دست نوشته شهید احمدرضا احدی
چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۱۵
... راننده با عجله سوار ماشین آمبولانس شده و به سوی جاده کمر سیاه به حرکت درآمد. یکی از بچه های ما هم برای کمک، همراه راننده رفت. دل ها همه مضطرب بود که، خدایا کدامشان؟
اولین قربانی- باز هم مجروحی دیگر

... راننده با عجله سوار ماشین آمبولانس شده و به سوی جاده کمر سیاه به حرکت درآمد. یکی از بچه های ما هم برای کمک، همراه راننده رفت. دل ها همه مضطرب بود که، خدایا کدامشان؟

چندی بعد آمبولانس برگشت و پیکر غرق در خون یکی از بچه ها را وارد بهداری کرد. همه ناراحت بودند و این را از صورت عبدالله فرمانده گردان- بهتر می شد تشخیص داد. بوی خون و گوشت سوخته از مجروح می آمد. اما هنوز هم جان داشت و با نفس هایی کمه گاه و به سختی می کشید لختی خون از دهانش بیرون می ریخت.

از پشت، نخاعش بیرون آمده بود و به قول امدادگر- که آدم واردی بود- امیدی به زنده ماندنش نمی رفت. با این حال، پس از پانسمان اولیه، پیکر برادرمان را با ماشین به پاوه بردند و جمشید- امدادگرمان- هم با او همراه شد. لحظاتی بعد، حسین سلامی با قیافه ای پریشان،ن پابرهنه به پایگاه آمد.

بچه ها گفتند که حسین، پیکر نیمه جان حبیبیان را با چند مجروح دیگر- در زیر آتش خمپاره و آماج گلوله های قناصه- تا کنار جاده آورده است. در همان حال بود که با شتاب و نگرانی تمام، پابرهنه وارد پایگاه شد.

بگذریم... اما عزیزمان حسین حبیبیان تا نزدیکی های پاوه جان داشته، ولی در آخر راه با لباسی خونین و جسمی پاره پاره از ترکش خمپاره به لقاءالله شتافت.

به یاد آخرین دیدار در پایگاه که با لبخند، جواب سلامت را داد و با یاد آن شب نگهبانی در اعزام نیروی پاوه و ...

منبع: حرمان هور/ دست نوشته های شهید احمدرضا احدی/ علیرضا کمری/ 1390

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده