شهدای روز بیست و دوم مهرماه
شهید رحمان جاويدان يكم فروردين 1343، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش فتاح و مادرش،فانوس نام داشت. تاپايان سوم راهنمايي درس خواند. پاسدار بود. سال1364 ازدواج كرد. از سوي سپاه پاسداران در جبهه حضور يافت.بيست و دوم مهر 1365، با سمت تخريب چي در مهران بر اثر انفجار مین انفجار مین شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

شهید رحمان جاویدان در سال 1343 در یکی از روستاهای مهراب غرب در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی چشم دیده به جهان گشود.

وی از کودکی رفتار و گفتارش علاقه شدید به اسلام و مکتب محمد (ص) دارد و در سن شش سالگی در روستای چنگوله به مدرسه رفت . بر اثر فشار مالی و نرسیدن دستگاه حاکمه پهلوی در سال 1352 بار سفر را با خانواده خود بسوی تهران بست و در جنوبی ترین نقطه تهران سکنا یافت و در همانجا ادامه تحصیل داد تا اینکه پدر بزرگوار خویش را از دست داد.

از آنجا که وضع مالی خوبی نداشتند مجور شد درس روزانه را رها و رو بکار بیاورد و شبها نیز درس میخواند و تا سوم راهنمائی ادامه تحصیل داد.

او همیشه نماز و روزه اش ترک نمی‌شد تا اینکه ملت ایران به رهبری امام خمینی بر علیه رژیم فاسد و معدوم پهلوی برخواستند. وی نیز همیشه در تظاهرات شرکت می‌نمود و فعالیتهای چون پخش اعلامیه های امام را به عهده داشت تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام امت پیروز شد ودر مسجد محله مشغول پاسداری بود.

تا اینکه در سال 1359 صدام بدستور امریکا به خاک اسلامی ایران حمله نمود وی نتوانست به ندای رهبر لبیک نگوید و بعد از ثبت نام در بسیج و دیدن دوره های لازم به کردستان اعزام شد ومدت سه ماه در آنجا بسر برد واز ناحیه پا نیز مجروح شد و به تهران انتقال یافت بعد از خوب شدن دوباره از طریق بسیج استان ایلام به منطقه مهران (چنگوله) اعزام شد و در چندین عملیات شرکت نمود و بارها نیز زخمی شد که از آن جمله والفجر 3 در منطقه دوراجی عراق که از ناحیه سر و پشت مجروح گشت.

بعد از این دوره از بسیج تسویه نمود و وارد سپاه بعنوان پاسدار وظیفه مشغول به خدمت شد و در این دوره در عملیات والفجر پنج که در منطقه چنگوله انجام شد شرکت جست و دوباره زخمی شد و وی را برای مداوا به تهران اعزام نمودند ومدت یکماه در بیمارستان بستری بود و بعد از مرخصی از بیمارستان دوباره به جبهه رفت و مدت 2 سال و شش ماه سربازی را یک دست در جبهه های حق علیه باطل مشغول خدمت به اسلام بود تا اینکه دوره‌ی خدمت وی بپایان رسید.

به تهران آمد و ازدواج نمود در این دوره نیز ساکت ننشست و وارد بسیج شد و محافظت از شخصیتها مجلس شورای اسلامی به مدت شش ماه بعهده داشت همیشه در خانه می‌گرفت که باید به جبهه بروم وشبها گریه میکرد وقتی از او می‌پرسیدی که چرا گریه میکنی میگفت برای جبهه بچه‌ها در آنجا می‌جنگند و من در خانه راحت می‌خوابم بخاطر این گریه میکنم خلاصه با اصرار فراوان وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعنوان پاسدار رسمی شد تا اینکه یک روز آمد خانه و گفت که اسم نوشته ام برای جبهه و بعد از چندروز اعزام به باختران شد و بعنوان تخریب چی درگردان 110 خاتم الانبیاء (ص)مشغول خدمت شد.

در یک ماموریت بر اثر بمب شیمیائی که از طرف بعثیون درمنطقه کردستان ریخته شده بود مجروح شد و وی را به تهران فرستادند وی از آنجا که میدانست دیگر برنمی‌گردد و این آخرین بار است که به تهران میاید به دیدار تمام فامیل و اقوام رفته وبا همگی آنها خداحافظی نموده بود و حتی یا روز قبل از اینکه از باختران به ماموریت آخر برود به فامیلی که در باختران داشت سر زده و با او نیز خداحافظی نموده بود تا اینکه ماموریت یافت در منطقه مهران میدان مین را به اتفاق دیگر برادران همرزم خود خنثی نمایند بعد از خنثی سازی میدان مین آخرین مین منفجر شد و منجر به شهادت برادر رحمان جاویدان در تاریخ 22/7/65 شد.

منبع: اداره اسناد بنیاد شهید تهران بزرگ

خاطره ای از شهید

یکی از خاطرات برادر رحمان جاویدان از زبان یکی از همرزمانش که با هم بودند وی می‌فرماید برادر رحمان جاویدان یکی از بهترین نیروهای گرهمان بود ومسئولیت گروهان را بعهده داشت با اینکه یک مسئولیت سنگینی را بر عهده داشت وتنها کسی بود که هر موقع عملیاتی گشتی رزمی بود اولین نیروئی بود که دوشادوش دیگر برادران در عملیات شرکت مینمود از جمله وافجر 3 و الفجر 5 نیز شرکت داشته است.

منبع: اداره اسناد بنیاد شهید تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده