فرازی از زندگینامه شهید اسمعلی فرهنگیان ؛
شهید از خدا خواسته بود در خانواده ای زندگی کند که هیچ وقت مانع رفتن او به جبهه و جنگ نشوند.
شهید حضور در جبهه و جنگ را از خدا خواسته بود


به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید اسمعلی فرهنگیان درسال 1340 درروستای لیلمانج ازتوابع شهرستان سنقر درخانواده ای مذهبی و متدین به دنیا آمد. اولین پسرخانواده بود. تامقطع راهنمایی درروستای لیلمانج تحصیل کرد پدرو مادرش اورا بسیار دوست داشتند. شهید بسیارمهربان وخوش اخلاق و با ایمان بود.احترام خانواده واقوام واهل روستا رامی گرفت. دوست داشت همه باایمان باشند ازغیبت متنفر بود. دردوره جوانی قبل ازانقلاب درتمام تظاهرات وفعالیت های سیاسی شرکت داشت. بارها دستگیر وشکنجه می شد.برای شرکت درتظاهرات پیاده ازروستا به شهرمی آمد.قرائت قرآن را اولین بار نزد مشهدی خیرا... یکی ازاهالی مؤمن روستا فراگرفت. با روحانیت و مسجد علی الخصوص حاجی صالحی و حاجی آقا شهری پوررابطه نزدیک وخوبی داشت.به دلیل مشغله زیاد درس را رها کرد. اواخر1359 و اوایل 1360وارد سپاه شد. سال1364 وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد. در آنجا با شهیدان باکری، قاسمی، خرازی هم دوره بود. خودش را وقف جبهه کرده بود همیشه می گفت حاضرم ده باربمیرم ولی پیرروشن دل تنها نماند. شهید اسمعلی روی تربیت بچه ها خیلی حساس بود همیشه به من سفارش می کرد بچه ها را خوب  باربیاورم. شهید فرهنگیان درجبهه ازفرماندهان جنگ بود درمناطق عملیاتی زیادی شرکت کرد. درغرب درقصرشیرین، بازی دراز درجنوب درشلمچه حضورداشته. فرماندهی بسیاری ازعملیات ها را به عهده داشت. در وصیت نامه اش نوشته که هدفم خداست و شهادت در راه خدا آرزوی من است. همیشه وقتی به مرخصی می آمد به خانواده شهدا سرکشی می کرد، حتی خانه ای که ساخت خودش هیچ وقت نتوانست درآن زندگی کند همیشه می گفت یکی از اتاق هایش را برای آواره های جنگ زده بگذارید. وقتی که بارآخر به مرخصی آمد به یکی ازدوستانش گفته بود که درخواب جایم را دیده ام. وقتی خواستم مانعش بشوم که به جبهه نرود درجوابم گفت همیشه از خدا خواستم خانواده ای به من بدهد که هیچ وقت مانع رفتنم به جنگ نشوند. شهید دوربینی تهیه کرد ومی خواست با پسرش هادی که شش ماه داشت عکس یادگاری بگیرد می گفت شاید شهید شوم لااقل پسرم یک عکس با من داشته باشد اما اصلا" فرصت این کار را پیدا نکرد بعد از شهادتش وقتی که پیکرش را آوردند یکی ازدوستانش هادی رابرد کنار شهید و عکس دونفره از آنها گرفت.

سرانجام شهید فرهنگیان درتاریخ 24 دی ماه 1365درعملیات کربلای 5 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.


فرازی از وصیت نامه شهید بزرگوار:

( ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون)

این کور دلان گمان کرده اند که شما جوانان و عزیزان خود را در راه نفت و بنزین داده اید .   "امام خمینی"با درود به روان پاک شهیدان و آرزوی طول عمر برای رهبر وصیت نامه خود را شروع می کنم :

آرزویم این است که قبل از امام بمیرم و مرگ امام را نبینم زیرا من طاقت دیدن مرگ رهبر را ندارم .

پدر و مادر گرامیم سلام ، ممکن است وقتی که شما این نوشته را می خوانید من دیگر نباشم و از حالت مادی که دارم خارج شده باشم چون برای یک مسلمان مرگ وجود ندارد و این حالت تحولی بیش نیست، امیدوارم زیاد بی تابی نکنید که این کار از اجر شما می کاهد. انسان برای گذراندن امتحان در این جهان آفریده شده است و تمام کارها و مسائل برای امتحان انسان می باشد و فرزند دار شدن هم جزیی از این امتحان می باشد . فرزند امانتی است پیش شما از طرف خداوند که در موقع لزوم آن را باید پس دهید، وانگهی این مرحله برای همه می باشد (انا لله و انا الیه راجعون) پس چه خوب است آدمی در راه خدا از این مرحله بگذرد. پدر جان دیگر نزد جدمان سرشکسته نیستیم چون پسرت راهی را رفت که آنها رفتند و امیدم این است که در شب اول قبر به پابوس آنها می روم و از شما می خواهم که قدر این نائب مهدی (عج) رابدانید که اطاعت از واجب شرعی است، راه من را ادامه بده حتی از راه کمک به فقیران و درماندگان . هر چند می دانم که خودت از همه محتاج تری ولی به خود ببال که خدا یاری دهنده محتاجان است.

مادر فدای قلب تو از من رمیده ای       آیا مگر ز من سخن بد شنیده ای
تو بوستان سبز وجود منی و من         آن غنچه توام که توام پرورده ای

شهید حضور در جبهه و جنگ را از خدا خواسته بود

ای مادر مهربانم کوه باش و چون کوه استقامت کن، لحظه ای از نام و یاد خدا غافل مباش، در راه دین بکوش، قامتت را بلند گیرو ندای (الله اکبر – خمینی رهبر) سرده و سخن شهیدان راه خدا را به مردم برسان که همانا سخن ما پیروی کردن از قرآن و خدا می باشد . مادر هر گونه افسردگی و ناراحتی مطمئنا باعث عذاب روح من می شود . پس مادر عزیزم خوشحال و امیدوار باش، مادرم من پسر خوبی برای تو نبودم، امیدوارم مرا عفو کنی . مادر جان من از نظر مادی چیزی ندارم و آن لباس هایی که در خانه دارم به جنگ زدگان اهدا کنید.

ای برادر عزیزم خوشحال باشید و غیر از اسلام و قرآن به چیز دیگری فکر نکنید زیرا هر چه خیر و صلاح انسان است در این کتاب نهفته است و شما نیز سعی کنید که راه خدا را ترویج نمایید و در این راه از بذل جان و مال دریغ نفرمایید .

ای خواهران عزیزم زینب گونه پیام شهیدان راه خدا را به گوش جهانیان برسانید و زینب گونه راه برادرتان را ادامه دهید .

همسرم افتخار کن و بر خود ببال و اگر من شهید شدم برایم اشک نریز زیرا تو همسر یک پاسداری، تو همانند زینب بردبار باش و سعی کن که کودک مرا همانند دو کودک زینب (س) که در روز عاشورا فدای برادرش کرد و در راه خدا کشته شد و نثار کرد پرورش دهی . اگر شهادت نصیب من شد دخترم را لباس شادی بپوشان زیرا تنها یادگار من نزد تو می باشد .

وصیت دیگر من در مرحله اول به همرزمانم و بعد به برادرم که اسلحه مرا زمین نگذارند و پیروی از امام و دولت جمهوری اسلامی را شعار خود قرار دهند، یاور ضعیفان و دشمن مستکبران باشند و در پایان از برادران هم پیمان که اسم آنها را نمی آورم عذر می خواهم که این دم آخر نتوانستم شما را زیارت نمایم انشاءا... در آخرت و در جهان دیگر شما را با شهدای کربلا دیار خواهم کرد .

کوتاه و گویا از شهید فرهنگیان:

نیروهای تحت امر شهید فرهنگیان به او بسیار علاقه مند بودند و شجاعت مخصوص او به این علاقه مندان می افزود، او در بدترین شرایط هراس به دل راه نمی داد و رزمندگان تحت امرش همواره با او پیمان می بستند که تا آخرین نفس از جهاد باز نایستند تا به شهادت برسند.
او فرمانده قلبها بود و همانقدر که نسبت به دشمن بی گذشت و برنده بود برعکس به رزمندگان و همرزمانش عشق می ورزید.

در عملیات والفجر 9 دشمن بعثی به ارتفاعی که محل استقرار شهید فرهنگیان و نیروهایش بود با تمام توان حمله کرد، او یک تنه در مقابل دشمن ایستاد و پس از مدتی تعدادی از رزمندگان از جان گذشته به او ملحق شدند و مقاومت دلیرانه او قوت گرفت و دشمن مجبور شد بدون کسب هیچگونه نتیجه ای منطقه را ترک نماید. پس از آرامش منطقه جانشین فرماندهی کل سپاه سردار شمخانی و سردار ایزدی به او ابلاغ کردند که:

"فرهنگیان تو دینت را به اسلام اداء کردی."

در عملیات دیگری فرماندهی کل سپاه به فرماندهی تیپ نبی اکرم (ص) کرمانشاه فرمودند:

"مواظب این نیروی با ارزش (شهیدفرهنگیان) باش."

شهید بسیارشجاعت بود و همرزمانش در هیچ عملیاتی او را در حالت ترس و دستپاچگی ملاحضه نکردند و آن شهید والامقام به پاس شجاعت و زحمت فراوان به دیدار حضرت امام خمینی (ره) مشرف گردید و او که عشق وافری به امام امت(ره) داشت پس از ملاقات با مراد و رهبر خود فرمودند:

"دیگر هیچ آرزویی ندارم."

شهید فرهنگیان سپس در دانشکده فرماندهی و ستاد(دافوس) پذیرفته شد، اماتحصیل در دانشکده او را از جانبازی و جهاد در راه معبود باز نداشت.

او گمشده خود را در جبهه می جست و همواره در هر عملیاتی که در پیش بود شرکت می کرد و اینگونه بود که آن سردار دلاور در عملیات های متعددی شرکت کرده بود و سه بار نیز مجروح گردید.

سردار دلاور سپاه اسلام در عملیات کربلای 5 حال و هوای دیگری داشت... یکی از همرزمانش گفته است که شب قبل در خواب دیده بودم که فرهنگیان به شهادت رسیده است به او گفتم امروز من به جای شما به مقر تیپ می روم اما او نپذیرفت و من دستش را محکم گرفتم و موضوع را برایش بازگو کردم، اما او خندید، شاید به من خندد و یا خنده ای بود که از فرارسیدن وصلش به معبود بر لبانش نشسته بود، بالاخره رفت. با گامهایی استوار و مطمئن و قامتی راست...

....و 10 دقیقه بعد توسط تک تیرانداز دشمن مورد اصابت قرار گرفته و به خون غلطید و شهید شد.

رادیوی دشمن بعثی خبر شهادت اسمعلی فرهنگیان فرمانده دلاور اسلام را تنها چند ساعت بعد از شهادتش اعلام نمود و دوستان و همرزمانش به ماتم او نشستند.

انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده