خاطرات آقای احمد عبادی
چهارشنبه, ۰۱ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۰۴
با اینکه وقت زیادی نداشت اما زحمات و تلاش زیادی را تحمل می کرد، در تربیت ما خیلی کوشا بود و همیشه ما را به راه راست هدایت و ارشاد می کرد. هیچ وقت در کارهایش اجبار نمی کرد، همیشه با عملش ما را شیفته خود می کرد .

نوید شاهد آذربایجان غربی: شهيد يدا... عبادی سال 1317 در روستاي وكيل كندي مياندوآب متولد شد. او روح تعبد خاصی داشت و  و دعا و نیایشهای خالصانه ای داشت و  در جريان انقلاب، عاشقانه به صف مبارزين انقلاب پيوست. بعد از انقلاب به عضويت بسيج در آمده و به عنوان جوانمرد ژاندارمری به جبهه رفت و در مناطق مختلف خدمت کرد و در پاكسازي منطقه از لوث وجود گروهك هاي وابسته فعالانه شركت کرد تا اينكه یکم شهریور سال 59 در منطقه اشنويه طي درگيري با عناصر ضد انقلاب مجروح و با همان وضع به اسارت آنان درآمد که تن مجروح و خسته اش زير فجيع ترين شكنجه ها از روحش جدا و به معبودش پیوست.


شهید یداله عبادی در گفتار فرزندش

پدرم شهید یدا... عبادی، سال1317 در شهرستان میاندوآب، در محله وکیل كندي از استان آذربایجان غربی در یک خانواده ی مستضعف و مذهبی به دنیا آمد و بخاط اینکه پدرش را از دست داده بود، از همان دوران کودکی و نوجوانی، وقت خود را با کار و تلاش فراوان سپری کرده بود. کار زیاد و نبود مدرسه در محل سکونتشان، باعث شد تا از درس خواندن محروم شود، ولی با این حال جوانی رشید و با شهامت بود و با کسب تجربه های لازم آماده‌ی پذیرای مسئولیت های بزرگ در زندگی شد و در مسیر کمال و بالندگی گام برداشت. 
پدرم بعد از مدتی از شهرستان میاندوآب نقل مکان کرد و برای ادامه زندگی اش به شهرستان نقده رفته و در روستای فرخ زاد نقده ساکن می شود.

زندگی در دوران پر مشقت و سخت حکومت پهلوی از یک طرف و بی پدری و بار مسئولیتی که بر دوشش بود، از طرف دیگر بر پدرم خیلی فشار می آورد. او روحی لطیف و پاک داشت و نمی توانست این همه بی عدالتی و زور را تحمل کند، برای همین حتی بخاطر مشغله ذهنی و کاری بسیاری که داشت، بر علیه رژیم پهلوی مبارزه می کرد و اغلب با جباران و زور گویانی که در روستاها به عنوان خان بودند و به مردم روستاها زور می گفتند و هر چه آنچه مورد رضایت و خواست خان ها بود، مردم روستاها باید همان کار را انجام می دادند. 
سال1348 پدرم ازدواج کرد و ثمره‌ی آن سه فرزند (یک پسر و دو دختر) شد. پدرم کارش خیلی سخت بود، با مشکلات و مصائب زندگی با صبر و حوصله برخورد می کرد. با اینکه وقت زیادی نداشت اما زحمات و تلاش زیادی را تحمل می کرد، در تربیت ما خیلی کوشا بود و همیشه ما را به راه راست هدایت و ارشاد می کرد. هیچ وقت در کارهایش اجبار نمی کرد، همیشه با عملش ما را شیفته خود می کرد .

پدرم خیلی مهربان و دلسوز بود، و مقید به انجام شؤونات اسلامی بود، مخصوصا در اقامه ی نمازهای یومیه در اول وقت شرکت می کرد و با شرکت در مجالس مذهبی روح خود را جلا ‌داده و اطرافیانش را به کارهای نیک ترغیب و تشویق می‌کرد. 
در اوج راهپیمائیهای سال57 علیه رژیم شاهنشاهی دوشادوش ملت ایران شرکت فعالانه داشته و به ما توصیه می کرد که پشتیبان انقلاب و رهبر عزیز باشیم و راه آنها را ادامه دهیم. 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط حکومت طاغوت بنا به نیاز انقلاب اسلامی و به خطر افتادن دستاوردهای آن در منطقه توسط ضد انقلابیون از خدا بی خبر (حزب منحله دمکرات) و برای دفاع از ناموس و شرف مردم منطقه به صف جوانمردان دلاور و شجاع نیروی انتظامی پیوسته و وارد عرصه ی درگیری مسلحانه با این عوامل خود فروش شد و رشادت های فراوانی را در درگیری با عوامل ضدانقلاب از خود نشان داده بود که پس از ارائه خدمات شایسته ، در یکی از درگیریهای منطقه اشنویه در تاریخ در مصاف با اشرار و ضدانقلابیون از خدا بی خبر به طرز فجیعی به درجه رفیع شهادت نائل می گردد. 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
والسلام علیکم و رحمه ا... و برکاته

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده