شهید مهر ماه
دوشنبه, ۰۳ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۲۶
شهید محمدتقی حاج محمد رضائی فرزند غلامحسین در سال 1324 در تهران چشم به جهان گشود. او در تاریخ 59/7/8در زاهدان منطقه سراوان مورد حمله اشرار ضد انقلاب قرار گرفته و به مقام والای شهادت رسید.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و امید مستضعفان جهان و نور چراغ هدایت امت ایران و درود به ارواح پاک شهیدان راه حق و حقیقت که در شب ظلمانی شرک و نفاق پرچم ایمان را برافراشته نگهداشته با خون پاک خویش نهال اسلام را آبیاری نموده و شرف و ناموس خویش را با قربانی نمودن وجود جسمی بخوبی دفاع کردند. و با سلام و  درود به امت سلحشور و شهید پرور ایران زندگینامه شهید محمّد تقی رضائی را آغاز می کنیم.

محمّد تقی حاجی محمّد رضایی در یک خانوادۀ مذهبی در سال 1324 در قم دیده به جهان گشود و بعد از دوران کودکی در تهران به مدرسه رفت و بعلّت فقر خانواده، کلاس ششم را تمام کرد. به دکّان آهنگری رفت و در آنجا به کار مشغول بود که در سنّ 17 سالگی پدر خود را از دست داد و با وجود اینکه زندگی سختی را آغاز کرده بود با مادر و با پدرش زندگی خود را ادامه داد تا در سال 1347 بعد از معاف بودن سربازی به خدمت ارتش درآمد و او را از زمان اوّل به زاهدان فرستادند.

او با وجود اینکه تنها امید مادر و برادرش بود از آنها جدا ­شد، چاره­ای نداشت وارد زاهدان شد و در اوّل با امام جمعه و جماعت مسجد جامع زاهدان، حاج آقای کفعمی آشنا شد و همیشه در خانه­های خیرین مسجد و نیز نماز جماعت شرکت می­نمود. حتّی در موقع نماز عیدها در فرش بردن برای خواندن نماز عید کمک می­کرد. هر کاری که از دستش برمی­آمد کوتاهی نمی­کرد. در ساختن مسجدها و مهدیه­ها قبض­ها را می­فروخت چون محیط کار اداریش، نظامی بود و هیچ کس جرأت انجام این کارها را نداشت. او کارش را بسیار تمیز انجام می­داد. او قبض ساختمان مهدیه را در دفترهای ژاندارمری می­برد و به کارورز یا درجه­دار یا سرهنگ می­فروخت چون که او پاک و از دزدی­های اداره مواظبت می­کرد. همیشه در نظر بعضی از کارمندان او را کارمندی خوب معرفی می­کردند. بعضی از وقتها چیزهایی که در محیط نظامی می­دید می­گفت اگر من سربازی رفته بودم وارد ارتش نمی­شدم چون که محیطی خراب و آلوده است. تا زمانی که دوران انقلاب شروع شد او همیشه در تظاهرت شرکت می­کرد. حتّی اعلامیه­های امام را به دوستان خود چه کارمند و چه دوستان می­داد. تا وقتی که انقلاب به پیروزی رسید، همیشه بعضی از کارمندان او را تهدید می­کردند که اگر ما شما را در تظاهرات یا مسجد ببینیم زندان یا از کار بر کنار می­کنیم. اما وی که از خانواده مذهبی بود و از دریای بی­کران تقوی برخوردار بود همچنان بکار خود ادامه می­داد.

چند سالی بود که هر وقت ماموریت مرزی به او می­دادند قبول نمی­کرد می­گفت برای چه کسی کار کنم؟ یک مشت دزد؟ وقتی انقلاب به پیروزی رسید تا مأموریت به او دادند با جان و دل می­پذیرفت امّا زمانی که او ماموریتی می­رفت جاده­ها شلوغ بود و خراب­کاری ها هر کسی را می­دیدند یا می­کشتند یا سر می­بریدند. من به او گفتم چرا آن وقت ماموریت را قبول نمی­کردی؟ گفت برای خودمان نبود، حالا دولت اسلام است باید از جان و دل کار کرد. آمادۀ مأموریت مرزی بود بالاخره در سال 1359 بعد از یک روز در جادۀ مرزی سراوان که در نزدیکی پاکستان قرار دارد بدست خراب کارهای جاده که با دولت اسلام مخالف بودند به شهادت رسید.

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده