چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۰۰
چادرش را که روی سر انداخت / باغ سجاده ­اش پر از گُل شد / باز باران گرفت و دستانش / رو به احساس آسمان پل شد
چادرش را که روی سر انداخت

باغ سجاده­اش پر از گُل شد

باز باران گرفت و دستانش

رو به احساس آسمان پل شد

[ می­نشینم کنار او] گویی،

زیر لب با کسی سخن می­گفت

راز آن گفتگوی روشن را

کاش مادر برای من مي‌گفت

پدرم رفته بود و بعد از او

هشت سال از بهار جا ماندیم

با دعاهای مادرم اما

سرپا تا به انتها ماندیم

جای تسبیح و جانماز پدر

پای گلدان اطلسی­ها بود

گرچه جایش هنوز هم خالی­ست

او نبود و خداش با ما بود

سال­هایی که بی پدر طی شد

- سال­هایی که قحط­سالی بود-

ردِّ انگشت­های مادر هم

نقش گل­های سرخ قالی بود

خاطرم هست بعد از آن که پدر

روی یک پا به روستا برگشت

مادرم باز هم دعا می­خواند:

شکر! طوقی به آشیان برگشت

یاد سبز پدر به خیر اما

چه قَدَر سال­های سردی بود

در دل لاله­های وحشی باغ

ردّ پای بزرگ دردی بود

پدرم رفت و مادرم این بار

مطمئن بود بر نمی­گردد

هر چه بغض است درگلویش ریخت:

بی تو هرگز به سر نمی­گردد

سال­ها من بزرگ­تر شده­ام

چادري گل­گلي به سر دارم

اقتدا مي­كنم به مادر با

جا­نمازي كه از پدر دارم

مُهر و تسبیح و جا نماز پدر

سهم اندوه من وَ مادر شد

می­نویسم: بهار در راه است

می­نویسم: پدر کبوتر شد..

سروده ای از نازنین مریم عمارلو

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده