سالروز آسمانی شدن بسیجی شهید
رفتن به جبهه و جهاد را واجب مي دانست و شهادت را افتخاري بزرگ مي دانست و معتقد بود كه خون بر شمشير پيروز است. عبادت و جهاد را يك جا جمع كرده بود و با شجاعت و دليري، تا آخرين قطره خونش به وعدة ‌خود وفا كرد.

نوید شاهد آذربایجان غربی: بسیجی شهيد غلامرضا حسين نژاد، سال 42 در روستاي ساريبگلو متولد شد. دوران انقلاب با سن کمش در راهپیمائیها شرکت می کرد و بعد از پیروزی انقلاب، در بسیج ثبت نام کرده و مخالف سرسخت منافقين و دشمنان انقلاب بود و شجاعت و دليري، تا آخرين قطره خونش به وعدة ‌خود وفا كرد و با كفار بعثي مبارزه نمود. در سال 1361 از طريق سپاه اروميه به منطقه عملياتي آبادان اعزام و سپس مجروح شد که دو ماه بعد از مجروحیتش، هفدهم شهریور سال 61 به فیض شهادت نائل آمد.



«ملتي كه خود را از خدا مي دانند و همه چيز خود را از خدا مي دانند و رفتن از اينجا را به سوي محبوب خود، مطلوب خود مي دانند با اين ملت نمي توانند مقابله كنند.» امام خميني (ره)

اول آبان سال 1342، سال آغاز نهضت انقلاب خمینی؛ یکی دیگر از یاران با وفای امام در روستاي ساريبگلو از توابع اروميه متولد شد که نامش را با توسل بر امام رضا(ع) غلامرضا نامیدند.
اخلاق پسنديده ای داشت و هميشه يار و ياور والدين خويش بود و در مساجد هميشه حاضر می شد و يك فرد نمازخوان و مخلص بود.
شهيد غلامرضا حسين نژاد؛ بعد از دوران كودكي وارد مدرسه ابتدايي روستاي ساريبگلوي چراغ شد و اول راهنمايي را در روستاي حيدرلو ادامه داد و با شروع انقلاب ترك تحصيل كرد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اوايل تأسيس بسيج وارد اين ارگان انقلابي شد. اولين بار در بسيج اروميه در پل قويون خدمت مي كرد و سپس چندين بار به جبهه هاي جنوب اعزام شد و همچنين به كردستان اعزام شد و هميشه از شعر و شوق رزمندگان در جبهه ها صحبت مي كرد.
مخالف سرسخت منافقين و دشمنان انقلاب بود و هميشه اظهار مي داشت كه بايد با آنها مبارزه كرد. در اثر درگيري با حزب منحله دمكرات هم چندین بار زخمي شده بود كه به بيمارستان تبريز اعزام و در آنجا بستري شده بود. بعد از اينكه بهبود يافت، با همان شجاعتی که داشت چندين دفعه به جبهه اعزام شد.
شهادت را افتخاري بزرگ مي دانست و معتقد بود كه خون بر شمشير پيروز است. عبادت و جهاد را يك جا جمع كرده بود و با شجاعت و دليري، تا آخرين قطره خونش به وعدة ‌خود وفا كرد و با كفار بعثي مبارزه نمود.

در سال 1361 از طريق سپاه اروميه و بدون اطلاع خانواده، به منطقه عملياتي آبادان اعزام شد و مشغول دفاع از اسلام و قرآن شد. چند ماهي گذشت تا اينكه خبر زخمي شدن و بستري شدن وي را در بيمارستان تبريز به ما دادند و همگي آنجا رفتيم.
با اينكه يك پا و يكی از انگشتان دستش قطع شده بود و زخمي عميق در باسن و شكمش بود، اما با اين حال از روحيه اي قوي برخوردار بود. بعد از چند روز چون زخم بدنش زياد بود، به تهران منتقل و آنجا بستري شد. مدت دو ماه بعد، هفدهم شهریور سال 61 به علت عفونت در ناحيه شكم و خونريزي در اثر اصابت گلوله در منطقه عملیاتی آبادان؛ در بيمارستانی در تهران شهيد شد و با شهادت خود ريشه انقلاب اسلامي را آبياري كرد.

حتی در بستر بیمارستان هم، هميشه ذكر خدا را مي گفت و هيچ وقت از یاد خدا غافل نبود. 
ايشان از كودكي فردي مؤمن و متقي بود. هميشه در راهپيمايي ها و فعاليت هاي مذهبي شركت مي كرد. دستورات امام (ره) را با جان و دل پذيرا بود. رفتن به جبهه و جهاد را واجب مي دانست و بيشتر قرآن مي خواند و دوستانش را تشويق به خواندن قرآن و عمل به دستورات نجات بخش آن مي دانست

خاطره ای از مادر شهید: 
دفعه آخري كه به جبهه رفته بود به خانه اطلاع نداده بود. تا اين كه نامه اش آمد كه نوشته بود پدر و مادرم،‌ مرا عفو كنيد كه موقع آمدن به جبهه نتوانستم اطلاع بدهم. نوشته بود كه در آبادان خدمت مي كند و نوشته بود كه مادر اگر شهيد شدم زياد گريه و زاري نكنيد. زينب وار زندگي كنيد و به جان امام عزيز دعا كنيد.

فرازي از وصيت نامه شهيد:
مادرم،‌ جاي تو در قلب من است و برای من از هرکسی عزیز تر هستی. از شما خواهش می کنم مادرم در عزاداري من گریه نکنید. وصيت ديگري كه كرده بود اين بود كه به دامادمان بگوييد هيچ وقت اسلحه مرا زمين نگذارد و پدرم نيز اسلحه مرا به دست گرفته و راه مرا ادامه دهد.


روحش شاد و راهش مستدام باد.

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده