شهید برای اینکه بهتر و بیشتر بتواند در جهت خدمت به نظام جمهوری اسلامی قرار بگیرد در آزمون دانشکده افسری شرکت کرد ودر مرحله اول قبول شد. و از آنجا که شیفته ی جنگ با کفار بعثی بود به تیپ 2 دزفول گردان 207 منتقل شد.
او شیفته ی جنگ با کفار بعثی بود

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛
شهید امیر هوشنگ شعبانی در سال 1338 در شهر قهرمان پرور باختران و در یک مذهبی نوزادی پا به عرصه وجود نهاد که امیر هوشنگ نام گرفت پدرش معاش زندگی را با کار و کوشش در امر شریف سنگ کنی می گذراند .

شش ساله بود که در دبستان اربابی تحصیلات ابتدایی خود را شروع و بعد از طی دوران راهنمایی در مدرسه شفق سال های آخر را با موفقیت در دبیرستان نظامی به پایان رسانید .

شهید هر سال تابستان وگاهی بعد از ساعت درسی کار می کرد هرچند که پدرش می توانست او وخانواده اش را از نظر مخارج  تامین نماید اما او معتقد بود که باید به هر شکل ممکن در ادای حق والدین (که قرآن مجید امر به نیکی آنان فرموده وبا لوالدین احسانا )کوششش نماید هر چند بار کمک کردن به پدر در امر شریف سنگ کنی و یا کارگری باشد.

دوران نوجوانی و تحصیلات دبیرستانی شهید امیر هوشنگ مصادف بود با شروع حرکت های انقلابی توده مردم  به رهبری امام خمینی، آری او زندگی را چیزی ورای زیستن و بودن می دانست و حرکت را مشخصه ی  اصلی هستی می شنا خت و برای این حرکت مسیری و هدفی .
او این مسیر را در هدف های امام و سخنان امام و راه اویافت و همگام با او فریاد می کرد و می خروشید و می رفت .

 او فریادهای امام را در شعارها، و راهش را در راهپیمائی ها و هدفش را در شهادت جستجو می کرد او قبل از شهادت هنوز آنرا برای خود یافتنی نمی دانست زیرا معتقد بود که هنوز باید راه را ادمه دهد تا به قله شهادت رسید .

بعد از اخذ دیپلم در سال59 -60 برای اینکه بهتر و بیشتر بتواند در جهت خدمت به نظام جمهوری اسلامی قرار بگیرد در آزمون دانشکده افسری شرکت کرد و از آنجا که در دوران  تحصیل فردی زرنگ و کوشا بود در همان مرحله اول قبول شد دوران آموزش چهار ماهه را در تهران گذراند و سپس به مدت 9 ماه در شهر شیراز ادامه  خدمت نمود و از آنجا که شیفته ی جنگ با کفار بعثی بود به تیپ 2 دزفول گردان 207 منتقل شد او که از همان کودکی فطرت خدا جویش بواسطه تربیت صحیح در جهت تکامل روحی و معنوی براه افتاد بود خیلی ساده و بی پیرایه خدمت می کرد و کارها را فقط برای رضای خدا انجام می داد .

بهترین همدم کتاب هایی بود که بتواند روح پرشور را برای هدف و ایمان قوت بخشد و تمام هم خود را صرف فراگیری اصول و احکام و تعالیم اسلامی می نمود، و از شرکت در جلسات تفسیر قرآن و اصول عقاید و احکام دریغ نداشت .

بسیاری از این درس ها را به طور مفید و مختصر و مستند در دفاتری که اکثر اوقات همراهش بودند ثبت می نمود. بر مبنای ا عتقاد به اصل (النظافته من الایمان) فردی خوشرو، مرتب و تمیز وآراسته بود حرفهایش جنبه ی تربیتی داشت و اگر می خواست مسئله ای را تذکر دهد بر مبنای امر به معروف و نهی از منکر قرار می داد . برای نمونه طی صحبت هایی که با چند نفر راجع به سیگار کشیدن کرد طوری آنها را نسبت به مضرات سیگار برای خود و جامعه شان با منطق روشن کرد که آنها تصمیم به ترک  سیگارگرفتند .

بسیار به نماز و روزه اهمیت می داد حالات عرفانی و توجه وخلوصش بر سر نماز باعث شده بود که یاران و همسنگرانش نماز را به امامت او بجای آورند. یکی از برنامه های اساسی زندگی خود را شرکت در دعای کمیل تلاوت قرآن شرکت در نماز جمعه و جماعت و شرکت در محافل و مجالس و راهپیمائی ها قرار داده بود و افراد خانواده را نیز به این امر مهم تشویق می نمود .

در رابطه بار عایت حجاب اسلامی بسیار تاکید می کرد چرا که بی حجابی را نشأت گرفته از حاکم شدن روح شیطانی و نفسانی می دانست و حجاب را نه تنها سدی را بر سرراه نمی دید بلکه عامل موفقیت و حافظ عفاف جامعه و زینت خواهران می دانست. آری او پاک و مخلص بود و دوربودنش از زرق و برق های دنیوی و شلوغی های خیابانها و همچنین بودنش در جبهه دانشگاه عاشقان حسین (ع) آنجایی که انسانهای پا کباخته ا... و دل باخته اسلام وانقلاب و جان نثاران امام بت شکن پیرجماران و قلب تپنده اسلام و امید مستعضفان جهان از خود گذشته و در راه حفظ کیان و مرز ایران اسلامی و حفاظت از دستاوردهای انقلاب شکوهمند اسلامی تا حد ایثار مال و بذل جان او را نیز به نهایت درجه عرفان و ایمان رسانیده بود. آری لیاقت و شایستگی او در انجام خدمات سمت فرماندهی را برازنده قامت تکیده از ایمانش نموده بود او در این رابطه چنین با معبود و معشوق و مقصود خود به راز و نیاز پرداخته بود .

شهیددر روز پنجشنبه ساعت 7 غروب به تاریخ 11 مرداد ماه 1363 در حالی که هفت روز از گذراندن بیست و پنجمین بهار زندگی را پشت سر گذارده بود به آرزوی دیرینه اش که شهادت واقعی در راه خداوند بود نائل آمد .

*مناجات نامه شهید:

خداوندا ! تو خود شاهدی که همیشه و همه وقت سعی من بر این بوده که با رفتاری که شایسته یک فرمانده در اسلام است در برخورد هایم با پرسنل زیر دست یا بالا دست همانگونه باشم که تو خواستی زیرا که امر به معروف و نهی از منکر در اسلام را باید با خشنودی و بردباری به افراد شناساند .

خدایا خودت شاهد هستی و میدانی که من قصدم خدمت به اسلام و مسلمین بود که اگر تا به حال نتوانستم بنحوی که شایسته است عمل کنم این را از من ببخش امیدوارم در طول مدتی که زنده هستم وجودم برای مسلمانان مفید باشد امیدوارم که در طول زندگی همانطوری که تا به حال سعی کرده ام بر نفس خود غلبه کنم.

خدایا خودت مرا در این را ه همراهی و کمک کن .خدایا اگر تو این است که من در جبهه کشته شوم کشته شدنم را شهادتم قرار بده و تا من را از دنیا نیامرزیده ای از دنیا مبر .

خدایا: آنقدر تو را نزدیک به خود می بینم که هنگام دعا یقین دارم که دعایم مستجاب شود .

خدایا: همچنانکه تا بحال بر همه کارها کمکم کرده ای حالا بیشتر احتیاج به کمک و یاری تو دارم .

خدایا : یک لحظه مرا به خودم وا مگذار که منحرف شوم حالا که در برابر تو احساس مسئولیت
می کنم و در برابر جمعی مسئول هستم دست نیاز به سوی تو دراز می کنم همچنانکه خودت فرمودی :
لا یرد سائله و لا نخیب امله .
دست رد بر سینه نیازمندان نمی زند و چراغ امیدشان را خاموش نمی کند .

و همچنانکه می فرماید اگر دعا و نیایش شما نبود در پیشگاه خدا ارزشی نداشتید و مورد عنایت قرار نمی گرفتید .

خدایا تمام دعا هایم این است که وجودم آنگونه باشد که در راه اسلام و مسلمین شهید بشوم
البته می دانم که لیاقت شهید شدن را ندارم به امید شهادت واقعی در راه خدا. 

        
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده