در سالروز شهادت ؛
من هم مثال بقيه آرزوي جهاد در راه اسلام داشتم و من هم به آن آرزويم رسيدم که بتوانم خدمتي براي اسلام بکنم.
مروری بر زندگی نامه شهید حبیب حضوری / آرزوی جهاد
نوید شاهد فارس : شهید حبیب حضوری / در پنجم دی ماه 1339 درخانواده اي مذهبي و متوسط در روستاي موسويه جهرم پسری متولد شد که بنا به پیشنهاد جد پدريش که روحاني آبادي بود حبيب الله نام نهادند . او اولين فرزند خانواده بود . پدر ، مادر و بستگان علاقه خاصي به او داشتند.

حبیب الله دوران ابتدايی را در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل به علت نبود مدرسه به جهرم رفت. دوره ي راهنمايي را گذراند و  با موفقيت به هنرستان راه يافت و توانست ديپلم فني رشته برق را ازهنرستان فتحي ابراري جهرم اخذ نماید.

پس از اخذ دیپلم به خدمت سربازي در آمد. دوره آموزشي را در پادگان جهرم گذراند. پس از آغاز جنگ تحمیلی و مشاهده کردن اعزام دوستانش به جبهه، با درخواست های فراوان موفق شد به جبهه اعزام شود. حبیب الله به اتفاق سه نفر از همرزمانش به اهواز رفت و پس از چند روز به سوسنگرد جبهه جولانيه اعزام شد.

 روزي که از اهواز به خط اعزام شد، درنامه اي به پدرش این گونه می نویسد: (( پدرجان من از آن روزي که از شما جداشدم و به سوي جهاد در راه دين اسلام عزيز، وارد اهواز شدم و الان که نامه مي نويسم در اهواز هستم و فردا19/4/60مي باشد و ياري خدا به سوسنگرد مي رويم ...
پدرجان در اين جا که واقعا ميدان نبرد و عشق به الله مي باشد دوست دارم که ناراحت نباشيد ... من هم مثال بقيه آرزوي جهاد در راه اسلام داشتم و من هم به آن آرزويم رسيدم که بتوانم خدمتي براي اسلام بکنم ))

مادر حبیب الله از خبر شهادت پسر می گوید:

موقعی که خبر شهادت او را به ما دادند من خداوند را حمد گفتم و دو رکعت نماز شکر به جا آوردم که چنین عزیزی داشتم و او را در راه خدا دادم و هیچگونه ناراحتی از شهادت او ندارم امیدوارم خداوند جوانان ما را به راه راست هدایت کند و امام زمان (عج) هر چه زودتر ظهور کند و جوانان ما را حفظ کند.
 زمانی که من مریض بودم مرا به شیراز برد و آن زمان آیت اله بهشتی به شهادت رسید او بسیار به شهید بهشتی علاقه داشت و عکس بنی صدر خائن را از کنار عکس امام برید و به دور انداخت . پدرش گفت چرا این کار را می کنی ؟ گفت : چند روز دیگر خواهید فهمید ...
 وقتی می خواست برود دستانش را دور گردنم کرد و گفت : مادر جان برای من دعا کن تا شهید شوم
وقتی هم از زیر قرآن او را رد کردیم به او گفتم: مادر جان تو می روی ولی دیگر نزد ما بر نمی گردی شهید می شوی .
همان شب که شهید شده بود دختر کوچکم در خواب دیده بود که حبیب اله شهید شده است.
 زمانی که آمدند به ما اطلاع بدهند، گفتند حبیب اله مجروح شده ولی فوراً فهمیدم که شهید شده است و اجازه ندادند که جسد او را ببینم .

حبیب الله آرزويش شهادت بود. وقتي يکي از دوستان پیشنهاد ازدواج کردن را به او داد ، در جواب گفت :من بيشتر دوست دارم شهيد بشوم تا متاهل.
وی سرانجام در صبح جمعه در شانزدهم مرداد ماه 1360 به فیض شهادت نائل آمد. روحش شاد.

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
موسویه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۵۲ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۸
0
1
روحش شاد
برای شادی روح خودش و پدر مرحومش و همه شهدا و رفتگان صلوات
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده