دوشنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۲
سکوت کردی و رفتی مگر رها بشوی / پدر بسوزد و تو بغض بی صدا بشوی / تو سرو بودی و هرگز گمان نمی­کردم / میان باغچۀ قاب عکس جا بشوی

سکوت کردی و رفتی مگر رها بشوی

پدر بسوزد و تو بغض بی صدا بشوی

تو سرو بودی و هرگز گمان نمی­کردم

میان باغچۀ قاب عکس جا بشوی

عصای پیری بابا بلند شو آخر

قرار بود برای پدر عصا بشوی

خبر رسید که پا توی کفش مین کردی

عجیب نیست پس از آن نشد که پا بشوی

تمام شهر گمان کرده ذره ذره شدی

که صاحب یکی از نام کوچه ­ها بشوی

تو نیستی و شکستم ولی اگر باشی

دوباره بدرقه ­ات می­ کنم فدا بشوی


سروده ای از سعید دشتی

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده