شهید عباس قیلچی
سه‌شنبه, ۲۱ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۲۹
شهید عباس قیلچی فرزند شیرزاد در شهریور سال 1333 چشم به جهان گشود. او در تاریخ 60/5/10در جبهه دهلاویه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

اخلاقیات

مادر شهید می گوید که ایشان فرد بسیار خوب و مهربانی بودند.

از لحاظ ایمان نیز ایشان فردی بودند مؤمن و با ایمان. با همه به نیکی و خوش خلقی رفتار می کردند. خصوصاً با اقوام و آشنایان که علاوه بر رفتار مناسب با ایشان معاشرت داشتند و از دیدارشان خوشحال می شد.

اگر قرار می شد برای دیدار کسی به جایی برویم ایشان در ابتدا خودش به خارج از منزل رفته و هدیه ای تهیه می کرد و بعد به همراه ما به سمت منزل فرد مورد نظر حرکت می کرد.

در دوران انقلاب نیز مرتب در تظاهرات ها و راهپیمائی ها شرکت داشت بدون آن که به کسی حتی به ما اطلاعی بدهد.

یک بار یادم هست که ایشان در عین عبور از محلی با گشت  و بازرسی گاردی ها مواجه شده بود و گاردی ها موتور ایشان را از او گرفته بودند ولی ایشان حاضر به بازگشت به خانه نشده بود و آنقدر آنجا مانده بودند تا وسیله نقلیه خود را از گاردی ها پس گرفتند در حالی که به خاطر سماجت خود کتک مفصّلی از گاردی های شاه خورده بودند.

 

احترام به مادر

مادر شهید تعریف می کند: ما در هنگام رفتن ایشان راضی بودیم و هیچ مخالفتی نداشتیم .

مدتی بعد از شهادت ایشان نیز من در خواب دیدم که فرزندم برای دیدارم به خانه آمده در حالی که یک تسبیح در دست داشت و تسبیح می انداخت و با دست دیگرش دست دختر بچه ای را نگه داشته بود و با خود می آورد. من با دیدن ایشان از وی خواستم که برایم دعا بکند. بعد از مدتی آن دختر بچه که خسته شده بود روی زمین دراز کشید. این کار آن دختر باعث ناراحتی عباس شده و به سمت دختر رفته و به ایشان گفت که نباید در مقابل مادرم دراز بکشد و به ایشان بی احترامی بکنید.

 

دلیل دیر آمدن شبانه

همسر شهید می گوید: ایشان واقعاً فردی بودند دارای اخلاق و رفتار خوب و پسندیده.  ایشان چه در خانه و با اهل خانه و چه در خارج از منزل با همه به خصوص با اقوام و خویشان به خوبی و پسندیده رفتار می کردند. از هیچ کمکی برای افراد به خصوص نسبت به همسایگان دریغ نداشتند. در دوران انقلاب نیز فعالیت گسترده ای در فعالیت های انقلابی داشتند و با وجود تمام این فعالیت ها و شرکت در تظاهرات و راهپیمائی ها هیچ کس از کارهای ایشان اطلاعی نداشت. حتی وقتی وارد منزل می شدند به ما هم چیزی نمی گفتند. فقط من خودم حدس می زدم که علت دیر آمدن ایشان به خانه چه بود. 

 

پیک شهادت

همسر شهید درباره آخرین روزی که ایشان همسرشان را دیده اند می گوید: در آن روز بود که ایشان به مرخصی آمده بودند که ناگهان حادثه 7 تیر و انفجار دفتر حزب در تهران رخ داد. با این حادثه ایشان خیلی ناراحت بودند و حالتی دگرگون داشتند.

عباس بعد از 4 روز از این حادثه عازم منطقه شدند. در حالی که یکی از دوستان ایشان به وی پیشنهاد داده بودند که برای وی یک قبض پزشکی صادر کرده و ایشان را از رفتن به منطقه معاف کنند ولی ایشان قبول نکردند و می گفتند که خودشان در منطقه خوابی دیده اند که از آن خواب به این نتیجه رسیده بودند که مدتی بعد به شهادت می رسند.

ایشان می گفتند در خواب 4 نفر را دیده اند که بالای سرش آمده و به ایشان گفته بودند که تا چند روز دیگر شهید می شوند. بعد از رفتن ایشان به منطقه چند روز بعد خبر شهادت ایشان را آوردند.  

 

خواب

ایشان همچنین درباره خوابی که در زمان شهادت همسرشان دیده اند این گونه گفتند که: در همان ساعت و همان روزی که همسرم به شهادت رسیدند خواب دیدم که جنازه عباس را با آمبولانس به درب منزل آوردند ولی قبل از آن که برای دیدنش برویم جنازه ایشان را بردند.

بعدها از دوستان و همرزمان ایشان درباره زمان شهادت ایشان پرسیدیم و از صحت زمان خواب با اطلاع شدیم.( روحش شاد ) 

 

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده