شهید قدرت اله آقا براری چهاردهم مهرماه سال یکهزار و سیصد و بیست ونه در شهرستان دماوند دیده به جهان گشود و دهم مهرماه سال 61 در اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.
مروری بر زندگینامه شهید قدرت اله آقابراری

شهید قدرت آقا براری بسال 1329 در یکی از روستاهای دماوند بنام مشاء دیده به جهان گشود و مراحل رشد را در آغوش گرم خانواده ای ایمانی و کشاورز سپری ساخت.

وی تحصیلات ابتدایی خود را در همان قریه به اتمام رسانید و آنگاه بعلت بیماری ترک تحصیل کرده و به تهران نزد برادرش آمد و در یک کارخانه اتومبیل سازی مشغول بکار گشت و بدین ترتیب از همان آغاز نوجوانی جسمش را با کار و تحمل مشقات زندگی آبدیده میساخت تا در آینده در برابر مشکلاتی بزرگتر قد علم سازد و با ناخالصی های زمان بستیزد.

او سپس مدتی را نیز در کارخانه ایران پیما بکار پرداخت و آنگاه به خدمت سربازی رفت و پس از اتمام ؟؟ درآمد و در سال  54 با ازدواج، یک زندگی مشترک سالم و اسلامی را بنا نهاد که ثمره اش، یک دختر و پس از شهادتش یک پسر بود.

شهید که از همان ابتدای کودکی روح تشنه اش با اسلام سیراب میگشت رفته رفته این روحیاتش شکل می گرفت و او را بسوی تکامل معنوی سوق میداد. از اینرو علاقه وافری به مسائل اسلامی و شرکت در جلسات مذهبی نشان می داد.

و پس از چندی که در کارخانه سایپا مشغول به کار بود به سرپرستی قسمت صافکاری درآمد و در آن زمان که جرقه های انقلاب زده میشد. وی زیر پوشش جلسات قرائت قرآن بفعالیتهای ضد رژیم نیز میپرداخت تا اینکه با اوجگیری انقلاب این فعالیتها علنی گشته و بصورت تظاهرات عمومی درآمد و او هم در این دریای مواج غوطه ور گشت و از آن به بعد تمامی افکارش متوجه پیشبرد اهداف انقلاب و سرنگونی رژیم منحوس شاه بود و با شرکت فعال در تظاهرات از جمله 17 شهریور حضورش را بیش از پیش در صحنه نشان میداد او نفرتش به حدی بود که مجسمه رضاخان واقع در میدان تسلیحات را بزیر کشید و در همین رابطه مدتها تحت تعقیب قرار داشت.

تا اینکه در روزهای پیروزی 21 و 22 بهمن با حمله به گارد شهربانی اسلحه ای بدست آورد و در آزادسازی پادگان حشمتیه شرکت جست. و پس از آنکه طلیعه پیروزی دمید.

مسرور و شادمان، سعی اش بر این بود که از این نعمت عظمی که به لطف خدا و رهبری امام عزیز و به همت جوانان و برکت خون هزاران شهید بدست آمده بود، تا سرحد جان حراست و پاسداری کند. از اینرو عاشقانه در بسیج محل مشغول خدمت شد.

وی بعد از انقلاب نیز همچنان در صدد رشد معنویاتش بوده و لذا با شرکت مستمر در جلسات و سخنرانیهای مذهبی این مهم را به انجام میرساند و یکسال قبل از شهادتش نیز در مسجد فاطمیه به درس طلبگی مشغول بود ...

با آغاز جنگ تحمیلی او همواره میکوشید تا از طریقی خود را به جبهه رساند تا اینکه سرانجام نیز با ثبت نام در بسیج کارخانه و زیر پوشش چریکهای چمران به منطقه اهواز اعزام گردید، رویهم 5 یا 6 بار به جبهه اعزام گشت و در آزادسازی سوسنگرد – بستان – دهلاویه و ارتفاعات الله اکبر افتخار حضور داشت و در خلال این مدت سه بار مجروح گشت که دو موردش بدون اطلاع خانواده پس از بهبودی، مجدداً به جبهه بازگشت ولی مرتبه سوم در منطقه سوسنگرد از ناحیه شکم بسختی جراحت برداشت که خانواده اش را مطلع ساخته و در رابطه اش مدتها در تهران بستری بود، وی این بار نیز پس از بهبودی نسبی عزم رفتن کرد و کوله بارش را برای آخرین بار بست و با لبیک به ندای رهبرش عازم جبهه های نور علیه ظلمت گردید و از طریق بسیج سپاه به منطقه سومار و اسلام آباد غرب هجرت گزید و چیزی نگذشت که پس از 21 ماه تلاش خالصانه و جنگ رویاروی با بعثیان کافر در عملیات مسلم بن عقیل عاشقی دیگر به جرگه شهیدان پیوست و روح والایش به ملکوت اعلی پر کشید...

و دورنمایی از چهره مهربان و نورانی، و نوای ملکوتی، و صفات عالی انسانی اش را در ذهن تاریخ بجای گذاشت ....

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده