سالروز شهادت شهید:
شهيد علي حسيني يک فرد استثنايي بود نمي دانم چطور بگويم فوق العاده با محبت بود اميدوارم با جدش اما محسين محشور شود. اين نکته آخر هم بد نيست گفته شود آخرين نامه اي که براي همسرش فرستاده بود مورخه 19 تير ماه بود يعني درست 3 روز قبل از شهادتش شعري نوشته بود که بوي رفتن مي داد
نویدشاهدگیلان: شهيد علي حسيني در سال 1342  در يک خانواده مذهبي در شهر مقدس مشهد چشم به جهان گشود دوران تحصيلات ابتدائي را که به پايان برده و تا سال دوم راهنمايي تحصيل نمود.

سپس به علت کار و فعاليت زياد از تحصيل کناره گيري کرد و مشغول  به کار کردن شد.شغل اصلي اش نقاشي ساختمان بوده و در کنار نقاشي کارهاي ديگر را نيز انجام ميداد برايش فرقي نمي کرد  و از کار کردن واهمه اي نداشت و فعاليتهاي تفريحي و ورزشي چون شنا کشتي کاراته نيز مهارت خاصي داشت کما اينکهک در اين رابطه مقامهايي نيز کسب کرده بود و يکبار تصادف سختي کرده بود که اين بار به خواست خدا نجات پيدا کرد وي در زندگي سختيها و ناملايمات فراواني را تحمل کرده بود و مي شود گفت آبديده شده بود شهيد به مسافرت زياد مي رفت مي گفت مسافرت به تجربه انسان مي افزايد .
با توجه به اينکه مدرک تحصيلي اش کم بود اما اطلاعاتش خيلي قوي بود هنگامي که به سن 19 سللگي رسيد به خدمت سربازي رفت و البته يکسال  به شناسنامه اش اضافه کرده بود که زودتر به خدمت برود در واقع 1343 بوده .تازه آموزش دوران سربازي را مي گذراند که دختر خاله اش را برايش شيريني خورده و پس از يکماه به عقد آنمرحوم در آوردند شهيد از نظر اخلاقي فردي جدي تعصبي و مصمم و در عين حال خيلي مهربان و شوخ طبع بود  قلبي صاف و بي آلايش  از نزاع و دشمني به شدت متنفر  بود .و از اين کار دوري مي جست  با فاميل خيلي گرم بودو تا آنجايي کهک ما توانست به سرکشي ميکرد و اداي وظيفه مي نمود  وي خيلي نازک دل و حساس بود دوست داشت به نام سعيد افشار که اين دو خيلي با هم صميمي بودند و هميشه و در همه جا در کنار هم بودند تا اينکه در سربازي  هر کدام محل خدمتشان از هم جدا شدند علي در خط مقدم  فکه و سعيد در پادگان تهران. شبي علي نسبت به دوستش خيلي غبطه خورد و احساس دلتنگي کرد و به همسرش گفت من خيلي  سعيد را دوست دارم مي ترسم آن دنيا من و سعيد  از هم جدا باشيم و من در جهنم باشم و سعيد در بهشت.
 هر چه باشد او از من بهتر است تا اينکه علي پس از 18 ماه خدمت سربازي در سنگر خط مقدم فکه (دزفول چناچه)صبح روز جمعه 22 /4 /63 به درجه رفيع شهادت نائل شدو علاوه بر خانواده دوست عزيزش به سوگ نشت  که بالاخره برايش قابل هضم نبود و 4 ماه  بعد از شهيد علي حسيني دوستش سعيد افشار نيز به شهادت رسيد و اين دو بهم پيوستند.يکسال قبل از شهادت شهيد سيد علي حسيني شهيدي که جسدش قابل شناسايي نبود و نامش علي حسيني بود به اشتباه به اين شهيد نسبت دارند اين در حالي بود که شهيد تازه شيريني خورده بود و هنوز عقد نکرده بود و بعد از مدتي از طريق و نشانه و اينها معلوم شد که يک علي حسيني ديگر است خلاصه يک بار خانواده شهيد قبل از  شهادتش به سوگ نشسته بودند تا اينکه مشخص شد که اشتباهي رخ داده و بي توجهي شده. يکسال از اين ماجرا گذشت که شهيد عزيز علي حسيني نيز شربت شهادت نوشيده و به معبود واقعي شتافت .آن طوري که يکي از هم سنگرانش علي مي گويد روز جمعه بود که بچه ها اکثرا"مرخصي تو شهري مي گرفتند و مي رفتند شهر گشتي مي زدند و بر مي گشتند علي گفته بود من مرخصي تو شهري نمي خواهم .آنوقت به هم سنگرانش مي گويد حالم گرفته است بچه ها کمي اذيتش ميکنند و باهاش شوخي مي کنند مي گويند چيه آقاي حسيني تازه از مرخصي آمدي .مي گويد نمي دانم حالم منقلبه بعدش به هم سنگرش مي گويد يک ليوان آب واسه من بياورد.هم سنگرش مي رود با ليوان آب بر ميگردد و مي بيند علي غرق خون توي سنگرش افتاده ترکش خمپاره سر علي را از پشت قطع کرده و جلوي چشم هم سنگرانش مثل مرغ پرپر مي شود اين بود ماجراي به شهادت رسيدن شهيد علي حسيني نا گفته نماند شهيد سيد بود ولي در شناسنامه اش ذکر نکرده بودند نام سيد برده نشده است.
شهيد علي حسيني يک فرد استثنايي بود نمي دانم چطور بگويم فوق العاده با محبت بود اميدوارم با جدش اما محسين محشور شود. اين نکته آخر هم بد نيست گفته شود آخرين نامه اي که براي همسرش فرستاده بود مورخه 19 تير ماه بود يعني درست 3 روز قبل از شهادتش شعري نوشته بود که بوي رفتن مي داد .گفته بودي وقت جان دادن به بالين من آيي  من که مردم پس چرا زود نيايي گر بيايي گر نيايي من که بايستي بميرم پس چه بهتر که بيايي که بميرم که بميرم.روح همه شهداي اسلام شاد و راهشان پر رهرو باد.والسلام عليکم و رحمه الله. 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده