وصیت معلم شهید «باب اله مومنی»
به امید خداوند متعال من اول مهر می آیم ...
از آموزش و پرورش تا جبهه جنگ و دفاع مقدس

نویدشاهد البرز:

«شهيد باب اله مومني» فرزند «يداله» به تاريخ هفدهم دیماه 1326، در قزوين در خانواده‌اي مذهبي و متدين چشم به جهان هستي گشود . وي دوران كودكي را در آغوش گرم خانواده و در روستا سپري كرد و در سن7 سالگي جهت كسب علم و دانش به مدرسه رفت و تا دورة ابتدايي را در روستا سپري كرد.

بعد از آن ترك تحصيل كرده و در روستا مدتي به كار كشاورزي پرداخت و بعد ازآن ادامه تحصيل داده و موفق به اخذ ديپلم اقتصاد گرديد. پس از اخذ ديپلم به خدمت سربازي رفت و مدتي را نيز در سازمان نقشه برداري تهران مشغول به كار شد. وي در سال 1351، طبق سنت پيامبر ازدواج نمود كه ثمرة ازدواجش 4 فرزند مي‌باشد.

وي پس از پيروزي انقلاب وارد آموزش و پرورش گرديد و در اين نهاد مشغول به كار شد و با شروع جنگ تحميلي و تهاجم لشگريان بعثي به شهرهاي كشورمان وي از طريق بسيج داوطلبانه به جبهه‌هاي حق عليه باطل شتافت تا در قسمت آموزشي به رزمندگان درس بدهد كه پس از مدتي حضور در منطقه در جاده باختران ـ سنندج در تاريخ بیستم شهریور ماه 1366، بر اثر تصادف خودرو با خودروي ديگر به شهادت مي رسد.


نامه شهید از جبهه؛ وعده بازگشت اول مهر

خدمت خانواده محترم سودابه قاسمی دعای خیر برای شما

اولا سلامتی و تندرستی شما را از قادر منان خواهان و خواستارم امیدوارم که حال شما خوب باشد و در پناه ایزد منان قرار داشته باشید. خدمت دختر مهربانم؛ لیلا خانم و دختر مهربانم؛ فاطمه خانم و دختر مهربانم؛ مریم خانم و پسر مهربانم؛ علی به همگی دعا برسد و از قول بنده روبوسی شود.

امیدوارم حال همگی شماها خوب باشد. نامه سلامتی شما بوسیله پست به دستم رسید، خیلی خوشحال شدم از اینکه جواب نامه دیر شد مرا می بخشید چون سرگرم امتحانات بودم.

امتحانات من هیجدهم شهریور 1366، تمام شد و رو به امید هستم و یک نامه توسط عمو مظاهر باقری برای شما فرستادم نمی دانم رسید یا نه.

از قول من به اقای عبدی و اقای باسره و بابایی و ... با اهل منزل سلام برسد. خدمت عمه مهربان و دختر عمه ها و پسر عمه ها با اهل منزل سلام برسد. به تمام فامیل و اشنایان سلام برسد. از قول من به فامیل تهران و الموت سلام برسد.

به امید خداوند متعال من اول مهر می آیم. نوشته بودید؛ حال فاطمه و علی خوب نیست من خیلی ناراحت هستم البته دیگه چاره ای ندارم باید بمانم به مرخصی نمی ایم چون دیگر چیزی نمانده است. در حدود 10 الی 12 روز دیگر به امید خدا می ایم. می دانم از من دل نگران هستید امیدوارم که به بزرگواری خودتان مرا عفو کنید به همشیره شهربانو و سیاوش و زهره و پری و ... سلام برسد. نمی دانم حال مادرم چطور است و در کجاست؟ اگر خبری دارید، برایم نامه بدهید.

دیگر عرضی ندارم شماها را به خدای منان می سپارم

به امید پیروزی رزمندگان بر کفر جهانی

در ضمن خوشحال شدم عسگر کریمی و خانمش حالشان خوب است سلام برسانید

«باب اله مومنی بیستم شهریور 1366»

جواب فوری

از آموزش و پرورش تا جبهه جنگ و دفاع مقدس

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده