به مناسبت سی و چهارمین سالگرد شهادت روایتی خواندنی از برادر گرامی شهید
هنگامی که محبوب برای آخرین بار می خواست به جبهه برود به اتفاق مادر و دو خواهر کوچکترم به مشهد مقدس سفر کرده و در آنجا از امام رضا حاجت خود را طلب کرده بود.

نوید شاهد گلستان؛ شهید محبوب صادقی انارکی/ بیستم دی 1320، در شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش اسماعیل و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. نوزدهم مرداد 1362، با سمت تک تیرانداز در سومار هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر ضربه مغزی به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده عبداله زادگاهش واقع است. او را مهدی نیز می نامیدند.

ییی

روایتی خواندنی از منصور صادقی انارکی برادر گرامی شهید محبوب صادقی انارکی در روایتی از آنچه که در پرونده فرهنگی شهید بیان شده را می خوانید؛

هنگامی که محبوب برای آخرین بار می خواست به جبهه برود به اتفاق مادر و دو خواهر کوچکترم به مشهد مقدس سفر کرده و در آنجا از امام رضا حاجت خود را طلب کرده بود. قبل از اینکه خبر شهادت او را به ما بدهند پدرم خواب دیده بود که در مکانی هستند که بارگاهی مثل امامرضا بوده و بالای گنبدی آن حفره ای است و نورانی یک پرنده آمده و محبوب را با خود بالا برد و هر چه پدر سر و صدا می کند، ولی او فقط به سمت بالا می رود.

آری محبوب در آخرین دیدار خود با امام رضا خواسته بود که به حاجتش دست یابد و اینگونه به آرزویش رسید. وقتی خواستم خبر شهادت محبوب را به پدر بدهم او می گفت؛ که خودش می داند و این قضیه را می داند .

یک بار که از سربازی به خانه آمد، ساعت 2 الی 3 نصف شب بود که به او گفتیم که دوستش شهید شده است. صبح به او خبر شهادت دوستش «داود میرصالحی» را دادیم بسیار ناراحت شده و گریه کرده و بر سر مزار او رفته و عکس گرفته بود. پدرم می گفت: اگر من هم بمیرم اینگونه گریه می کنی. محبوب بعد از آن خود به جبهه رفت و دیگر برنگشت.

کم رویی؛

دوران دبیرستان که بود چون مقداری از دوستانش برای او مزاحمت ایجاد کرده بودند و پدرم به درس اهمیت می داد قبل از انقلاب محبوب مدت چند سالی را به شاهرود تردد می کرد و با ما زندگی می کرد. با اینکه پدرم برای او خرجی می فرستاد و ما را از نظر مالی کمک می کرد، اما او باز هم کمرو بود.

یک بار غذا که سر سفره می آوردم برنج را در سینی می کشیدم و او اولین باری که در ظرفش غذا می ریخت دوباره دستش روی سفره دراز نمی شد.

به خاطر همین دفعه بعد از غذاها را در بشقابهای جداگانه می کشیدم و او تمام آن را می خورد و فهمیدم که او خجالت می کشد.

پیروزی باشکوه؛

زمانیکه انقلاب در سال 57 به پیروزی رسید من از بازار که آمدم تمام چراغهای ماشین روشن بود و شور حال دیگری داشت به منزل که آمدم محبوب به من تبریک گفت: به اوگفتم شما خسته نباشید که بالاخره موفق شدید و با این پیروزی خستگی از بدنتان خارج شود.

آرزو؛

یک روز به اتفاق محبوب بر سر مزار شهدا رفتیم او به من گفت: طاهره یعنی یک روز می شود که من هم در کنار شهدا جای بگیرم گفتم: این حرفها چیه گفت: نه شما باید افتخار کنید که من در چنین جایی بین شهدا دفن شوم و او به آرزویش رسید.

دیدار باقی؛

هنگامیکه محبوب شهید شده بود. دوستش شوقی برای تشییع جنازه او آمده بود. کنار قبر محبوب قبری خالی کنده شده بود، شوقی در داخل آن قبر افتاد. آن روز که گذشت، دوست محبوب به جبهه رفت و پس از یک ماه شهید شده و او را در همان قبری که کنار محبوب بود و او در آن افتاده بود دفن شد. انگار آن قبر برای او گذاشته شده بود.

قناعت؛

پدرم برای خرجی محبوب پول می فرستاد هنگام عید می گفتم بیا برویم لباس بخرم ولی می گفت همین لباسهایش کافی است. پولهایش را جمع کرده و به افراد بی بضاعف کمک می کرد. انگار اصلا به پول احتیاج نداشت و از پدر درخواست پول نمی کرد.

بیعت با شهدا؛

محبوب هنگامیکه به مشهد رفته بود در آن روز 70 تن شهید گلگون کفن را تشییع می کردند و شهید محبوب در زیر هر یک از تابوتها می رفت و چند قدمی هر یک از آنان را تشییع می نمود و درست تا ساعت 3 بعدازظهر در آن مراسم شرکت داشت و او نیز خالصانه و عارفانه در زیر بیرق آن دلیر مردان عاشق با نیتی پاک و مطهر برای خود نیز دعا نمود تا به جمع آنان بپیوندد و همین طور هم شد.

آخرین نامه شهید

قال الامام علی علیه السلام : الجُنُوُد بِإذنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعیَّهِ وَ زَینُ الوُلاهِ وَ عِزُّالدِّینِ وَ سُبُلُ الأَمنِ وَ لَیسَ تَقُومُ الرَّعِیِّهُ إلّا بِهِم.
امام علی علیه السلام فرمودند: سربازان، به اذن خداوند، دژ مردم، زینت زمامداران، مایه عزّت دین و امنیّت اند و کار مردم، جز به آنان استوار نمی شود.

به نام الله یاری دهنده مستضعفین و محرومان در روی زمین و رزمندگان اسلام عابدان شب و شیران روز می باشد. ب نام کسی که هستی و نیستی ما به اوست و هادی، هدایت شوندگان و مرحم زخمهاست. با یاد اوست که دلها آرام میگیرد «الا بذکر الله تطمئن القلوب» و با نام او زندگی بخود شکل جدیدی میگیرد که آخرت را بیاد می آورد.

و با درود بر پیامبران اسلام و سلام بر شهیدان با ایثار خون خود درخت اسلام را بارور نمودند و با درود بر خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی که ما را از خواب خرگوشی و بخالت بیرون آورد و زندگی جدید و روشی اسلامی به ما آموخت و از هلاکت و نیستی به احیای فرهنگ اسلامی بجای فرهنگ تحمیلی به ما آموزاند و همچون معلمی حسین به ما درس شهادت و شهامت، استواری همانند کوه و خروشی شبیه دریا به ما آموخت.

و خود پیشوای آن بود و سرنوشت میلیون ها انسان را از غفلت و نابودی به سوی زندگی جاوید پیش برد، و با اتکاء به الله خروشی برق آسا با تمام آنها مقابله کرد.

از سر دسته آنها امریکا تا دیگر اجانب، آنها را به زمین کوبید و با اتکاء به خداوند بودن دشمنان نتوانستند کاری از پیش ببرند و این حیله و نیرنگ ها چه از داخل و خارج کار ساز نبود.

همچون ماجرای طبس و جنگ تحمیلی از خارج و ماجرای منافقین و از بین بردن بیت امام در داخل، هیچکدام به یاری الله کاری از پیش نتوانستند ببرند. اوست که به ما زندگی نو بخشید و ما را به سوی قرآن و اسلام هدایت کرد.

و از خداوند سلامتی همگی رزمندگان اسلام و امام امت را خواهانم. و امتی که حتی دوران امام حسین چنین امتی دینی نشد. زندگیشان در زندگی امام خلاصه می کنند. و می گویند ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند، مگر امت بمیرد امام تنها بماند.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده