روز اول دی ماه سال 1365، هواپیماهای دشمن بعثی شهر اسلام آباد را به شدت بمباران کردند. کشتارگاه ویران شد، بسیاری از کارگران به شهادت رسیدند و اردشیر نیز بر اثر ترکش بمب که گلو و نای او را پاره کرده بود به دلیل مشکل تنفسی، در محل خدمت و در کنار همکارانش به شهادت رسید.
نگاهی به زندگی شهید اردشیر نوحی

نوید شاهد: شهید اردشیر نوحی فرزند «علی» و «محترم بیات» در ششم شهریور ماه 1336  در شهر کرمانشاه متولد شد.

اردشیر تحصیلات دوره ابتدایی نظام قدیم را در دبستان جعفری به پایان برد و تحصیلات دوره متوسطه را در مدرسه ای که محمد رضا شاه ( سابق ) نام داشت و بعداً به نام امام خمینی (ره) نام گذاری شد، ادامه داد . گرچه خانواده نوحی از نظر مالی خانواده نسبتاً ضعیفی بود اما برادران بزرگتر اردشیر به کمک پدرشان شرایط ادامه تحصیل را برای او فراهم کردند.

اردشیر برخی اوقات به کارگاه درودگری پدرش می رفت و به او کمک می کرد اما هیچ گاه برای تأمین مخارج درسی و زندگی، مشغول کار در کنار درس و تحصیل نشد. پس از گرفتن مدرک دیپلم متوسطه به خدمت سربازی رفت و در سپاه دانش خدمت خود را در منطقه ملک شاهی ایلام گذراند.

اردشیر پس از پایان خدمت سربازی، از ابتدای سال 1357 به دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران وارد شد تا در رشته بهداشت تحصیل کند. او در این رشته دو سال تحصیل کرد و با مدرک فوق دیپلم فارغ التحصیل شد.

با شروع انقلاب اسلامی و بالا گرفتن تظاهرات و مخالفت های مردمی با رژیم شاهنشاهی ایران، حضرت امام خمینی (ره) که سالها دور از وطن در تبعید زندگی می کرد به وطن بازگشت و پس از یک دوره جهاد، با کوشش مردم و فداکاری و از جان گذشتگی شهدای انقلاب اسلامی، روز 22 بهمن ماه سال 1357، انقلاب مردم ایران به پیروزی رسید.

اردشیر در آن زمان در دانشکده تحصیل می کرد و در راهپیمایی های مردمی شرکت می کرد. زمانی که اردشیر از دانشکده دامپزشکی مدرک کاردانی بهداشت را گرفت، به شهر کرمانشاه بازگشت و از تاریخ اول مهر ماه سال 1359 به استخدام سازمان دامپزشکی در آمد و به عنوان مسئول کشتارگاه روانسر، در آن شهر مشغول کار شد.

روز استخدام اردشیر با اولین روز جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران برابر شد. ارتش دشمن از روز 31 شهریور ماه سال 1359 با بمباران مناطق مختلف و تجاوز نیروی زمینی ارتش خود به مرزهای غرب و جنوب غربی ایران، جنگی نا برابر و نا خواسته را به مردم ایران تحمیل کرد. شهر کرمانشاه نیز از شهرهای نزدیک مرز بود که مورد تهاجم دشمن قرار داشت.

اردشیر مأموریت خطیری را بر عهده داشت. او زیر بمباران دشمن به وظیفه اش عمل می کرد و زندگی خود را نیز در این شهر ادامه می داد.

با مهیا شدن شرایط زندگی مستقل برای اردشیر، او به خواستگاری « مهری پور فکری» رفت و با قبول خواستگاری وی، مراسم ازدواج آنهاروز 29 مرداد ماه سال 1361 در شهر کرمانشاه برگزار شد.

اردشیر همسری مهربان برای مهری و عضو فداکار خانواده برای پدر، مادر، برادران و خواهرانش بود. او از هیچ تلاشی برای حل مشکلات خانواده اش فرو گذار نمی کرد و بسیار به همسرش احترام می گذاشت. او در محیط کار نیز با همکارانش رابطه صمیمی و دوستانه داشت.

با گذشت زمان، اولین و تنها فرزند یادگار اردشیر به دنیا آمد. او نام پسرش را محمد رضا گذاشت. فرزندی که با تولدش، کانون خانواده او را گرمی بیشتری بخشید.

اردشیر پس از مدتی که مسئولیت کشتارگاه شهر روانسر را برعهده داشت، محل خدمت خود را به شهر اسلام آباد تغییر داد و با سمت مسئول کشتارگاه آن شهر مشغول ادامه خدمت شد.

او بین خانه اش در کرمانشاه و اسلام آباد، رفت و آمد داشت. در حالی که هم شهر کرمانشاه و هم شهر اسلام آباد زیر بمباران دشمن بود، هیچ گاه خانه یا محل کارش را رها نکرد. همسر اردشیر درباره شرایط زندگی در آن روزها در شهر کرمانشاه می گوید:

« روز سی آذر ماه سال 1365باخانواده همراه اردشیر با ماشین راهی شهر و بازار شدیم و پس از پارک کردن ماشین وارد بازار شدیم که یک باره آژیر وضعیت قرمز به صدا در آمد. ما همگی خود را زیر پله ای پناه دادیم. هواپیماهای زیادی به شهر کرمانشاه حمله کرده بودند و مناطق زیادی را هم بمباران کردند. وقتی که وضعیت سفید شد به سمت جایی که ماشین مان را پارک کرده بودیم، رفتیم. وقتی به محل پارک ماشین رسیدیم، دیدیم که ماشین ما بر اثر برخورد بمب آتش گرفته و به آهن پاره ای تبدیل شده است. پیاده به سوی خانه راه افتادیم آن روز در شهر تعداد زیادی از مردم شهید یا مجروح شده بودند. »

روز اول دی ماه سال 1365 بود که اردشیر مانند هر روز عازم محل خدمت در اسلام آباد می شد. در حالی که او روز گذشته بر اثر بمباران شدید دشمن ماشین خود را از دست داده بود و همسرش اصرار داشت که به دلیل ادامه حملات دشمن، او به محل کارش نرود، ولی اردشیر به او گفت که به دلیل مسئولیتی که دارد لازم است در محل کارش حاضر شود.

همسر اردشیر درباره آن روز می گوید:

« من اصرار کردم که امروز را نرو سرکار، زیرا مرتباً وضعیت قرمز و یا زرد می شد. اما او گفت: نمی شود که من نروم و حتما باید بروم. من در آن زمان معلم مدرسه بودم. وضعیت همچنان قرمز می شد، مدرسه را با توجه به شرایط بمباران و خطر حمله دشمن ساعت 10 صبح تعطیل کردیم و از طرفی شایعه شده بود که سمت اسلام آباد غرب را هواپیماهای عراقی بمباران کرده اند. بعد از مدتی که در خانه بودم، برادر اردشیر آمد و دیدم که وی ناراحت است او به من گفت که ظاهراً اردشیر مجروح شده ولی من متوجه شدم که موضوع غیر از این است. چرا که می دانستم اگر اردشیر مجروح شده باشد هر طور که شده خود را به خانه می رساند. »

روز اول دی ماه سال 1365، هواپیماهای دشمن بعثی شهر اسلام آباد را به شدت بمباران کردند. کشتارگاه ویران شد، بسیاری از کارگران به شهادت رسیدند و اردشیر نیز بر اثر ترکش بمب که گلو و نای او را پاره کرده بود به دلیل مشکل تنفسی، در محل خدمت و در کنار همکارانش به شهادت رسید. همسر اردشیر درباره آن روز می افزاید:

« من به اتفاق برادر همسرم به سمت اسلام آباد غرب و کشتارگاه روانه شدیم. وقتی وارد کشتارگاه شدیم، دیدم خیلی ها شهید شده اند. وقتی بین شهدا جستجو کردیم، متوجه شهیدی شدیم که بر کاغذی روی آن، نام همسرم اردشیر نوحی نوشته شده بود.»

« شهید اردشیر نوحی» در سنگر خدمت خویش تا ایثار جان خویش ایستاد و در کنار همکارانش به شهادت رسید. پیکر شهید اردشیر نوحی روز دوم دی ماه سال 1365 در حالی که اجازه تجمع و تشییع جنازه به دلیل حملات هوایی دشمن و خطرات زیاد برای جان مردم، داده نشد، با حضور برادر وی و برادر همسر و چند نفر دیگر وزیر بمباران دشمن، در باغ فردوس شهر کرمانشاه در جوار شهیدان دفاع مقدس غریبانه به خاک سپرده شد. اما نام و یاد «شهید اردشیر نوحی» و همکارانش به خاطر مقاومت و ایستادگی در سنگر خدمت در حالی که بمباران وحشیانه دشمن همواره آنها را تهدید به مرگ می کرد، در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شد.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده