم سروها روئيد.
چه می شد امروز شهيد می شديم و فردا زنده ، تا دوباره شهيد شويم
 
نوید شاهد فارس: شهيد حميد مقرب در بیست و یکم شهریور ماه 1347 در جهرم دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا دوم متوسطه در رشته ریاضی گذراند .

وی در تابستان سال 1361 با شرکت خود و دوستانش در اردوی دانش آموزی ، آنچنان جو اردوگاه را تحت الشعاع قرار داد که زمينه ی بروز شايستگی را برای پذيرفتن مسئوليتی خطيرتر نشان دادند.
پس از برگشت از اردو همچنان به فعاليت های خود در مدرسه ادامه داد تا سرانجام در بیست و چهارم آبان ماه 1361 به همراه ساير دوستان با شرکت در گردان دانش آموزی به جبهه های حق عليه باطل شتافت و به مدت 6 ماه در جبهه بود و به دفاع از ميهن خود پرداخت.

 شهيد حميد مقرب پس از رشادت های فراوان در بیست و پنجم مهر ماه 1362 در عصر روز عاشورا در جاده مياندو آب  به دست مزدوران منافق کومله همانند امام حسين و يارانش به شهادت رسيد .


( دلنوشته ای از شهيد حميد مقرب )

 بسم الله الرحمن الرحيم

 خدايا ، بار الها ، پروردگارا ، معبودا ، معشوقا ، مولايم ، من ضعيف و ناتوان که تحمل درد از دست دادن پاهايم را ندارم چگونه تحمل عذاب تو را مي توانم بکنم ؟
خدايا ، مرا ببخش از گناهان من در گذر تو کريم و رحيم هستي . خدايا ، ما با تو پيمان بسته بوديم که تا پايان راه برويم و بر پيمان خويش هم چنان استوار مانده ايم .

خدايا ، های و هوی بهشت را می بينم ، چه غوغايی ، حسين به پيشواز يارانش آمده ، چه صحنه اي فرشتگان ندا دهند که همرزمان ابراهيم ، همراهان موسي ، همدستان عيسي ، هم کيشان محمد ، همسنگران علي ، همفکران حسين ، همگامان خميني از سنگر کربلا آمده اند  ، چه شکوهي .

خدايا ، به محمد بگو که پيروانش حماسه آفريدند به علي بگو که شيعيانش قيامت به پا کردند و به حسين بگو خونش هم چنان در رگها مي جوشد ، بگو از آن خونها سروها روئيد ، ظالمان سروها را بريدند اما باز هم سروها روئيد.

خدايا ، مي دانی که چه می کشيم پنداری که چون شمع ذوب می شويم ما از مردن نمی هراسيم اما می ترسيم بعد از ما، ايمان را سر ببرند و اگر بسوزيم هم که روشنائی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد پس چه بايد کرد ؟

 از يک سو بمانيم تا شهيد آينده شويم و از سوی ديگر بايد شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد نشود . عجب دردی چه می شد امروز شهيد می شديم و فردا زنده می شديم تا دوباره شهيد شويم .
آري ياران همه سوي مرگ رفتند در حالی که نگران فردا بودند . ما با امام خمينی ميثاق بسته ايم و به او وفا داريم ، زيرا که او به قرآن و اسلام وفادار است و اگر چندين بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او نخواهم کشيد . راه سعادت بخش امام حسين عليه السلام را ادامه دهيد و زينب وار زندگی کنيد .

خدايا ، بار الها ، پروردگارا ، معبودا ، معشوقا ، مولايم ، من ضعيف و ناتوان دوست دارم چشمهايم را دشمن در اوج دردش از حدقه در بستان درآورد و دستهايم را در تنگه چزابه قطع کند ، پاهايم را در خونين شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهايش کند و سرم را در شلمچه از تن جدا نمايد تا در کمال فشار و آزار دشمنان مکتبم ببينند که گرچه چشمها و دستها و پاها و قلب و سينه و سرم را از من گرفته اند اما يک چيز را نتوانسته اند بگيرند و آن ايمان و هدفم است که عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستی و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است .

خدايا ، جندالله را که با سوگند به ثارالله در لشکر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمينه ساز حکومت مهدی است آن حکومت جهانی بقية الله حمايت کن . والسلام

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده