شهدای روحانی
شهید نادعلی شیرین فرزند قربانعلی هفتم آذر ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و یک در روستای سولقان بدنیا آمدند و بیست و دوم دی ماه سال 65 در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیدند و پیکر پاکشان یک هفته پس از شهادت در 29 دی ماه در مزار شهدای سولقان به خاک سپرده شد.

شهید نادعلی شیرین در یک خانواده مذهبی در قریه سولقان به دنیا آمد بعد از سپری کردن دوران کودکی وارد دبستان شدند اما تحصیلات خود را در دوره راهنمایی نیمه کاره رها کردند و به دنبال کار رفتند بسیار زحمتکش بودند دوران نوجوانی و جوانی سختی را پشت سر گذاشتند. از آنجائیکه وضع مادی خانوادگی خوب نبود تمام پولی را که از کار کردن به دست میآوردند به مادرشان برای خرج منزل و خرید لباس و کیف و کفش برادر و خواهر  خود میدادند. ضمن اینکه در کار کشاورزی به پدرشان کمک میکردند و به عضویت بسیج محل درآمدند و مشغول فعالیت شدند.

وقتی که سربازیش فرا رسید به خدمت اعزام شدند دوران آموزشی را در باختران گذراندند برای رفتن به جبهه و خط مقدم به همراه هم‌خدمتی‌ها اعتصاب غذا کردند تا اینکه به جبهه اعزامشان کردند خدمت سربازی خود را اکثراً در مناطق جنگی از جمله: کردستان، سومار، مریوان، باختران، قصرشیرین و شهر مندلی عراق سپری کردند بعد از اتمام دوران خدمت در بسیج به عنوان مسئول امور فرهنگی مشغول به فعالیت شدند.

وقتی که سربازیش فرا رسید به خدمت اعزام شد و دوران آموزشی را در باختران گذراندند برای رفتن به جبهه و خط مقدم به همراه هم‌خدمتی‌ها اعتصاب غذا کردند تا اینکه به جبهه اعزامشان کردند خدمت سربازی خود را اکثراً  در مناطق جنگی از جمله: کردستان سومار مریوان باختران قصرشیرین و شهر مندلی عراق سپری کردند.

بعد از اتمام دوران خدمت در بسیج به عنوان مسئول امور فرهنگی مشغول فعالیت شدند. از جمله آذوقه و دارو از سولقان و روستاهای اطراف جمع آوری میکردند و به جبهه  ارسال میکردند در ایام ماه مبارک رمضان و ایام محرم و مراسمات مذهبی و تظاهرات علاوه بر حضور خود بسجیان را نیز تشویق و ترغیب میکردند.

با خودرو بسیج روزا و شبها به گشت زنی در اطراف رودخانه و باغها میپرداختند و با اعمال منافی عفت و اشاعه فحشا برخورد میکردند.

بسیار شجاع بودند با اطرافیان خود خصوصاً بچه‌ها بسیار مهربان بودند همیشه شبها دیرقت با اسلحه به منزل میآمدند اسلحه را زیر بالش میگذاشتند و اکثر اوقات بدون شام میخوابیدند. چند ماه قبل از شهادت به اصرار پدر و مادر یکی از دختران همسایه را نامزد کردند و تقریباً دو ماه نیز در هفته نامه جوانان مشغول به کار بودند تا اینکه در سپاه محمد ثبت نام کردند.

 ولی از آنجائیکه تازه نامزد کرده بودند پدر و مادر با رفتن به جبهه مخالفت کردند اما نتوانستند تصمیم ایشان را عوض کنند لذا به محل کار ایشان رفتند و از مدیر مجله جوانان خواستند تا ایشان را از نظرشان برگردانند که البته آنها نیز نتوانستند ایشان را متقاعد کنند لذا دست به سختگیری زدند و به ایشان گفتند که تو با ما قرارداد نوشته‌ای و از آنجائیکه ما به تو احتیاج داریم نمیگذاریم که به جبهه بروی اما ایشان خطاب به مدیر مجله میگویند شما مگر مسلمان نیستید مگر غیرت ندارید  مگر ندیدید که امام چه فرمانی داده است این مملکت الان به ما نیاز دارد و ما باید دینمان را به مملکتمان ادا کنیم اگر مخالفت کنید از مجله شما شکایت میکنم.

فردای آن روز مدیر مجله به منزل ایشان تماس گرفتند و گفتند ما هر کاری که از دستمان برمیآمد انجام دادیم ولی متأسفانه نتوانستیم نظر او را عوض کنیم. تقریباً  دو ماه بعد از اعزام در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیدند و پیکر پاکشان بعد از یک هفته پس از شهادت در 29 دی ماه در مزار شهدای سولقان به خاک سپرده شد.

فرازهایی از وصیتنامه شهید:

خداوندا، بارالها، معبوا، تو را شکر میکنم که به من راهی را نشان دادی که رضایت خودت در آنجاست و آرزو دارم شهادت را که وسیله‌ای است برای رسیدن به هدف حقیقی که همانا خودت هستی نصیبم گردانی.

اگر ما در صحرای کربلا نبودیم تا عزیز زهرا را یاری کنیم اکنون بعد از گذشت چندین قرن به عشق حسین(ع) در راه حسین(ع) قدم برداشته حسین‌وار میجنگیم و حسین‌وار شهید میشویم ای معشوق من، ای مولای من، به من توفیق بده تا مثل مخلصین و شیفتگانت در راهت بسوزم و از این خاکستر مادی رها شوم.

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده