شهید متولد شهریور
سه‌شنبه, ۲۱ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۲۹
شهید مرتضی واعظی فرزند محمد صادق در شهریور سال 1335 چشم به جهان گشود. او در فروردین سال 56 در تبریز به علت اصابت گلوله از سوی ساواک به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

 

بنام خداوند بخشنده مهربان

مختصري از خاطرات برادر و همكلاسي شهيدم آقاي مرتضي واعظي را برايتان شرح ميدهم:

من از كلاس چهارم ابتدائي تا چهارم متوسطه با برادر شهيدم همكلاس بوديم. ايشان در تمام دوران تحصيل از شاگردان ممتاز بودند و من بيشتر اوقات با او به مطالعه مي پرداختم. من بيشتر روزها در منزل ايشان كه در نزديكي منزل ما بود مي رفتم. برادر شهيدم اغلب روزها كه از آموزشگاه تعطيل مي شدند بلافاصله به پاي منبرهاي روحانيون مذهبي در شهر قم مي رفتند و ايشان هميشه توصيه شان به ما اين بود، اين روحانيون هستند كه ما را ارشاد مي كنند و سعي كنيد كه هيچ گاه از ياد خداوند بيرون نرويد و موجب گناه نشويد.

در ضمن ايشان از خانواده مذهبي بود و پدر ايشان هم يك روحاني بود و دائماً به ما مي گفتند كه مواظب باشيد كه يك بار هم دروغ نگوئيد چون دروغ گفتن انسان را از ياد خداوند بيرون مي برد و برادر شهيدمان بعد از پانزده خرداد سال42 كه امام خميني عليه رژيم سفاك پهلوي قيام كردند به تمام رفقاي خود كه به آنها اطمينان كامل داشت، آنها را عليه رژيم شاه مخلوع تحريك مي كرد و ما را به مبارزه عليه رژيم دعوت مي كرد و گاهي اوقات هم اعلاميه هائي كه از امام امت، خميني بت شكن بدست مي آورد براي بچه ها مي خواند و تشريح مي كرد.

آقا مرتضي واعظي با اطلاعاتي كه خود و از پدر خود بدست آورده بود هميشه مصدق را مي كوبيد و مي گفت كه مصدق يك فرد ملي گراست كه فقط به فكر رياست بود، نه به فكر دين و مذهب.

ايشان مي گفتند كه فدائيان اسلام خدمت شاياني به جامعه اسلامي كردند و اغلب سران دولت طاغوت را آنها ترور كردند و مصدق هم كه مردي ملي گرا بود با فدائيان اسلام به صحبت مي نشستند و فدائيان اسلام هم از او قول گرفتند كه اگر شما با حمايت روحانيون پيروز شديد بايد صددرصد حكومت اسلامي برقرارشود و ايشان قبول كردند و به آنها قول شرف داده بود و از زمانيكه مصدق به پيروزي رسيد نه تنها به قول خود وفا نكرد بلكه روحانيت را پس زد و بلافاصله هم شكست خورد و بعد از پيروزي خود كه تمام فدائيان اسلام براي او شناخته شده بودند، آنها را گرفت و به زندان انداخت.

برادر شهيدم آقاي مرتضي واعظي راه خود را از همان اول خوب شناخته بود و به ما مي گفت بچه ها مواظب باشيد هيچگاه به خود اجازه آن را ندهيد كه به روحانيت اهانت كنيد بلكه با تمام قدرت از آنها حمايت و پشتيباني كنيد و تا زمانيكه روحانيت وجود دارد اسلام شكست ناپذير است و روحانيت اصيل ما هيچگاه با طاغوت سازش نخواهند كرد بلكه در تمام اوقات عليه طاغوت زمان مبارزه خواهند كرد، ايشان بيشتر اوقات درباره احزابي كه در ايران وجود داشت و دارد مانند حزب توده، حزب كمونيست و فدائيان خلق با ما صحبت مي كرد و احزاب را براي ما تشريح مي كرد و آنها را صددرصد رد مي كرد و مي گفت آنها اصلاً‌ خدا را قبول ندارند چه برسد به اينكه براي خلق محروم كمك بكنند. آنها فاسد هستند و مي گفت ما بايد مواظب باشيم و كارهاي آنها را در نظر بگيريم كه اين احزاب فاسد به ما از پشت خنجر نزنند و ما را دائماً عليه آنها به مبارزه مي طلبيد و به جرات مي توانم بگویم كه ايشان از افراد شايسته اي بودند كه در جوي كه حاكم بر كشور بود خيلي كم نظير بودند.

از خاصيت برادر شهيدم آقاي مرتضي واعظي كه خداوند ايشان را با شهداي كربلا مشهور بگرداند خوشروئي و خوش اخلاقي آن بود و بيشتر اوقات كه ايشان به بچه ها صحبت مي كردند دائماً مي خنديد.

و در آخر بگويم، من كه ترك تحصيل نمودم ايشان به تحصيل ادامه دادند تا به دانشگاه رفتند و دائماً هم با رژيم در مبارزه بودند و بالاخره ايشان كه از طرف رژيم در تعقيب بودند كه در يك مبارزه مسلحانه در تبريز با چند تن از دوستان خود به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.

راوی: رضا سبكبار

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده