وصیت نامه شهید غلام احمدی به مناسبت سالروز شهادت ؛
مادر جان نگران درسم نباش اگر برگشتم مى‌خوانم و اگر نيامدم بدان كه درس در اينجا بسيار بود و من هم آموختم .
جبهه و جنگ درس ها به من آموخته است
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید غلام احمدی در سال 1348به دنیا آمد وی تا سال 1362 ادامه تحصیل داد. شهید در حین تحصیل توجه خاصی به مسئله جنگ که به گفته امام مسئله ی اصلی انقلاب بود داشت و بیشتر فکرش مشغول جبهه های جنگ تحمیلی بود، کمک به امر جنگ را یک مسئله شرعی می دانست و پاسداری از اسلام. از این رو بعد از تمام کردن دوره اول راهنمایی به خدمت بسیج در آمده و به کمک برادران کُرد خود شتافت و چون مسئله ضد انقلاب را مهم تر از مسئله کافران بعثی می دانست به جبهه کردستان شتافت و در جبهه گشکی کامیاران به وسیله ضد انقلاب شهید شد.

شهید غلام احمدی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی مانند هر فرد مسلمان و متعهد دیگر نقش مهمی ایفا کرد و در تمامی راه پیمایی ها به امر امام شرکت می نمود و لحظه ایی از یاد خدا و امر امام غافل نبود و همیشه به این گفته خودش اصرار داشت و متعهد بود که گفته های امام دستور قرآن و اسلام است و سرپیچی از آن انسان را نهایت به بیراهه و جدا از اسلام می رساند و برای کمک به انقلاب لحظه ای غافل نبود و زمانی که امام بسیج را مدرسه عشق نامید این احساس را بارورتر کرد . شهید غلام احمدی هم چون نوجوانان هم سن خود با به ثمر رسیدن انقلاب دچار دگرگونی شدید اخلاقی و روحی شده و به عمق اسلام فکر می کرده و همیشه در صدد پی گیری این مسئله مهم بود و قلب تشنه خود را از رهنمودهای قرآن و امام سیراب می کرد این دگرگونی چنان او را بارور ساخته بود که رنج هر انسان و هر فرد مسلمان او را می آزرد و این چنین بود که با جنایت هایی که ضد انقلابیون داخلی که دست نشانده شیطان بزرگ آمریکا و نوکران اجنبی بودند انجام می دانند با شهادت خود سندی بر رسوایی این نوکران گذاشت از شهید وصیت نامه ای به جای نمانده وی در دفتر خاطرات او قطعه شعری که شاید مسئله فکر او را کمابیش نشان دهد دیده می شود.

منگر به چرخ زمانه که کمر شکن است

بنگر به لباس آخرت که کفن است

*وصیت نامه شهید

با نام و ياد خداوند مهربان وصيت نامه خود را شروع مى‌كنم .

ابتدا سلام و بهترين آرزوهايم را براى پدر و مادرم مى‌فرستم . مادرجان اصلا غصه نخور چون خداوندى كه مرا آفريده برايم سرنوشتى نيز معين كرده است و چه بهتر كه اين جان را در راه او بدهم . مادرنمى‌دانى كه چقدر در اينحا صفا و صميميت هست با بچه‌هاى ديگر آنچنان رفيق هستم كه تمام صحبت هاى همديگر را مى‌فهميم، اينجا تماما صحبت از امام حسين و انقلاب و چگونگى شهادت او در راه اسلام است من هم آرزو دارم كه اگر خداوند قبولم كند در راه اسلام بجنگم و مانند ياران امام حسين شهيد شوم . راستى به پدرم بگو كه الحق اسم خوبى برايم انتخاب كرده است چرا كه من غلام هستم و غلام دستورات اسلام و رهبر . مادر مرا ببخش كه با بازيهاى كودكانه مشكلاتى براى شما و پدرم درست كردم و باعث زحمت شما شدم دست خودم نبود . هر شب خواب جنگ با دشمنان اسلام را مى‌ديدم و من گاهى به ياد زحمت هاى پدرم مى‌افتم و ياد لحظاتى كه خسته از كار مى‌آمد به پدر بگو مرا ببخشد زيرا برايم زحمت زيادى كشيده است . من حالا نمى‌دانم چطور است و چه مى‌شود چون دراينجا يك ديد ديگر از زندگى براى آدم ايجاد مى‌شود . من خيلى وقتها بوى معطرى مثل بوى عطر گل محمدى حس مى‌كنم . مادر نمى‌دانى بچه‌هايى از تبريز، تهران، مشهد، اصفهان، شيراز و خلاصه از همه جاى ايران آمده‌اند و همه سر يك سفره مى‌نشينند و زير يك سنگر مى‌خوابند و همه همديگر را مثل برادر دوست دارند و چند روز پيش چند تا از بچه‌ها كه رفتند نمى‌دانى چطور از يكديگر خداحافظى كردند .

مادرديگر وقت شما و ديگران را نمى‌گيرم . راستى مادر جان نگران درسم نباش اگر برگشتم مى‌خوانم و اگر نيامدم بدان كه درس در اينجا بسيار بود و من هم آموختم .

                                                                                                             
انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده