در سالروز ولادت شهید«محمدتقی اکبریه»
...دست هاى كوچك غلامرضا تنها پسرم را فشرده و به او يادآور شويد كه راه پدرش را دنبال كند . همه را به خداى بزرگ مى سپارم ...
دستهای کوچک پسرم...

نویدشاهد البرز:

«شهيد محمد تقي اكبريه» در بیست و دوم شهریورسال 1325،در يكي از روستاهاي قزوين و در آغوش پر مهر و محبت خانواده اي مذهبي و زحمتكش ديده به جهان گشود. پس ازسپري كردن دوران كودكي در دامان مادري مومن و دلسوز و پدري زحمتكش و فداكار در 7 سالگي وارد دبستان شد و پس از پايان دوره ابتدايي و راهنمايي وارد نظام شد و به فعاليت خويش در ارتش ادامه داد. او بنا به سنت نبی ازدواج كرد كه حاصل آن پنج فرزند است.

شهيد در زمان انقلاب در پادگان محل خدمت خدمت برعليه رژيم شاه مخفيانه فعاليت مي نمود و چندين بار مورد تهديد دستگاه امنيتي قرار گرفت و پس از پيروزي انقلاب هميشه در صحنه حضور داشت و با شروع جنگ او هم مثل ديگر اقشار اين ملت بزرگوار و بنا بر وظيفه شرعي و ميهني خويش براي دفاع از مرزهاي اسلاميمان عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد.

در تاريخ بیست و هشتم فروردین 1361، در حالیکه در منطقه جنگی در حال دفاع از کشور به سر می برد بر اثر سكته قلبي در انديمشك به درجه رفيع شهادت نائل آمد و پيكر پاكش در «امام زاده طاهر» به خاك سپرده شد.

دستهای کوچک پسرم...

«شهید محمد تقی اکبریه در بخشی از وصیتش چنین می نگارد»:

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام بر امام خمينى، رهبر عظيم الشان انقلاب اسلامى ايران و با درود به روان پاك شهيدان به خون خفته .

به پدر و مادر و همسر عزيزم سلام مى رسانم البته بايد يادآورى نمايم كه مرگ حق است و عمر دست خداى تبارك و تعالى مى باشد ولى خوشا به سعادت آن كسى كه در راه اسلام و آن هم در جبهه جنگ با كافرها به شهادت برسد من به يارى خدا بارى هر چه بيشتر پيروز شدن انقلاب اسلامى ايران و به دستور امام بزرگوارمان خمينى كبير و براى سربلندى ملت شهيد پرور ايران به جبهه جنگ با صدام و يزيد كافر بعثى و اربابان ديو صفت آنها رفتم و ضمن وارد آوردن ضربات سخت به دشمنان از خدا بى خبر هر روز موفق تر از روز قبل مى باشم .

من مسئول جمع آورى پيكرهاى پاك شهداى از جان گذشته اسلام و تخليه آنها به پشت جبهه مى باشم ولى فكر مى كنم هنوز نتوانسته ام كه دين خود را ادا نمايم ولى اگر به يارى خداوند تبارك و تعالى اين افتخار نصيب من هم شد كه در راه انجام وظيفه خون بى ارزش خودم را تقديم انقلاب اسلامى ايران و امام و مردم بنمايم، تقاضا دارم كه برايم گريه نكنيد زيرا كه من بارها امام زمان (عج) را در جبهه هاى نبرد حق عليه باطل ملاحظه نمودم و اطمينان دارم كه همين روزها با ظهورش دنيا را از كفر پاك و يار اشخاص با ايمان خواهد شد. در خاتمه از همسر عزيز و وفادارم كه با فقر و ندارى من سرپرستى بچه هايم را عهده دار بود تقاضا دارم بعد از من هم مانند سابق از بچه ها نگهدارى نمايد. حتى الامكان اگر پیکرم به دست شما رسيد در مهرشهر كرج در جوار مرقد مطهر حضرت امام زاده طاهر دفن نماييد.

در خاتمه استدعا دارم اين پيام مرا به ملت شهيد پرور و رشيد ايران برسانيد كه تا پيروزى كامل حق بر باطل و پاك سازى كامل دشمنان بعثى از خدا بى خبر ثانيه اى راحت ننشينيد و هر كسى در هر كجا در حد توانايى خودش چه در پشت جبهه و چه در خود جبهه بايد در اين امر مهم شركت نماييد تا انشاءالله به يارى خداى تبارك و تعالى هر چه زودتر صدام كافر يزيد زمان به درك واصل شود و بقيه هم گورشان را گم كنند .

در خاتمه از قول من به يك يك دوستان و فاميل و برادران و خواهران و همسر و بچه هايم سلام مرا برسانيد و دست هاى كوچك غلامرضا تنها پسرم را فشرده و به او يادآور شويد كه راه پدرش را دنبال كند . همه را به خداى بزرگ مى سپارم .

به تاريخ اولين روز فروردين ماه سال 1361

دستهای کوچک پسرم...

دستهای کوچک پسرم...


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده