اعمال واجب خود مثل بجا آوردن نماز و گرفتن روزه را انجام میداد
در روز موعود که برادرش تلفن میزند جواب میدهد، قرار است حمله ای بشود و در شرایط فعلی من نخواهم آمد و در همان حمله هم مفقودالاثر میگردد.

زندگینامه

شهید قاسم چرمگیر در سال 1342 در تهران پا به عرصه وجود نهاد از آنجائیکه علاقه چندانی به تحصیل نداشت تا کلاس ششم ابتدایی بیشتر درس نخواند از وقتیکه بالغ شد اعمال واجب خود مثل بجا آوردن نماز و گرفتن روزه را انجام میداد که خود دلیل ایمان و علاقه بزرگترهای آن خانواده به دستورات و فرمولهای اسلامی است در جلسات مذهبی هم شرکت می جست رفتار نیکوئی با اطرافیان خود داشت.

در قبل از انقلاب، پا به پای مردم تهران در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد و از آنجائیکه میخواست در پشت جبهه عضو حزب الله و در جبهه عضو جندالله باشد، در هر فرصتی که میافت خود را به بهشت زهرا می رسانید تا در غسل دادن و کفن کردن شهدای انقلاب شرکت داشته و همکاری نماید.

بعد از پیروزی انقلاب روزها را به شغل زرگری و شبها را به پاسداری از انقلاب مشغول بود گاهی صبح که از خانه بیرون میرفت تا صبح روز بعد وی را کسی نمیدید روزهای جمعه را به بهشت زهرا میرفت و در نماز جمعه هم شرکت میکرد چندین بار با منافقین درگیر شد و سخت با گروهکهای ضد انقلاب مخالف بود با شروع شدن جنگ حق علیه باطل، تلاش زیادی نمود که بلکه به جبهه برود اول دفترچه آماده به خدمت گرفت تا بلکه، از طریق سربازی اعزام گردد ولی بعلت سن کم، در دفترچه تاریخ اعزام وی را یکسال بعد زده بودند از آنجائیکه عاشق برای وصال به معشوق بیقرار است از این مساله ناراحت گشت و در پی یافتن راه دیگری برآمد. از طریق سربازی که موقتا مایوس گشت به اتفاق برادرش مهدی برای ثبت نامه به سپاه پاسداران مراجعه می نمایند که چون در آنجا هم موفق نمی شوند اسم نویسی کنند وارد بسیج گشته و از آن طریق اعزام میشود پس از سه ماه که بر می گردد دوباره به اتفاق همان برادرش مهدی چرمگیر به سپاه مراجعه می نمایند این دفعه ثبت نام می کنند ولی نوبت امتحان وی را در سپاه پانزده روز بعد اعلام کرده بودند و از دفتر سپاه که بیرون می آیند، خطاب به برادر خود میگوید من تا 15 روز دیگر را در تهران طاقت نمی آورم و به جبهه برخواهم گشت. گویا مثل قاسم بن حسین (ع) است که فرمود مرگ در کام من از عسل هم شیرین تر است و خلاصه میرود در حالیکه از برادرش میخواهد که وقتی نوبت امتحان سپاه شد تلفن بزن انشاءالله اگر قسمت شد برمیگردم مثل اینکه به این دستور اسلامی توجه داشته است که ، در روز قیامت از انسان سوال میشود عمر خود را، جوانی خود را و مال خود را چگونه صرف کرده ای؟

در روز موعود که برادرش تلفن میزند جواب میدهد، قرار است حمله ای بشود و در شرایط فعلی من نخواهم آمد و در همان حمله هم مفقودالاثر میگردد.

در نامه ایکه از جبهه می فرستد، خطاب به مادرش می نویسد امیدوارم گریه نکنی، چون خود را برای شهادت آماده کرده ام شما هم افتخار کنید، چون از علی اصغر حسین (ع) عزیزتر نیستم و از محمدحسین فهمیده هم که خود را به زیر تانک انداخت کمتر نیستم لابد، به بیان امام امت توجه داشته است که فرمود رهبر ما آن طفل 13 ساله ای است که نارنجک به کمر خود بست و خود را به زیر تانک انداخت و شعر زیر را هم سروده و در نامه فرستاده است.

چرا به جبهه نروم مادرم مادرم          مگر عزیزتر از علی اصغرم، مادرم مادرم

راه امام، راه من مادرم مادرم           پیر جماران بود، رهبرم مادرم مادرم

اطاعت از رهبرم، مادرم مادرم          واجب شرعی بود، مادرم مادرم

گریه و زاری مکن، مادرم مادرم         اجر منو کم نکن، مادرم مادرم

منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده