زندگینامه
هنگام رفتن وقتی مادر برايش شربت آورده بود، خطاب به مادر گفت: «مادر جان! دعا كن به من از آن شربت‌هاي بهشتي بدهند و ما با آنها مست شويم نه اين شربت‌هاي دنيايي»...
در آرزوی شربتهای بهشتی؛ زندگینامه شهیدابراهیم رضوانی

نوید شاهد البرز:

شهيد "ابراهيم رضواني" فرزند اسماعيل در تاريخ 19 مردادماه 1346 در شهرستان گرمسار روستاي اسلام‌آباد به دنيا آمد. استعداد، هوش و ذكاوت از همان دوران كودكي در وي نمايان شد به طوري كه هنوز سخن گفتن را ياد نگرفته بود از خانه تا مسجد را خود مي‌رفت و از 5 سالگي وارد برنامه‌هاي مذهبي شد.

شهيد كلاس‌هاي اول و دوم دبستان را در همان روستاي مذكور به تحصيل مشغول بود، تا اينكه به همراه خانواده در سال 1354 به شهرستان كرج عزيمت كردند. سال سوم دبستان را در مدرسه ايمان (نادرشاه سابق) واقع در محل زندگي به تحصيل مشغول شد و به علت تغيير و تحول نظام آموزشي سال چهارم دبستان را در مدرسه عارف واقع در چهارصد دستگاه به درس خواندن ادامه داد و از سال پنجم به بعد را در مدرسه شهيد محمد زارع در محله خودشان يعني دولت‌آباد ادامه به تحصيل داد.

در آرزوی شربتهای بهشتی؛ زندگینامه شهیدابراهیم رضوانی

آن شهيد بزرگوار در يك خانواده مذهبي كه مقلد حضرت امام(ره) بودند به دنيا آمد و در اين خانواده با حساسيت جدي نسبت به اجراي احكام اسلامي تربيت شد و همان طور كه گفته شد از همان بدو كودكي آثار مذهبي‌گرايي در وي جلوه‌گر شد. در اين خانواده طوري تربيت شد كه تا زمان شهادت داراي اخلاق به خصوصي بود.

از ويژگي‌هاي مهم اخلاق و رفتار وي اين بود كه زير بار حرف زور نمي‌رفت و به كسي هم زور نمي‌گفت و هميشه ياور مظلوم بود، و از حق او دفاع مي‌كرد.

همانطور كه گفته شد از 5 سالگي وارد برنامه‌هاي مذهبي گرديد و از همان موقع شروع به اذان گفتن كرد در مساجد محل و بعد از گذشت يكي دو سال به غير از اذان تكبير و اقامه نماز را هم آموخت و بعد از عزيمت به شهرستان كرج با وجود مساجد و مكان‌هاي بيشتر به يادگيري قرآن و احكام ديني نيز پرداخت. و در زمان انقلاب وي 11 سال سن داشت و فعاليتهاي سياسي وي به علت كمي سن فقط در راهپيمايي‌ها حضور داشت و شعارهايي ضد رژيم طاغوت به روي ديوارها و مكانها مي‌نوشت.

در آرزوی شربتهای بهشتی؛ زندگینامه شهیدابراهیم رضوانی

بعد از انقلاب بيشتر در جريان امور قرار گرفت وعلت آن برخورد با نيروهاي مذهبي و گروهك‌هاي انقلابي بود و چون يك مقداري به علت آزادي فعاليت‌هاي اسلامي و انقلابي داراي استقلال بيشتري بود هم از نظر جامعه و هم خانواده، فعاليتهاي گسترده‌اي را شروع كرد. اولين گام آن شهيد بزرگوار در اين راه عضو شدن در بسيج و پايگاه محل بود. از آنجا كه به عنوان دژ مستحكمي بود فعاليتهاي فرهنگي اجتماعي و سياسي را شروع كرد ولي در خلق آثار فرهنگي و هنري تخصصي نداشت.

همانطور كه ذكر شد بعد از انقلاب در زندگي فردي و اجتماعي شهيد بوجود آمد. همانطور كه ذكر شد بعد از آشنا شدن با روحيه بسيجي و دستاوردهاي انقلاب و ولايت فقيه و دگرگوني كه رهبر كبير انقلاب خميني بت‌شكن در كشور بوجود آورده بود از فعاليت‌هاي اجتماعي وي مي‌توان امر به معروف و نهي از منكر را نام برد. از نظر فرهنگي شركت در گروههاي سرود و تواشيح و غيره و با شركت در پستهاي شبانه و گشتهاي محلي در دستگيري عوامل طاغوت و ضدانقلاب به ديگر برادران انقلابي كمك مي‌كرد.

همانطور كه عرض شد در مقابل عوامل گروهكها و ضدانقلابها و فعاليتهاي آنها عكس‌العمل نشان مي‌داد و با توجه به اطلاعاتي كه داشت در اين زمينه در شناساندن آنها به مردم به افراد مربوطه كمك مي‌رساند و يكي مخالفين دولت‌ بني‌صدر و از افشاگران افكار وي بود.


هنگامي كه جنگ شروع شد وي 13 سال سن داشت و در آن موقع با جديت بيشتري به در بسيج شروع به كار كه اگر احتياج به نيرو بود او هم بتواند ايفاي نقش كند. هميشه مي‌گفت: اين جنگ بر ملت ايران تحميل شده است و وظيفه ما دفاع كردن از ارزشها و دستاوردهاي انقلاب است. بايد گوش به فرمان رهبر به دفاع از وطن بپردازيم و اين كار

وظيفه هر شخص مسلمان است.

تا اينكه وقتي در سال سوم راهنمايي در مدرسه محمد زارع مشغول به تحصيل بود ديگر كاسه صبرش لبريز شده و عشق به جهاد و شهادت او را از درس خواندن بازداشت و پس از گذراندن يك دوره 75 روزه و كامل رزمي كه در پادگان باهنر واقع در جاده چالوس بود، عازم جبهه‌هاي حق عليه باطل گرديد.

آن شهيد براي رفتن به جبهه خود را به سپاه معرفي كرد و در دفعه اول به جبهه‌هاي غرب اعزام شد. در منطقه مريوان به سر مي‌برد و بعد از 45 روز به مرخصي آمد و دفعه بعد به جبهه‌هاي جنوب اعزام شد و بعد از عزيمت به جنوب به منطقه جنگي فكّه رفت. باز هم بعداز 45 روز به مرخصي آمد و براي مرتبه سوم كه دفعه آخر بود در تاريخ 17/9/62 به جبهه‌هاي جنوب و به منطقه جنگي چنانه از توابع انديمشك اعزام شد و در اين منطقه پست فدافند را عهده‌دار شد.

در آرزوی شربتهای بهشتی؛ زندگینامه شهیدابراهیم رضوانی

به نقل از خانواده شهید است که آن شهيد بزرگوار از روحيه بالايي برخوردار بود و وقتي كه براي دفعه اول مي‌خواست به جبهه برود آنقدر شور و شوق داشت از شب قبل رفت و در مصلاي نماز جمعه خوابيد تا صبح جزء اولين نفرات باشد. وقتي كه به مرخصي آمد به خانه نرسيد به سر خاك شهداي مصلی مي‌رفت و گريه مي‌كرد و به آنها مي‌گفت: «دست راستتان زير سر من؛ دعا كنيد ما هم به شما بپيونديم و جاي ما را هم خالي كنيد» و هنگامي كه به خانه مي‌آمد هنوز چشمانش اشك‌آلود بود و معلوم بود كه در راه خدا هم مي‌گريست.

در آخرين ديدار به دلش برات شده بود كه ديگر برنمي‌گردد و از جريان وصيت‌نامه با والدين صحبت نكرده بود و وصيت‌نامه اش را به برادر از خود كوچكترش سپرده بود و به او سفارش كرده بود تا موقع لزوم آن را به كسي نشان ندهد.

هنگامي كه مي‌خواست براي آخرين بار از خانواده جدا شود يك حس غريبي داشت و هر چند قدمي كه مي‌رفت برخلاف هميشه برمي‌گشت و به اهل خانواده نگاهي مي‌كرد.

هنگام رفتن به مادر گفت که مرا امید برگشتی نیست و دیدار؛ دیدار آخر می باشد. کوچه را چراغان کن حجله بزن و مرا در گلزار شهدا دفن کن.

هنگام رفتن وقتی مادر برايش شربت آورده بود، خطاب به مادر گفت: «مادر جان دعا كن به من از آن شربت‌هاي بهشتي بدهند و ما با آنها مست شويم نه اين شربت‌هاي دنيايي». در دم آخر مادر به شهيد گفت: حالا كه مي‌خواهي بروي و اميدي به برگشتن نداري چند قدي جلوي من راه برو تا راه رفتن تو را ببينم.

در آرزوی شربتهای بهشتی؛ زندگینامه شهیدابراهیم رضوانی

زمان و چگونگي شهادت به گفته هم‌‌سنگران:

ظهر جمعه چهاردهم دیماه 1363 بود و براي نماز به چادر رفته بوديم. بعداز خواندن نماز جمعه در ساعت 2 بعدازظهر بود كه نماز تازه تمام شده بود. كه ناگهان متوجه آژير قرمز و حمله هوايي دشمن شديم.

سريع به بيرون چادر آمديم تا در محل‌هاي خود قرار بگيريم كه در اين لحظه بمباران هواپيماي دشمن شروع شد. تا ما به ضدهواييها و پدافندها برسيم بمباران شدت گرفت و هر چند قدمي كه مي‌رفتيم مي‌خوابيديم. شهيد رضواني و شهيد مشرقي كه هر دو بر روي يك دستگاه كار مي‌كردند و در كنار هم بودند كه ناگهان يكي از بمبهاي دشمن در چند متري اين دو شهيد گرانقدر به زمين اصابت كرد. بعد از اتمام بمباران ديديم 12 تن از بچه‌ها مورد اصابت تركش قرار گرفته‌اند كه 5 نفر آنها شهيد و 7 نفر آنها مجروح شدند.

شهید گرانقدر ابراهیم رضوانی در تاریخ چهاردهم دیماه سال 1363، به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پیکر پاکش در چهارصد دستگاه کرج به خاک سپرده شد.




منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده