خاطرات امیر «علی‌اكبر ریزه‌وندی» از پیشکسوتان و فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه ؛
حسابی منطقه را زیر آتش توپ و تانک قرار داده و ادوات عراقی‌ها را منهدم کردیم، اما آن‌ها هیچ عکس‌العملی نشان ندادند؛ رفتارشان مشکوک به نظر می‌رسید. بعد از شناسایی مشخص شد که این یک طرح فریب و همه‌ی‌‌ سربازها و ادوات دشمن، ماکت بوده است.
فرار بعثی‌ها با استفاده از « ماکت»

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ کتاب «خاطرات امیران» مجموعه خاطرات جمعی از امیران ارتش جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.

خاطره زیر، برگرفته از این مجموعه و از خاطرات امیر «علی‌اكبر ریزه‌وندی» از پیشکسوتان و فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه است.


... پس از پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات «فتح‌المبین» و آزادسازی خرمشهر، ارتش‌ عراق آتش‌بس 10 روزه‌ای را اعلام کرد تا ضمن بازسازی نیروهایش، این بار با توان بیشتری به جنگ با ما بیاید، بر همین اساس نیروهایش را از جنوب و غرب کشور ما جمع کرده و به عقب می‌برد.

خرداد سال 1361 بود و گروهان تانک ما در گیلانغرب پدافند منطقه را برعهده داشت. بعد از عملیات بیت‌المقدس، عراقی‌ها شب‌ها با توپ‌های 23 میلی‌متری و گلوله‌های رسام شروع می‌کردند به تیراندازی؛ ما فکر می‌کردیم آن‌ها می‌خواهند خودشان را برای حمله آماده کنند؛ اما در واقع آن‌ها داشتند تظاهر به ماندن می‌کردند و در واقعیت، مشغول عقب‌نشینی به طرف مرزها بودند.

یک روز دیده‌بان‌های ما خبر دادند که عراقی‌ها در حال عقب‌نشینی از منطقه هستند. ما جزو یگان‌های مقدم بودیم و وظیفه داشتیم همراه سایر یگان‌ها به تعقیب دشمن برویم. همین طور که عراقی‌ها را تعقیب می‌کردیم، متوجه شدیم که آن‌ها در طول مسیرشان از وسایل و تجهیزاتشان به عنوان‌ تله استفاده کرده‌اند. مثلاً توی یکی از سنگرهایشان سلاح جا گذاشته بودند، بچه‌ها هم کنجکاو بودند و می‌خواستند وسایل آن‌ها را به عنوان غنیمت بردارند؛ اما همین که می‌خواستند سلاح‌هایی مثل تیربار، اسلحه، آرپی‌جی و... را بردارند یک دفعه منفجر می‌شد. متأسفانه چند نفری در این ماجرا به شهادت رسیدند. وقتی متوجه تله‌ها شدیم به بقیه‌ی یگان هم اطلاع دادیم که دست به وسایل به جای مانده از دشمن نزنند تا یگان‌های مهندسی سنگر به سنگر، مواضع عراقی‌ها را بررسی و تله‌ها را خنثی کنند.

پس از بررسی سنگرها و مواضع دشمن، با احتیاط به پیشروی خودمان ادامه دادیم. دشمن هر چه عقب‌تر رفته بود، موانع بیشتری را پشت سرخودش به جای گذاشته بود تا ما نتوانیم به سرعت آن‌ها را تعقیب کنیم. عراقی‌ها پل‌های موجود را پشت سر خود خراب کرده و حتی پیش‌بینی کرده بودند که کجای رودخانه قابل عبور برای ماشین‌هاست، همان جا را مین‌گذاری کرده بودند. برای همین وقتی ماشین‌های ما می‌خواستند از رودخانه عبور کنند، خسارات می‌دیدند.

بعد از عبور از دشت گیلانغرب به «قاسم‌آباد» رسیدیم؛ بهداری عراقی‌ها آن‌جا بود. متأسفانه چند نفر از بچه‌ها هم گرفتار تله‌های دشمن شدند و همان جا به شهادت رسیدند. جلوتر که رفتیم، گفتند: «عراقی‌ها در چم امام حسن(ع) مستقر شده‌اند.»

از دور که نگاه می‌کردیم، دشمن هیچ تحرکی نداشت. چند نفر از بچه‌ها را از جلو فرستادیم تا منطقه را شناسایی کنند. هم‌زمان با شناسایی آن‌ها، فرماندهان دستور دادند، چند گلوله‌ی توپ به طرف دشمن شلیک کنیم و منتظر عکس‌العمل آن‌ها باشیم. ما هم حسابی منطقه را زیر آتش توپ و تانک قرار داده و ادواتشان را منهدم کردیم اما آن‌ها باز هم هیچ عکس‌العملی نشان ندادند؛ رفتارشان مشکوک به نظر می‌رسید. بعد از شناسایی مشخص شد که این یک طرح فریب و همه‌ی‌‌ سربازها و ادوات دشمن، ماکت بوده است. یعنی دشمن یک گردان ماکت در چم امام حسن(ع) قرار داده بود تا ما را فریب دهد و خودش با خیال راحت به عقب برود. با طرح این نقشه، ما نصف روز معطل شدیم تا آن‌ها را شناسایی کنیم؛ فکر می‌کردیم یک گردان از عراقی‌ها روبه‌روی ما هستند. به هر حال به تجربیات قبلی‌مان، طرح فریب هم اضافه شد. بعد از عبور از چم‌امام حسن به «گمه صوفی» در نزدیکی‌های قصرشیرین رفتیم و در جبهه‌ی مقابل آن منطقه (جایی که امروزه به پل «الزهرا» معروف است) در محور «تنگاب» مستقر شدیم و پدافند آن‌جا را برعهده گرفتیم. عراقی‌ها هم تا لب مرز عقب نشستند، اما مناطق مشرف مرزی را همچنان در اختیار داشتند.

منبع: خبرگزاری دفاع مقدس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده