پنجشنبه, ۳۰ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۳۱
شهید کمال مغدانی در 1341/09/01 در آبکش شهرستان دیر دیده به جهان گشودند. و با شروع جنگ تحمیلی ،شغل کشاورزی خود را رها کرد و عازم جبهه جنگ شد، و در زمان شهادت در سمت تک تیراندازی در تاریخ 1361/06/23 به شهادت رسیدند.
زندگینامه شهید کمال مغدانی

 

نام و نام خانوادگي : كمال مغداني                      

نام پدر : علي                                 

نام مادر :حليمه                             

محل تولد : آبكش                          

 نوع حضور در جبهه : سرباز

شماره شناسنامه : 637

تاريخ تولد : 1341/09/01                    

محل شهادت : كورانه زيد (اروميه)

تاريخ شهادت :1361/06/23

تحصيلات : دوره ابتدايي                 

 مسئوليت (هنگام شهادت) : تك تير انداز

 شغل : كشاورزي                          

محل دفن : آبكش(قبرستان قديم)

 

                        

                                 

    

آتش بر قله هاي برفي كردستان

(شهيد كمال مغداني)

آذر ماه سال يكهزار و سيصد و چهل و يك خورشيدي بود . ابرهاي آذاري به دلجويي قريه كوچك آبكش و آباديهاي اطراف آمده بودند . شب هاي ده را رعد و آذرخش هاي پي در پي لبريز از صدا و روشنايي زيستن مي كردند . لبان خشك و چهره هاي گندمگون آبكشي ها،پس از گذراندن تابستاني طاقت فرسا رفته رفته آب و رنگي تازه مي گرفت،تا دلهاي پاكشان در ضيافت رحمت الهي صفا و جلا يابند . سحر گاهان آبكش را صداي حزين مناجات هاي يكي دو اهل دل،با نم نم باران هاي ((بنهي)) بر سقف هاي چوبي ((پاگلي))هاي ده ، طراوت ايمان و عرفاني بدوي مي بخشيد . نور و باران و ناله هاي استغاثه سحرگاهي مردان ساده دلي كه پاي در ماسه هاي آب كشيده و چشم به آسمان باراني زمستان داشتند،سالي پر بركت براي روستاي آبكش،به ارمغان آورده بود . روزه داران ده،كه كودكان نابالغ نيز از آنان بودند،رمضاني،لبريز از شور و نشاط را آغاز كرده بودند . تپه ماسه هاي حاشيه جنوبي آبكش،شال سبز نازكي از علف هاي نو رسته به كمر آويخته داشتند تا زندگي مفهوم طراوتي تازه را در چشم انداز سواد قريه تفسير سازد

 

فردا آغاز نخستين روز آذرماه بود . سفره افطاري ساده خانه ((علي))،در بدرقه ((شكر خدا))ي اهل خانه جمع شده  ... ديگ ((پليل)) در گوشه((كرگي)) بر روي سه ((كدمبه)) ايستاده بود  و جوش و خروش خود را با حال و هواي روزه و رمضان منتشر مي كرد،تا سحري خانه پر عائله علي مهيا باشد اهل خانه در همان كرگي لبريز از دود و بوي پليل به خواب رفتند،تا دو نگاه تنها،به لبخندي شيرين در هم گره خورند علي زير چشمي،راه رفتن حليمه را مي پاييد! متانت و وقار حليمه در گام هاي او نمايان بود ،اما راه رفتن آن شبش قصه ديگري داشت  حكايت زيستن،در طبيعت آدميان ،ساده و در عين حال بديهي و بي نياز از تفسير است،اما زادن كه جزءكوچكتر زيستن است ،دل را بيقرار و نگاه را كشته انتظار مي كند . ششمين حكايت زادن را علي و حليمه بيقرار و منتظر مانده بودند علي،با لباني آبستن لبخندبند((گردنه)) را باز كرد و پاي در حياط گذاشت . با تك سرفه جواني ،چشم ها را گرد كرد و  بي آنكه ريزش مدام قطره هاي درشت باران را مزاحم بداند از دروازه گذشت و راه خانه ((بي بي شيرين))،قابله ده ،را پيش گرفت

☼☼☼

شب پيش،در مجلس مقابله سيد ده،خبر تولد پسري ديگر در خانه علي،بازگو شده و دعاي((داغش نبيند))از زبان همه اهل مجلس نثار او گرديده بود اكنون صبح بود و بايد برادران و خواهران ((كمال))نورسيده،به تقسيم ((جلو)) و ((داري زرد))ميان اهل ولايت بپردازند كاسه هايي كه نذري هارا برده بودند،لبريز از قند و شكر و شيره خرما برگشتند و گهواره كوچك كمال را احاطه كردند

دروازه علي،گاه و بي گاه بر روي ميهمانان باز بود. تاجران،ژاندارم ها ،رهگذران غريبه و   با او الفت ديرينه اي داشتند و بسيار روزها و شب ها ،هنگام گذر از آبكش،به سلامي وكشيدن قلياني هم كه بود،به سراغش مي آمدند . آن سال را علي و فرزندانش در خوشي و شادكامي سپري كردند . چرخ زندگي،هموارتر از هميشه گرديد و محصول گندم او نيز،آن گونه كه خود مي گويد،با قدوم خوش يمن نوزاد،بركتي ستودني از لطف خداوند يافت.بچه هاي علي(مشهدي علي)،مظلوم و كم حرف بودند،بي آزار و دوست داشتني،همچون ديگر بچه هاي آبكش آن روز  روزگار طي شد و طي شد هفتمين بهار را هم ((كمال))به پيشواز رفت.هفت ساله شدن كمال يعني دست و رو شستن از گرد و خاك كوچه وپاي گذاشتن به مدرسه كه پدر اگر چه خود بي سواد مانده  بود آرزوي ديرينه رفتن فرزندان را به تفرج گاه معرفت و دانش در دل داشت .

 

☼☼☼

 

شهيد ((كمال مغداني)) پنج سال پياپي را هم در دانش آموزي گذراند . چهره دوست داشتني ،معرفت نسبي خدادادي كه متاثر از فضاي مذهب آلود و خالصانه ده و رفت و آمد نجيب زادگان مختلف به منزلشان بود و بي آزاري و صداقت او،رفته رفته تحسين اهل ولايت را بر انگيخت . اگرچه به يادگيري قران علاقه مند بود،اما در اين كار توفيقي بدست نياورد.

خصوصا اينكه مثل بيشتر  هم قطاران سال پنجم دبستان ،آخرين سال تحصيلش هم بود

عاشق كشاورزي و كار در مزارع ساده و كم محصول ده شده بود . خيلي زود،كشاورز ماهري شد تا در كنار پدر جوان مانده خود به تمرين تقلاي زيستن بپردازد .

     جواني كمال با به كمال رسيدن انقلاب اسلامي توام شده بود . با توجه به عدم امكان انجام كارهاي انقلابي،كمال،به بردخون مي رفت،تا در تظاهرات و راهپيمايي ها شركت كند . از همان موقع بذر مهر امام (ره) در دلش كاشته شد و تا زمان شهادتش به راه آن بزرگوار،هم به زبان و هم به عمل وفادار ماند .

پس از پيروزي انقلاب اسلامي،در بيشتر برنامه ها و محافل و مجالس انقلابي و مذهبي شركت فعال داشت. در خانه با خلق و خوي مهربانانه اش ،تمام اهل خانه را شيفته خود كرده بود . بسياري از دوستانش از او به نيكويي ياد مي كنند . نكته قابل ذكر در مورد آن شهيد عزيز اين است كه وي به خاطر كم رويي ،با افراد متعددي رابطه افراط آميزدوستي نداشت ،اما با معدود دوستان صميمي خود (كه غالباهم ولايتي هايش بودند) از سر خلوص و صدق دوستي مي ورزيد .

با فرا رسيدن سن مشموليت،اگرچه ديگر برادر او نيز در چنين سني قرار گرفته بود،و قاعدتا بايد يكي از آن دو به خدمت سربازي اعزام مي شدند او فرصت را غنيمت شمرد و عليرغم درخواست پدر و مادرش ، پس از برادر بزرگتر خود به اخذ دفترچه آماده به خدمت اقدام و عزم را پس از آموزش نظامي،به جبهه هاي غرب كشور اعزام شد و چندي بعد خبر شهادتش را از طريق نيروي انتظامي ناحيه بوشهر،به پدرش رسانيدند . پدر،با شنيدن خبر،راه دور و دراز اروميه(محل خدمت كمال)را پيش گرفت، اما يعقوب صفت،بي آنكه گمگشته خويش رابيابد،بازگشت . اهل خانه، مصيبت زده اش ،همچنان در زاري و ناله و شيون بودند ،بيش تاب ماندن براي او نماندو باز هم به اميد يافتن نشاني از كمال،راهي اروميه شد .

در همين سفر بود ،كه در سرد خانه اي ،پيكر نازنين جوان بيست ساله اش ((كمال))را با چشماني فرو بسته بر دنيا،به او نشان دادند . چند روز بعد،با استقبال كم نظير مردم بخش بردخون ،سرباز دل در گروعشق نهاده به ديار خويش باز آمدو پيكر پاك او در قبرستان قديمي آبكش به خاك سپرده شد .جمعيت تشييع كننده،تابوت كمال را در زمين كشاورزي پدرش گرداندند و سپس به مقبره بردند . به نقل از خواهر شهيد ،اين كار به درخواست او(خواهر شهيد) انجام گرفت،زيرا آن زمين را كمال به غايت دوست مي داشت ،كار كشاورزي را آنجا آغاز كرده بود و در آباد كردن آن تلاش و تكاپوي زياد كرده بود .كارخانه كوچك آسياب گندم را نيز در همانجا سالها گردانيده بود

 

يادگاري هاي مانده

از شهيد كمال مغداني((وصيت نامه))اي يافت نشد . با توجه به سرباز بودنش و نبودن در فضاي كامل اعزام هاي مستقيم ،احتمال اينكه او اصلا وصيت نامه اي ننوشته باشد زياد است ، اما چند نامه از شهيد باقي است . در لا به لاي نامه ها ،به نكاتي بر مي خوريم كه حكايتگر ويژگيهاي پسنديده اي از آن عزيز جاويدند .

در نامه اي،از پيش آمدن نبردي در پاسگاه محل خدمتش باز مي گويد كه دفاع جانانه اي داشته اند و البته يكي از دوستانش درجريان آن به شهادت رسيد است .

در نامه اي ديگر برادران كوچكتر از خود را به ادامه تحصيل و اهتمام در فراگيري علم دعوت كرده است و

☼☼☼

رشادت و شهامت او نيز همچون رفتار ساده اش ساده جلوه مي كرد . در روزگار پيش از خدمت سربازي،به نوعي در ده به شجاعت و نترسي معروف شده بود . خصلت پسنديده ديگر او نوع دوستي به ويژه احساس دلسوزي و شفقت به كودكان هم ولايتي خود بود . اين دو ويژگي در كلام دوستان و اهالي محل انعكاس ويژه اي يافته است .

 

 

 

 

 

 

 

منابع :

 کتاب به دریا پیوستگان : شهیدنامه شهدای بردخون

 گردآورنده : عابدی مجید

 محل نشر : بوشهر

تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۱۲/۲۴

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده