به مناسبت هفته دفاع مقدس چند روایت از شهیدان را می خوانیم که شهادت هدف والای آن هاست . تا آخرین نفس برای حفظ اسلام و ارزش های آن مقاومت کردند و تا آخرین قطره خون برای رسیدن به شهادت جنگیدند.
عشق به شهادت در راه خدا


روایت اول:

فرمانده شهيد «حاج عبدالله نوريان» وجودش مالامال از عشق به شهادت بود. يك روز با گريه به من مي گفت: «حاج آقا! من همه كارهاي لازم براي شهادت را انجام داده ام. همه شرايط را به نظر خودم آماده كرده ام. فقط يك چيز مانده كه شما بايد كمك بكنيد. بعد ادامه داد: « فقط مي خواهم چند روز برايم مصيبت اهل بيت بخوانيد . چون احساس مي كنم كمبود گريه دارم . تو را به خدا به من كمك كنيد. » به او گفتم :حاجي! تو حالا حالاها كار داري و بايد بچه ها را به كربلا ببري.

سرش را پايين ا نداخت و گفت: «از ما ديگر بيشتر از اين ساخته نيست. در اين راه به كمتر از شهادت نمي شود راضي شد . بچه هاي كم سن و سال همه رفتند، آن وقت ما بمانيم و گناهانمان را زياد كنيم ؟ از شما مي خواهم از قيامت برايم بگوييد و مصيبت بخوانيد، شايد اين گر يه آخرين باشد«. چند روز بعد تركش خمپاره اي در فاو او را مهمان خدا كرد.

راوی: یکی از همرزمان شهید «حاج عبدالله نوریان» تیپ 83


روایت دوم:

در عمليات فتح آبادان با دانشجوي رزمنده اي آشنا شدم كه تحصيل در رشته مهندسي يكي از دانشگاه های آمريكا را رها كرده و مستقيماً به جبهه آمده بود . او عاشق شهيد مظلوم دكتر بهشتي بود . پس از انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي هميشه بغض در گلو داشت و مي گفت : «آرزويم اين است شهيد بشوم و بدنم چون شهيد مظلوم بهشتي بسوزد! » پس از آنكه اين دانشجو در يكي از عمليات ها به شهادت رسيد ، پيكر او را در هواپيمايی گذاشتيم كه شهيدان « كلاهدوز»، « جهان آرا» و «فكوری» در آن بودند. هواپيما در نزديكي تهران سقوط كرد و جنازه اين شهيد نيز در آتش سوخت.

راوی: سردار سرلشكر پاسدار سيدرحيم صفوي

روایت سوم:

شب جمعه بود که بچه ها به خط زدند و جمعه صبح در ماووت عراق بودند. حسین پیشروی به جنازه قطعه قطعه چند تا از بچه ها رسیدیم. در جیب یکی از آنها کاغذ یادداشتی خونین به چشم می خورد که در بالای آن نوشته بود:

« این حرف ها را با خدا می زنم: خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟ امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟ امکان دارد فراق ما را از بین ببری؟

خدایا می شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟

آه از آن نرگش جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

برقي از منزل ليلي بدرخشيد سحر

وه كه با خرمن مجنونِ دل افگار چه كرد

فكر عشق، آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

يار ديرينه ببينيد كه با يار چه كرد

به امید دیدار – ارادتمند «مهدی رضایی»

دعاي مهدي در آن شب مستجاب شد . او فاصلة ماووت تا بهشت را در يك لحظه پيمود.

راوی: مسعود تاج آبادي – تیپ 83

عشق به شهادت در راه خدا


روایت چهارم:

پنج شنبه ای بود که شهید « حسین علم الهدی» را در بهشت آباد اهواز دیدم. مثل هميشه بر ت ك تك مزار بچه ها فاتحه مي خواند و مي گريست. دنبالش رفتم. بر مزار شهید « اصغر گندمکار» غریبانه نشست و صدا در گلويش شكست . گوش كه دادم ديدم چيزي مي گويد . جلو كه رفتم شنیدم که می گوید:«اصغر! برایم دعا کن به مهمانی خدا بروم.»

جهاد در قرآن


عشق به شهادت در راه خدا

روایت پنجم:

«محمدجواد درولی»يك بار ما را 48 كيلومتر پياده در ميان تپه ها و دره ها راه برد، تا به نزديكي مقتل يكي از برادران شهيد رس يديم. از آنجا تا محل شهادت با پاي برهنه دويديم . وقتي به محل شهادت رسيديم و سينه زدیم، شهید «درولی» خطاب به ما گفت: «مسلمانان صدر اسلام در محل شهادت شهدا جمع می شدند و نوحه سرايي مي كردند. ما نيز امروز به اين دليل اين همه راه آمده ايم تا خاطره ای از خاطرات صدر اسلام را زنده کنیم.»

او همواره می گفت: « ما باید خود را برای روزهای سخت و غیر قابل پیش بینی تری آماده کنیم.»

راوی: یکی از همرزمان شهید «محمدجواد درولی»

منبع: کتاب سرو های سرخ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده