در سالروز شهادت شهید«ولی الله بیات»
در منطقه عملياتي «سومار» براي آماده شدن عمليات والفجر 8 فرمانده اعلام مي كند چند نفر براي كندن كانال بسيار خطرناك نياز داريم اولين كسي كه حاضر به ...
شهید شیر دل عملیات سومار

نوید شاهد البرز:

مروری بر زندگی شهید ولی الله بیات از بیان پدر شهید:

شهيد «ولي اله بيات» در غروب روز اول مهر ماه سال 1343، بودكه گلي از گلهاي بهشت با صداي گريه اعلام وجود كرد و پا به زمين كه ازآفريده هاي رب العالمين بود، نهاد . وقتي به سن 7 سالگي رسيد براي تعليم و تربيت وارد مدرسه شد تا كلاس چهارم ابتدايي در زادگاهش شهر تهران با موفقيت پشت سر گذاشت. وي كلاس پنجم ابتدايي را در كرج سپري كرد و دوره راهنمايي را در شهركرج در «شهرك فرديس» مدرسه «حافظيه» آغاز نمود.


ولي الله در سال سوم راهنمايي بود كه انقلاب شكوهمند ايران به رهبري امام خميني (ره) شكل مي گرفت و ايشان در تظاهرات هاي مردمي همراه ديگر همكلاسهايش شركت مي كرد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 59، بود تا اين كه زمان جنگ تحميلي فرا رسيد و شهيد ولي الله در عضو بسيج «ناحيه 5 فرديس» شد.

ولي الله هم درس مي خواند و هم عضو بسيج بود.اوايل سال 60 بود كه تلاش و كوشش بيش از حدي داشت به طوري كه هفته اي يك و يا دو شب به خانه مي آمد .در سال 1361، بود كه عازم جبهه هاي حق عليه باطل گرديد. ولي الله وقتي به من اين مطلب را گفت و از من خواست كه رضايت بدهم،من در جواب گفتم: پسرم درس شما ناتمام است آن زمان شهيد دوم دبيرستان بود. ولي الله گفت: پدر جان! قول مي دهم درسم را هم بخوانم در نتيجه رضايت من را مي گيرد و براي دفاع از اسلام و ايران عازم جبهه مي شود. در 4يا5 ماهي كه در جبهه حضور داشت تنها 3يا4 نامه براي خانواده نوشت و حتي يك بار هم به مرخصي نيامده و سرانجام در تاريخ بیست و چهارم مهرماه 1361، در منطقه عملياتي «سومار» براي آماده شدن عمليات والفجر 8 فرمانده اعلام مي كند چند نفر براي كندن كانال بسيار خطرناك نياز داريم اولين كسي كه حاضر به انجام اين كار مي شود، شهيد بود و زماني كه مشغول كندن كانال بود، رژيم بعثي خمپاره اي مي اندازد كه بدن ولي الله متلاشي مي شود و او همچون شهيدي از شهيدان دشت كربلا به فيض شهادت نائل مي گردد و پیکر پاک شهید در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.

نقل قول از پدر شهید است:

يك روز زماني كه به خانه مي آمد عكاسي محل كه از دوستان من بود مرا صدا كرد و گفت: عكس پسرتان «ولي الله» حاضر است. من گفتم: مگر او عكس انداخته چه احتياجي به عكس دارد و او در جواب گفت: زماني كه مي خواست به جبهه برود نزد من آمد و گفت: يك عكس خوب از من بگير اگر من لياقت داشتم و شهيد شدم اين عكس را به خانواده ام بده تا بر روي تابوت من بزنند.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده