خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی
سه‌شنبه, ۱۴ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۴۰
اوایل حضورمان در هتل کاروانسرا، روابطمان با دیگر گروه ها که در هتل پرشین مستقر بودند، خیلی خوب بود. کمک هایی که به فدائیان اسلام می رسید، خیلی زیاد بود. یعنی نیروهایی که به این هتل می آمدند، اعم از منقضی خدمت ها و کمک های مردمی، بسیار زیاد بود.
بارش نعمت

اوایل حضورمان در هتل کاروانسرا، روابطمان با دیگر گروه ها که در هتل پرشین مستقر بودند، خیلی خوب بود. کمک هایی که به فدائیان اسلام می رسید، خیلی زیاد بود. یعنی نیروهایی که به این هتل می آمدند، اعم از منقضی خدمت ها و کمک های مردمی، بسیار زیاد بود. ما در هتل کاروانسرا، سبزی تازه و ماهی تازه هم داشتیم و مرتبا گوسفند ذبح می کردیم و غذای گرم داشتیم. در حالی که در مسجد جامع، مدت ها بود فقط کنسرو می خوردیم و بعد هم فقط نان و خرما بود و حتی کنسرو هم به دستمان نمی رسید.

وقتی آقای هاشمی آمد، رفاه زیادی را با خود آورد. نمی دانم چه قدرتی در تهران پشت ایشان بود که خیلی رفاه داشتیم. دوستان ما می آمدند و منم چند بار به آن ها میوه تازه و سبزی خوردن دادم. باورشان نمی شد و می پرسیدند: «شما چطور این قدر در رفاه هستید؟»

آن ها در کمبود و فقر کامل بودندو همین مساله تا حدی باعث تضاد بین دو گروه شد و بچه های ما از آقای هاشمی کنار کشیدند.

وقتی از رفاه صحبت می کنم، منظورم غذای گرم است. چون رزمندگان ما مدت ها باید با نان خشک مخصوص که نمی دانم از کدام شهر برای ما می فرستادند، سر می کردند.

منبع: پنجه در پنجه رئیس جمهور/خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی/ جعفر کاظمی/1395



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده