شهید سیروس آذری در اردیبهشت سال 1339 در تهران متولد شد. در دوران انقلاب از اولین روزهای قیام به نهضت و مبارزه پیوست و در راهپیمایی ها شرکت داشت. با شروع جنگ تحمیلی در وزارت کشاورزی به عنوان نیروی داوطلب عازم جبهه شد. به اسارت درآمد و دیگر بازنگشت.
شهید ( مفقودالاثر ) سیروس آذری
نوید شاهد: دومین ماه بهار سال 1339 بود. هوای تهران هنوز لطافت بهاری داشت. در خیابان سپه سابق که سالها بعد به نام امام خمینی (ره) نام گذاری شد. روز نوزدهم اردیبهشت، اولین فرزند خانواده آذری در بیمارستان عیوض زاده چشم به دنیا گشود.

پدرش « جعفر» آقا و مادرش خانم «پروانه صنایع» از تولید اولین فرزندشان بسیار خوشحال و شادمان بودند. مادر و فرزند نو رسیده در سلامت کامل بودند و خویشان نزدیک برای دیدار آنها می آمدند و قدم نو رسیده را تبریک می گفتند.

پدر ومادر نام فرزندشان را در شناسنامه، سیروس ثبت کردند، امابه دلیل اینکه تولد او در شب شهادت حضرت امام علی (ع) در ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد، همیشه او را علی صدا می زدند.

سیروس روزهای کودکی را در محلّه نزدیک میدان حرّ ( باغ شاه سابق ) سپری کرد. و پس از مدتی تنها خواهرش نیز به دنیا آمد. مادر سیروس در آموزش و پرورش کار می کرد و فردی فرهنگی بود که به درس و تحصیل بچه ها اهمیت بسیار می داد، به همین دلیل زمانی که سیروس به سن مدرسه رسید، او را در مجتمع آموزشی قدس اسلامی در نزدیکی میدان منیریه که به محل کارش نزدیک بود، ثبت نام کرد.

سیروس شاگردی باهوش و درس خوان و دانش آموزی ممتاز و برجسته بود. او فردی خلاّق و مبتکر بود که تحسین معلمان را بر می انگیخت و کار دستی های وی نشانه هوش و ابتکارش بود. سیروس دوره دبستان و راهنمایی و دبیرستان را در همان مجتمع آموزشی گذراند و موفق شد. سالهای تحصیل را با موفقیت پشت سر هم بگذراند.

مادر سیروس برای رشد و تربیت و آموزش وی وقت و سرمایه زیادی می گذاشت تا فرزندی لایق و تحصیل کرده به جامعه تحویل دهد. به همین سبب در ایام تعطیلی تابستان هم سیروس دوره های آموزشی مختلف را در مرکز آموزشی هدف می گذراند.

شرایط خانواده آذری به گونه ای بود که با جدایی پدر از خانواده، سیروس دوست داشت با کار کردن و تأمین درآمد، به مادرش و در آمد خانواده کمک کند، اما مادرش هیچ گاه به این کار راضی نشد و انتظاری جز تحصیل و طی کردن مراحل رشد و کمال علمی و تحصیلی و اجتماعی از او نداشت.

سال 1356 ماههای آخرش را می گذراند که با پخش شدن خبر قیام مردم قم و کشتار آنها از سوی نیروهای رژیم شاهنشاهی، نهضت اسلامی امام خمینی (ره) وارد مرحله تازه ای شد. در پی این قیام مردم تبریز به پا خاسته و کم کم شهرهای دیگر نیز به قیام عمومی مردم پیوستند.

حرکت مردم به رهبری امام خمینی (ره) در سال 1357 به اوج خود رسید. با فرار شاه از ایران و بازگشت رهبر انقلاب اسلامی به میهن، طولی نکشید که چند روز بعد با مقاومت و پایداری مردم و درگیری های مسلحانه روزهای آخر بهمن ماه، انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن به پیروزی رسید.

سیروس در آن دوران و از اولین روزهای قیام به نهضت و مبارزه پیوست و در تمام تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت داشت. او شب ها با دادن شعار و گفتن تکبیر بر پشت بام، مردم را به مبارزه دعوت می کرد و در کوچه پس کوچه های محله و شهر به شعار نویسی و پخش اعلامیه می پرداخت.

با تجربه پیروزی انقلاب اسلامی، زندگی سیروس رنگ دیگری به خود گرفت. او بر فعالیت های اجتماعی و فرهنگی خود افزود. با فرمان حضرت امام خمینی (ره) برای تأسیس جهاد سازندگی، همه اقشار مردم برای سازندگی روستاها و آبادانی کشور بسیج شدند. مردم داوطلب خدمت، به ویژه جوانان و دانشجویان به سوی دورترین روستاها حرکت کردند. شور سازندگی در همه جا به چشم می خورد.

نهاد انقلابی جهاد سازندگی با کمترین امکانات و منابع مالی اما با مشارکت نیروهای مخلص و انقلابی داوطلب، هرروز خدمت بیشتری به اقشار محروم و روستاییان می کرد. مساجد، مدارس و دانشگاهها، مراکزی برای تأمین نیروهای داوطلب جهاد سازندگی شده بودند.

سیروس با گروهی از دوستانش از سوی مسجد محلّه برای جهاد سازندگی به روستاهای اطراف و مناطق محروم می رفت تا به کشاورزان کمک کند. بیشتر اوقات بعد از نماز صبح حرکت می کرد و پاسی از شب گذشته، با دستانی مجروح و پینه بسته به خانه باز می گشت. او این جهاد را برای مدتها ادامه داد و هیچ انتظار و چشم داشتی هم نداشت و از این که به درد محرومین و کمک کشاورزان پرداخته است، خوشحال و راضی بود.

مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که صدای انفجار حاصل از بمباران هواپیماهای رژیم متجاوز عراق در تهران و چند شهر دیگر در روز 31 شهریور سال 1359، خبر آغاز جنگ تحمیلی را به سرعت به گوش مردم ایران رساند. سربازان متجاوز دشمن از طریق مرزهای غربی و جنوبی کشور وارد خاک ایران شده و با کشتار و اسارت مردم در نواحی مرزی، قصد پیشروی به داخل کشور داشتند که با سخنرانی حماسی حضرت امام خمینی (ره) برای دفاع و مقاومت در برابر تجاوز دشمن، مردم از هر سو روانه مناطق مرزی شده و از پیشروی دشمن جلوگیری کردند.

دو هفته از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. در وزارت کشاورزی ( سابق) نیروهای داوطلب و انقلابی برای مقابله با دشمن، سازماندهی شده و یک گروه 27 نفره برای عزیمت به جبهه آماده شدند. هدف آنها خارج ساختن امکانات موجود در منطقه بود که با پیشروی دشمن، در دسترس آنها قرار می گرفت.

سیروس به دلیل دوستی و ارتباط با یکی از نیروهایی که از سوی وزارت کشاورزی عازم جبهه بود، داوطلب حضور در این گروه اعزامی شد و با پذیرش در خواست وی، به گروه اعزامی پیوست و راهی مناطق جنگی جنوب کشورشد.

روز 14 مهر ماه اتوبوس حامل 27 نفر نیروهای داوطلب از سوی وزارت کشاورزی راهی شهر اهواز شد . پیشاپیش و همراه اتوبوس، یک خودرو سواری که وزیر کشاورزی نیز در آن بود، در حرکت و عازم منطقه بود.

سیروس و همراهانش نزدیک اهواز و در بین راه با اوضاع نابسامان مردم جنگ زده برخورد کرده و نیروهای داوطلب زیادی را دیدند که راهی جبهه های نبرد بودند.

آنها به شهر اهواز رسیدند، شهر حالت نا آرام و جنگی داشت. برنامه آنها حرکت به سوی آبادان بود. به دلیل نبودن اطلاعات درست از وضعیت پیشروی یا حضور نیروهای دشمن در مناطق مختلف، آنها مسیر خود را به سوی آبادان آغاز کردند. پس از مدتی حرکت و در قسمتی که جاده به سوی دارخوین تغییر مسیر می داد، ناگهان سربازان دشمن راه را بر آنها بسته و شروع به تیر اندازی کردند.

خودرو سواری که پیشاپیش اتوبوس حرکت می کرد، به سرعت جاده را دور زد و با سرعت از محدوده دشمن خارج شد، اما اتوبوس قادر به این کار نبود و به ناچار ایستاد. هیچ کس مسلح نبود تا نسبت به دشمن واکنش نشان دهد. سربازان همه سرنشینان اتوبوس را پیاده کرده و پس از جستجوی آنها و در آوردن لباس هایشان، آنها را به اسارت گرفته و به سوی عراق حرکت دادند. به گفته یکی از سرنشینان اتوبوس که به دلیل بیماری و کهولت سن پس از مدتی از سوی دشمن رها گشت، نیروهای اعزامی همگی در اردوگاه اسرا بودند ولی پس از مدتی آنها را به جای دیگری منتقل کردند که پس از آن خبری از آنها به دست نیآمد.

پس از پایان جنگ، موضوع همکاران جهاد کشاورزی در مذاکرات وزارت امور خارجه با مسئولین عراقی نیز پیگیری شد، اما باز اثر و خبری از آنها یافت نشد.

سیروس با جهاد خویش گام در راه شاهدانی گذاشته بود که نام و یادشان در قلب مردم و در قلب تاریخ همیشه زنده و جاوید است. گرچه بنیاد شهید انقلاب در سال 1382 گواهی شهادت سیروس آذری و همراهانش را اعلام کرد، اما چشم مادر و بازماندگان او هنوز به افق های دور روشن است، افقی که ما را به دیدار دوباره راهیان نور خواهد رساند و غبار غم دوری را با اشک های شوق دیدار از چهره خواهد شست.

روزی که زمین همه اسرار خود را آشکار خواهد ساخت.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده