تاریخ شفاهی
شهید به جهت وارستگی همواره به این سمت سوق پیدا می کرد که جز دین و انقلاب تقریبا" چیز دیگری را نبینند، در عین حال بسیار مردمی و جذب کننده افرادی از سنین مختلف بودند.
شهید عالمی با تقوا و یگانه بود

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ در راستای برگزاری نخستین یادواره شهید «آیت الله بهاء الدین محمدی عراقی» و شهدای ترور در کرمانشاه به گفتگو با مهندس جمال الدین محمدی عراقی، برادر شهید پرداخته ایم .

* ابتدا خود را معرفی بفرمایید؟

جمال الدین محمدی عراقی، متولد 1328 برادر شهید جمال الدین محمدی عراقی هستم. بنده بیست و یک سال از حاج آقا بهاء کوچکتر بودم. شهید برادر بزرگ ما بودند .

*در خانواده تان چند خواهر و برادر بودید؟

آن طور که من درکشان کردم، سه خواهر و سه برادر بودیم و برادران شامل حاج آقابهاء و حاج آقا محمد صادق که خدا سلامتش بدارد الان پرچم روضه خوانی منزل پدر در کنگاور را برقرار کرده و بنده هستیم.

 در حادثه ی ترور، پدر مان همراه با حاج آقا بهاء از مسجد بیرون می آمدند که هر دو ترور شدند.البته پدر از همان اول متوجه قضایا نبود تا آن که دکتر کلانتر معتمدی وزیر بهداشت و درمان ایشان را به تهران منتقل کردند و مورد عمل جراحی قرار دادند. آن موقع شوهر خواهر بزرگم حاج آقا سید عباس میر یونسی که الان در کنگاور هستند، بعد از پدر امام جمعه بودند ولی بعدا" کناره گیری کردند. ایشان از شهرهای کنگاور، هرسین و صحنه نماینده وقت مجلس بود و به همین خاطر سکونتی هم در تهران داشت و پدر که آمدند بیمارستان مصطفی خمینی، ایشان هم نزدیک ابوی بود. آن جا پدر یک ماه بعد از ترور اخوی بستری بودند. تیر به شکمشان خورده بود که آن جا عمل کردند.

*در آن مدت بیهوش یا در حالت کما که نبودند؟

خیر، فقط مدت کوتاهی بیهوش بودند و به سرعت به هوش آمدند، منتها من شرایط سختی داشتم، چون تنها کسی بودم که از نزدیک مواظب بودم تا شهادت حاج آقا بها را متوجه نشوند. حتی یادم است یک بار آقای لواسانی از دوستان بسیار قدیمی ما تشریف آورده بودند. همان آقای لواسانی از یاران امام که در دفتر امام مشغول بودند. من در بخش آی سی یو بالای سر ابوی بودم که دیدم ایشان آمد. آمدم جلو و اشاره کردم که متوجه باشید که نگویید اخوی شهید شده، خلاصه آقای لواسانی به آرامی متوجه قضیه شدند. بعد هم بچه های حاج آقا بها آمدند آن جا و پدر بزرگشان را دیدند. آن موقع ما بیشتر هم منزل همشیره بودیم که گفتم شوهرشان در تهران نماینده مجلس بودند.

*چگونگی نحوه شهادت حاج آقا بهاء را بگویید؟

ایشان از ناحیه شکم چند تیر خوردند. قضیه هم این طور بود که از مسجد که بیرون می آمدند متأسفانه پاسدارها کم تجربگی کردند، چون همان لحظه سوار ماشین شده بودند. مسجد ایشان روی شیب مختصری قرار داشت که از کوچه تا می آمد به خیبان فرعی، راننده باید دور می زد، بنابراین در چنین شرایطی سرعت ماشین کم است. درست سر پیچ، در تاریکی، یک نفر که اتفاقا" لباس پاسبانی هم پوشیده بود، ماشین رابه رگبار بست. در ماشین حاج آقا بهاء بودند، شهید علیرضا یوسف پور که یکی از همراهانشان بود که در دم شهید شد، محافظ بعدیشان مرحوم محمد علی دریابار که خدا رحمتش کند حدودا" یک سال است که در اثر تصادف به رحمت خدا رفته است. مرحوم محمد علی دریابار بعدها در هوافضای اصفهان سردار شدند و درآن ترور کمی مجروح شده و مدتی در بیمارستان بستری بودند.

*برگردیم به سال ها قبل از شهادت شهید. اصلا" چه شد که حاج آقا بهاء از قم به کرمانشاه آمدند و مستقر شدند؟

اخوی به درخواست عماء و اهالی کرمانشاه آمدند. به دلیل اینکه خدا رحمتشان کند مرحوم حاج آقا عطاء ا... اشرفی اصفهانی شهید محراب، احتیاج داشتند به کسی که مراتب علمی اش اجازه دهد حوزه را در کرمانشاه بچرخاند.خود آقای اشرفی اصفهانی از جوانی در حالی که به کرمانشاه آمده بودند که ظاهرا" علمای آن جا چندان در ردیف اول نبودند. شخصی که آن جا بود به تهران منتقل شده بود- شاید چون نباید کرمانشاه می ماند- و بعد تقریبا" شهید محراب ریاست را به عهده گرفت. البته از قبل از انقلاب که حاج آقا بهاء به منطقه آمده بودند، از همان موقع، هم پدرم و هم ایشان، به حاج آقای اشرفی اصفهانی خیلی ارادت داشتند، چون بسیار آدم بی ریا و مخلصی بود. صرف نظر از این که حاج آقا بهاء دارای مراتب علمی بالایی بود، حوزه کرمانشاه هم حالت مستقلی داشت و تقریبا" عامل اصلی ارتباط با علما و کسب اجازه ها و امضاهای آن ها پای اعلامیه ها و اطلاعیه های سیاسی، حاج آقا بها بودند و از یک زمانی به بعد، اصلا" گرداندن حوزه به عهده ایشان بود.

*لطفا" یک جمع بندی کلی از شخصیت حاج آقا بهاء داشته باشید؟

به جهت وارستگی ایشان همواره به این سمت سوق پیدا می کرد که جز دین و انقلاب تقریبا" چیز دیگری را نبینند، در عین حال بسیار مردمی و جذب کننده افرادی از سنین مختلف بودند. مسأله عجیبی که اتفاق افتاد، این بود که اخوی گفتند من دوست دارم تمام داماد هایم طلبه باشند و همین طور هم شد. بزرگ ترین داماد شان حاج آقا مصطفی موسوی فراز در همدان الان رییس حوزه های علمیه هستند، بقیه دامادها نیز همه روحانی هستند. این از چیزهایی بود که برای من عجیب بود، مثلا" آخرین فرزندشان خانم دکتری هستند که همسرشان روحانی است و اخیرا" هم در حوزه دارند دکترا می گیرند ولی آن موقع که ازدواج کردند یک طلبه معمولی بودند. البته گاهی ممکن است مؤلفه هایی در بین دختر خانم های جوان باشد که در مواجهه با خواستگاران با خود بگویند خانم دکتر، شما دانشگاه قبول شده ای، ولی من بعدا" متوجه شدم که آرزوی ایشان برآورده شده؛ آن هم سال ها بعد از شهادتشان.
انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده