شهيد سید خدابخش موسوی در وصیت خود می نویسد: «بهترين و نزديک ترين راهی که برای رسيدن به تو وجود دارد پيدا کرده ام و آن جهاد في سبيل الله مي باشد...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
می خواهم هجرت کنم / مروری بر وصیت نامه شهید سید خدابخش موسوی
 
نوید شاهد فارس : شهید سید خدابخش موسوی در سوم خرداد ماه 1340 در روستای توتستان ممسنی دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تامقطع دیپلم در رشته ی علوم انسانی گذراند . پس از آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه به جبهه اعزام شد و سرانجام در نوزدهم شهریور ماه 1364 به شهادت رسید. روحش شاد.
 
 
متن وصیت نامه:
 
بسم الله الرحمن الرحيم إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ براستی که ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم.

اسلحه های سرد و گرم خود را يعنی قلم ها و مسلسل ها را از نشانه گيری به روی يک ديگر منحرف و به سوی دشمنان اسلام که در رأس همه آن ها آمريکای جنايتکار است نشانه رويد. امام خميني

من پاسداری هستم از سلاله خون همگی شهدای اسلام و وارث خون های پانزده قرن خط سرخ شهادت که در زمانه ای پر مخاطره قرار گرفته ام مسئوليت ها بر دوشم سنگينی افکنده آينده را با چشم های خويش می نگرم و به گذشته می انديشم پس از فکرها به نتيجه ای جاودانه دست يافته ام که دو راه در پيش دارم ؛
يکی راه حسين وار که مانند شهدای گذشته با تمامی وجودم راه پوئيدن و رفتن را انتخاب کنم و به صف شهداء بپيوندم .
و دوم اين که مانند يزيدی ها حيوان وار بمانم و بخورم و بخوابم و هيچ حرکتی و هجرتی نداشته باشم و بپوسم و هيچ در هيچ شوم و در اين دنيا در نزد خداوند متعال و در برابر خون پاک شهداء عزيز مسئول و در آن دنيا نيز به آتش دوزخ گرفتار آيم .
و اينک راه اولی را برگزيده ام و می خواهم هجرت کنم.

و اما بنده حقير و گنه کار هم تصميم گرفته ام که به سهم خود حرکت کنم و برای آزادی مستضعفان بکوشم. بلی اينان خوب می دانند که اگر اسلام پا بگيرد ديگر جائی برای ماندن آنان نيست و حکومت های آنان که به گفته امام عزيز مانند طبل های توخالی می باشد و اين جاست که می کوشند اسلام را نابود کنند و با اين که چهره واقعی اسلام را نگذارند ملت ها بشناسند و در اين جاست که صدام يزيدها دم از اسلام می زنند.

 مبارک ها از يک طرف دم از اسلام می زنند و ملک خالدها می خواهند با هواپيماهای آواکس آمريکائی از اسلام و خانه خدا پاسداری کنند . عجب درسی وجودم را به لرزه در آورده ولی مصمم تر می شوم که با عجله حرکت کنم و بعثت نمايم تا برسم و کامل شوم وگرنه در محدوديت و وابستگی به زندگی خواهم ماند و روحم نيز بايد از اين قسمت بدنم به در آيد و به عالم اعلا رود و جسمم نيز به حيات جاودانه بپيوندد.


بله وقتی حضرت علی (ع ) بفرمايد: سوگند به خدا که علاقه پسر ابوطالب به مرگ بيشتر است از علاقه طفل به پستان مادرش ديگر ما را از مرگ چه باک است که مرگ سرخ به از زندگی ننگين است. بنابراين وقتی حضرت اميرالمؤمنين علی ( ع ) اين گونه به من می گويد و مرگ را به هيچ نمي نگرد من که خود را شيعه و پيرو او می دانم چگونه نبايد به سوی مرگ بروم حال آن که شيعه هستم و بايد ميل فراوان به مرگ داشته باشم و از شهادت و پيکار حق عليه باطل نهراسم هم چنان که انتخاب امير المؤمنين(ع) در حربگاه شمشير بی شعوری بر تارکش می خورد، می فرمايد: فزت و رب الکعبه - سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم او که امام و مقتدا و الگوی ما بود فرمود از اين دنيا راحت شدم پس ما هم بايد بگوئيم و در صحنه باشيم که اگر نباشيم تنها ناممان شيعه و رسممان شرک است.

لذا در اين جاست که مصلحت داشتم هر چند که کوچکم که به برادران پيام بدهم ولی اين پيام که پيام شهداء مي باشد بشنويد، امت حزب الله براي شادي ارواح من و هم رزمانم و تمامي شهداء سنگر ها را پر کنيد که خالي گذاشتن سنگر ها خيانت است به اسلام و خون شهداء .

بار خدايا اين بنده روسياه و حقير که گناهانی بس زياد به دوش دارم و اقرار می کنم . طلب عفو مي کنم و حالا بهترين و نزديک ترين راهی که برای رسيدن به تو وجود دارد پيدا کرده ام و آن جهاد في سبيل الله مي باشد .

 بار خدايا پروردگارا تو بزرگ ترين  لطف را در حق ما کردی چرا که ما را در اين عصر و زمان به دنيا آوردی عصری که در آن خمينی خروشيد و ما را که از بشريت دور بوديم به خود آورد و با مفهوم انسان بودن و عشق به الله آشنا ساخت.
 و پيام ديگر شهداء اين است که يک لحظه امام عزيز را تنها نگذاريد زيرا بي عشق خميني نتوان عاشق مهدي شد .

پدرم مادرم عزيزم از خداوند متعال می خواهم که به شما که از ايمان آورندگان او هستيد صبر جميل و اجر جزيل عنايت بفرمايد.

 مادر خوبم به والله اگر شرک نبود به تو سجده مي کردم اميد است که خوشحال باشيد که فرزندتان راهی را انتخاب کرده که راه الله است.
 پدر و مادرم مرا ديگر ببخشيد و حلال کنيد زيرا شما برای من خيلی زحمت کشيديد ولی من حتی يک قطره از محبت های شما را جبران نکردم .
و شما همسر مهربانم با چه زباني با تو صحبت کنم تو که خودت هميشه خوب مي دانستي که پاسدار عمر کوتاهي دارد و هميشه به من مي گفتي افتخار مي کنم که هميشه همسرم در جمع رزمندگان است و خودت وسايلم را آماده مي کردي.

 همان خدائي که به تو کمک مي کرد و صبر مي داده تا به حال همان خداوند هم به تو از اين پس صبر و اجر عطا بفرمايد. تو همسر خوبي برای من بودی و مرا حلال و ببخش و جگر گوشه دلم فرزند عزيزم کسی که پدر رويش را ديد ولی روی پدر نديد  را طوري تربيت کن که در خط اسلام باشد و او را نگذار اذيت کنند  .

و شما برادرانم اميدوارم که مرا ببخشيد و ادامه دهنده راهم باشيد و از تک تک شما طلب بخشش مي کنم هر چند مرگ برادر برای برادر سخت است.
اگر جنازه ام به دستتان نرسيد بر روي قبر ديگر شهداء برويد و شهداء پهلوي هم هستند.

والسلام


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس
 

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۱
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۶/۱۹
0
0
روحش شاد و يادش جاودان
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده