زندگینامه و وصیتنامه شهید عبدالحسین احمدی در سالروز شهادتش
من از آن روز می ترسم که به افتخار شهادت نائل نیایم و باز هم به دنیا برگردم و شاهد خلافکاریهای انسانها باشم.من از آن روز می ترسم که روزی شهید نشوم و معلول شوم گرچه آنهم یک ارزش دیگری دارد.اما این مطلب را می نویسم و به جبهه می روم چون من از آن می ترسم که روزی دستهایم را از دست دهد و دیگر قدرت نوشتن نداشته باشم...
دلهره های شهیدی که به غیر از  شهادت رضایت نداد؛ شهید عبدالحسین احمدی

نویدشاهد البرز:

"شهید عبدالحسین احمدی" در سال 1344 در نور آباد لرستان دیده به جهان گشود.

او در یک خانواده متدین و مذهبی در کنار پدر و مادر رشد و نمو کرد و از نعمت و تربیت پدری و نوازش و محبت مادری برخوردار بود. تا کلاس سوم ابتدایی در نورآباد درس خواند.

وی بدلیل از کار افتادگی پدر بعد از مدتی، زمانی که سوم ابتدایی را پشت سر گذاشت با خانواده از نورآباد به کرج مهاجرت کردند و در محله دهقان ویلا ساکن شدند.

شهید عبدالحسین احمدی در سال آخر تحصیلات دبیرستان خود در حالیکه مدرک دیپلم را هنوز نگرفته بود،تلاش فراوانش برای اعزام به جبهه نتیجه داد و به جبهه اعزام شد.

وی از 15 سالگی وارد بسیج شده بود و بدلیل علاقه زیادی که به بسیج داشت، بیشتر وقت خود را در بسیج گذراند و تربیت شده مکتب بسیج بودو همه زمانش را در کسوت بسیجی گذراند و با توجه سن کم بر خلاف دیگر همسن و سالانش بیشتر اوقات را در مسجد به دعا و مناجات می گذراند و آرزویش رفتن به جبهه که میعادگاه عاشقان دلسوخته است، بود.

تا اینکه وی در سال 61 از طرف بسیج به جبهه های حق علیه باطل داوطلبانه اعزام شد و چند ماهی در جبهه حق علیه باطل مبارزه کرد و دراین نبرد دفاع از وطن جانانه حماسه آفرید و سرانجام نیک شهید عبدالحسین احمدی پرواز به سوی معبود واقعی ومعشوق حقیقی در روز چهاردهم مرداد ماه 1362 بود که تجلی گاه این دیدار عاشقانه در منطقه عملیاتی حاج عمران اتفاق می افتد و پیکر مطهر شهید در گلزارخرم آباد میعادگاه عاشقانه دلسوخته می باشد.

نحوه شهادت شهید به نقل از همرزمانش:

شبی در سنگر مشغول استراحت بودندکه صدای مهیب آر پی جی به گوش می رسد. او و دوستانش از چادر بیرون می روند و می بینند که یکی از همرزمانشان زخمی شده است.

شهید عبدالحسین احمدی اسلحه را بر می دارد و به طرف دشمن تیراندازی می کند که چند نفر از دشمن هم کشته می شوند.

با این حال دشمن با کمک تفنگ قناسه و دوربین دار او را پیدا می کنند و تیری به طرف او می زنند که به قلب عبدالحسین اصابت می کند و باعث شهادت او می شود.

شهید عبدالحسین احمدی در فرازی از وصیت نامه اش چنین می نویسد:

به نام خدا

ای خانواده عزیز من! ای برادران! و خواهران و اقوام و دیگران و دوستان و آشنایان من این مطلب را در حالی می نویسم که در فکر و اندیشه رفتن به جبهه هستم.

من از آن روز می ترسم که به افتخار شهادت نائل نیایم و باز هم به دنیا برگردم و شاهد خلافکاریهای انسانها باشم.

من از آن روز می ترسم که روزی شهید نشوم و معلول شوم گرچه آنهم یک ارزش دیگری دارد.

اما این مطلب را می نویسم و به جبهه می روم چون من از آن می ترسم که روزی دستهایم را از دست دهد و دیگر قدرت نوشتن نداشته باشم.

پس می نویسم تا هنگامی که شهید یا معلول گشتم دیگر غم نخورم.

ای برادران من و ای خواهران من و ای پدر و مادر من و ای اقوام و آشنایان و دوستان و ای هموطنان عزیزم بدانید که من این راه را بخاطر آن نمی روم که فردا از من نامی برده شود و من هم اگر معلول شوم و افتخار شهید شدن را نداشتم بر خود ببالم ، نه ،

بلکه من این راه را برای ان می روم که در روز قیامت در حضور خداوند قادر و توانا خجل نباشم بلکه سرافراز باشم .

پس ای کسانی که به شما اشاره کردم، بیایید در راه اسلام و قران و ایران جان خود را فدا کنید تا هم در محضر حق تعالی خجالت نباشید و هم در برابر نسل آینده مسئول نباشید.

شما خواستید که از برای من غم گساری کنید این کار را نکنید بلکه همیشه در پی آن باشید که ادامه دهنده راه من و همچنین دیگر شهیدان یا معلولان باشید.

و این ندا که جان را طراوتی تازه می بخشد بر زبانتان باشد

که تا آخرین نفس راهت را ادامه خواهیم داد ای شهید

خداحافظ عبدالحسین احمدی

دلهره های شهیدی که به غیر از  شهادت رضایت نداد؛ شهید عبدالحسین احمدی
دلهره های شهیدی که به غیر از  شهادت رضایت نداد؛ شهید عبدالحسین احمدی
دلهره های شهیدی که به غیر از  شهادت رضایت نداد؛ شهید عبدالحسین احمدی


منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده