يکشنبه, ۲۶ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۴۰
در ادامه ی مطلب و گفتن کلماتی چون حضرت آیت الله تا آخرین نفس؛ تا آخرین نفر، تا آخرین قطره ی خون، ما در خدمت شما هستیم، بعضی اعضای گروه دیگر بر آشفتند.
اولین درس ها از اصول مبارزه

هفته ی بعد که صادق و دوستانش خدمت حاج آقا روح الله بودند. گروه دیگری نیز از هیئت دماوندی ها آمده بودند. صادق با برخی از چهره ها آشنا بود، اما همه را نمی شناخت. صادق اسلامی گفت» «حضرت آقا؛ رفقای ما برای ادامه ی مبارزه آماده اند؛ حتی تا آنجایی که اگر لازم باشد و امر بکنید، بمب ببندند به خودشان و بروند زیر ماشین شاه بخوابند و ماشین او را منفجر کنند.»

در ادامه ی مطلب و گفتن کلماتی چون حضرت آیت الله تا آخرین نفس؛ تا آخرین نفر، تا آخرین قطره ی خون، ما در خدمت شما هستیم، بعضی اعضای گروه دیگر بر آشفتند.

احمد ساعی نژاد به اعتراض گفت: «چرا دروغ می گویی؟ نکن این کار را»

یکی از علما که در کنار آیت الله بود، خطاب کرد: «در خدمت حضرت آیت الله این صحبت ها را نکنید.»

حاج آقا روح الله گفت: «شما ساکت بمانید، بگذارید بحثشان را بکنند، اما بدانید، بحث یعنی حق جویی. یعنی وقتی شما برادرتان دارد صحبت می کند، اگر حق جو باشید، گوش می کنید. نکند حقی که شما دنبال آن می گردید، از زبان برادرتان صادر شود و خدا از زبان برادران حق را به شما برساند. اما اگر بخواهید حرف خودتان را به کرسی بنشانید، این جدل است و اگر ادامه پیدا کندف جدل محرم است و جلسه حرام می شود.

آن وقت من می روم. اما تا وقتی بحث کنید، من می نشینم. بحثتان را بکنید.»

صادق اسلامی در پاسخ به ساعی نژاد گفت: «چرا توهین می کنید؟ تو مرا می شناسی که می گویی دروغ می گویم؟»

پاسخ شنید:«همین امثال شما این چاخان ها را کردند و آیت الله کاشانی را وسط آوردند و بعد رها کردند و رفتند.»

با توجه به سنش گفت:«چطور می توانی این را بگویی که امثال من بودند؟»

ساعی نژاد گفت: «تو هنوز یک چک برای اسلام نخورده ای، چه می دانی که تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خون چیست؟ تو با این حرف هایت حضرت آیت الله را فریب می دهی.»

جواب شنید: «حالا به من توهین می کنی، به مرجع تقلید هم توهین می کنی؟!»

آیت الله خمینی وارد بحث شد.

- لابد نوبت من هم می رسد.

ادامه داد: «شما باید بدانید که یک وقت انسان حقی را در ذهن دارد. لفظی را استخدام می کند که حقش باطل می شود. یک وقت حقی را در ذهن دارد، با قیافه ای می گوید که حقش باطل می شود. یک وقت حقی در ذهن دارد، در موقعی می گوید که حقش باطل می شود. این جور شما تصور نکنید که اگر حقی در ذهن دارید با هر لفظ و با هر قیافه و با هر زبانی بگویید، آن مطلبتان حق می ماند. شما باید اول این را یاد بگیرید.»

بعد رو کرد به ساعی نژاد: «چرا به برادرتان می گویید دروغ گو؟»

خطاب به طرف مقابل گفت: «این مطلبی که برادر شما می گوید، این را توجه کنید. ایشان وقتی گفتند که شما برای اسلام سیلی نخورده اید، من متوجه شدم خودم برای اسلام یک سیلی نخورده ام، او وقتی می گوید که بعد از یک سیلی معلوم می شود که می توانی یا نمی توانیف حقا حرف درستی است.»

بعد هم خطاب به جمع حاضر صحبت را ادامه داد:«این که شما خیال کردید من فریب نمی خورم، من بشر هستم. درباره ی هر بشری احتمال فریب را باید داد. شما وقتی بگویید که تا آخرین نفر، آخرین نفس و تا آخرین قطره ی خون آمادگی دارید، اگر من خوش بین باشم، فکر می کنم که همه ی شما که در این اتاق هستید، اگر واقع بین باشم، حداقل فکر می کنم که شما از طرف این عده ای که حرف می زنید، این عده تا همه جا هستند. اگر واقع بین باشم، حداقل فکر می کنم که شما تا آخر کار هستید. این برادر شما تذکری داد که به این سادگی نمی شود گفت تا آخرین نفر تا آخرین نفس تا آخرین قطره ی خون بعد از یک سیلی یا چند سیلی معلوم می شود که می توان یا نمی توان.»

و ادامه داد:«امروز بحث خوبی شد و من فکر می کنم در آغاز راه، باید یاد بگیریم چگونه بحث کنیم.»

در پایان هم حاج آقا روح الله گفت: «فعلا به آنجاها نمی رسد. بیایید این جا. اگر کاری بود، به شما ارجاع می دهم.»

قرار شد هر هفته صادق اسلامی با یک نفر دیگر مرتب به قم برود، خدمت آقا و دیگر مراجع برسد. اما خبرها در منزل حاج آقا روح الله پربارتر و عمیق تر بود.

منبع: قطره ای از دریا/ خاطراتی از زندگی شهید حاج محمد صادق امانی/ جواد اسلامی/ 1394

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده