وصیت نامه
رحیم جباری، سی و یکم تیر 1347، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش حسین ، کفش فروش بود و مادرش عاتقه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هشتم مرداد 1367 در کوشک بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار زادگاهش واقع است. روحش شاد و یادش گرامی.
نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید رحیم جباری

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت می دهم که خدا یکی است و محمد (ص) فرستاده اوست و علی (ع) ولی و جانشین بر حق اوست .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم و قل رب انزلی منزلا مبارکا و انت خیرالمنزلین

بگو پروردگارا مرا به منزل مبارک و جایگاه خیر و برکت خود فرود آور که تو بهترین فرود آورندگانی.

الحمدالله الذی بابه مفتوح للطالبین و رحمت واسع للعالمین و مغفر و شفاء المذنبین .

الهم جعل غنای فی نفسی و الیقین فی قلبی و الاخلاص فی عملی الهم جعل من الذین هدیناه فی سبیلک و وفقنا هم به معرفتک . الهم جعلنی من الذین من کسبوا نفساً مطوئنه منک لک .

الهی راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر خدا یا اینک بنده ای تنها از قعر ذلتها و سیاهی و ظلمتها و انبوه غربتها با تو سخن می گوید .

خدایا اکنون گنه کاری دروازۀ قلبش را به رویت باز می کند و مشت چرکین و خروار رسوایی را به امیدها بر تو ارزانی میدارد ، بارالها حال در سیاهی از اندرون گرداب معصیت فریاد بلندی می سازد و از اعماق زشتیها و پلیدیها به تو مسئلت مینماید .

ای خدا تو شاهدی که فراوان گناهانم و کثرت عصیانم و شدت طغیانم مرا چنان شرمنده ساخته که خویش را شایسته آن نمی بینم که با تو سخن گویم .

پروردگارا تو خود گواهی که شرمسارم پس از این همه گناه دوباره در خانه ات را به صدا در آورم . خدایا از همه چیز و همه کس شرمنده ام .

خدایا از آفتاب و از ماه و از ستارگان از انس و جن و حتی از شیطان شرمنده ام که همه در کار خود استوارند و به آنچه که برایش آفریده شده اند عمل می کنند .

ولی این سست عهد چه ناپایدار است چه پیمانها که با تو بستم و شکستم .

خدایا شرمسارم تو دستم بگیر . خدایا شیطان در تمام اعماق وجودم رخنه کرده و مرا از یاد تو بازداشت . خدایا گاه در دریای گناهانم می نگرم خویش را شقی تر می یابم و از خودم مأیوس می شوم . آخر خدایا کدام نماز را از غافل می پذیری که دل به مهدی کعبه داشتن چه سودی بخشد آن کس را که دل به سوی خداوند کعبه ندارد وکدام دعا را از محجوب نفس اجابت می کنی و چه عذاب از حجاب سختر .

به حق خودت از جهنم جانم را برهان و لیکن خدایا خدایا اقیانوس بیکران رحمت تو مرا از نگاه به گناهانم باز می دارد و به قول مولا علی آن غریب دیار عشق که چه زیبا در مناجات شعبانیه می فرماید خدایا اگر مرا به گناهان و جرمهایم مؤاخذ کنی تو را مؤاخذ می کنم به عفو مغفرتت . من نیز خدایا تو را به عفو و کرمت می گیرم به حق خودت مرا از خود مران .

خدایا افسوس که این چند روز به معرفت تو نگذشت و عشق تو در دل جا نگرفت . اما بهر حال امیدوارم که تا آخر از درون خانۀ تو خسته نشوم و این خسران را به خواندن به رحمانیتت جبران می کنم . فریاد خواهم زد .

خدایا من اولین بنده تو نیستم که عفو کنی و چه بسیار گناهکارانی را که بخشوده ای . خدایا چه کنم که فقیرم و تو غنی . از این درگاه کم نمی شود مرا لایق عفو و رحمت بگردان .

ای عزیز اینبار گناه را به کجا کشم و این کوس رسوایی را بر کجا زنم و این قصه که غصه را با که گویم که من یک وجود حقیر و کثیف بودم و وجودم حضور گناه بود و هویتم هویت عصیان و شیطان مرا به پستی کشانده و در حضور تو معصیتها میکردم.

ولی هر چه از تو می رسیده محبت و لطف و کرامت بوده و دریافتی این بنده از تو محبت بود و از من روی برگردانیدن از تو کرامت بود و از بنده ات طغیان و چموشی . ای خالق من ای اقیانوس بیکران عفو کرم با تو در اوج بزرگی و عظمت ملکوتت به ضیافتها خواندیم و من در ذلتم به تو دشمنی کردم . آری تو گویی این جملۀ دعای افتتاح شرح احوال من بود . الهی انک تدعونی فاولی عنک و نتحب الی فانبغض الیک . خدایا تو دعوتم می کنی و من روی بر می گردانم و تو محبتم می ورزی و من دشمنی می کنم . ای مهربان ای عطوف وجود حقیرم تحمل این همه خوبی و بزرگی تو را ندارد و تو چقدر خوبی که در بلندای جبروتت به انتظار این آلوده دامان نشستی .

ای معبود من اگر در آن حال مشیتت بر مرگ من قرار می گرفت و ندا می آمد که رخت دیار دگر بند و ملک الموت از در اتاقم وارد می شود . آه خدایا چه عالی بود مرا ای خدای بخشنده مرا به بزرگیت بپذیر و به گناهانم منگر و به پشیمانی قلبم نگاه کن .

معبودا این بنده را از خویش مران یا او به فضل و رحمت خود رفتار کن که الهی در این چند صباح عمر عملی خالص و پربار نمی یابم . اکنون خود را غریقی یافته ام که امیدش به تو است . خدایا تو مرا در این دنیا کمکها نمودی و بارالها در آخرت در موقع حساب پرونده اعمال به کمک تو محتاج ترم ، مرا در آن لحظات قهر مگیر .

الهی ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای اینک من بیچاره ای هستم بی پناه با انبوهی از گناه و قلبی شکسته که با دعوت خودت دیگر بار به سوی درگاهت کشیده می شدی که فرمودی . ای رسول ما به آن بندگانم که بر نفس خودشان اسراف کردند بگو هرگز از رحمت خدای نا امید مباشید . البته خدای همۀ گناهان را خواهد بخشید . او خدای بسیار آمرزنده و مهربان است .

خدایا از آن لحظه که تو را شناختم و عاشقت شدم و از هنگامی که طعم محبتت را چشیدم دیوانه ات شدم . الهی وقتی که رحمتت را عیان دیدم شیفته ات گشتم . یا رب ای که چشم امیدم تنها به درگاه توست به خویش که می پردازم جز پوچی هیچی نمی یابم و به تو که می رسم همه چیز را می بینم . ای همه چیز و ای بالاتر از همه چیز این هیچ را به لطف خودت پذیرا باش .

مهربانا رخصت وصل تو را می طلبم که در دل سنگ آتش افکندی و شراره عشق تو را طالبم تا خویش را در پای آن بسوزانم . و به سوی لقایت پرواز کنم . خدایا هرکه آسودگی می خواهد و من آتش عشق می طلبم و هر که عقل می طلبد من دیوانگی و دیوانه تو هستم عزیز . دیوانه ترم کن . خدایا هر که دوایی می خواهد من آرزوی درد دارم . هر که آرامش می خواهد من عاشق بی تابیم . خدایا تو می دانی که تا کنون چند بار در دعای کمیل فریاد زده ایم خدایا قلبم را به حب و عشق خودت بی تاب فرما . ای خدا مرا آواره بیابانهای جنوب و غرب ساخته یادت آرام می کند . قلبم را شیدای خود کرده ای . مرا در این حالات مستدام دار .

وجودم را آتش زده ای و دلم را بی قرار کرده ای و عمرم را در طلب لقایت به پرواز کشانده ای ای قدوس حالم را احسن ساز . ای مجیب الدعوات هر لحظه ای را به صد خیال به دنبالت می گردم . به صد مسیر به جستجویت بر می خیزم . هر شب به آرزها به خواب می روم و هر سحر به شوق وصالت به دعا می نشینم . ای مهربان دعایم را مستجاب کن . خودت را به من بنما که من بی تو کالبدی بیش نیستم . ای حبیب قلوب الصادقین . به من صداقت در ایمان و اخلاص در عمل عنایت کن . و یا خودت را در قلبم شعله ور ساز تا لحظه لحظه های زندگی ام را با آن کاری کنم . ای خدا به من قدرت استقرار بر خویش و پیروزی بر هوی و هوس عنایت کن و متاع بی چیز و فریبندۀ دنیا که مرا از تو باز می دارد و در دیده ام حقیرسازی . به آن امید رخ به خاک درگاهت می سایم که رحمتی از رحمان بی انتهایت بر غضب و قهاریتت پیش گیرد و از ظلمات و پوچی و تنهایی به نور هدایت و نورانیتت اجابت و حلاوت عبادت بکشاندم .

یا غیاث المستغیثین به دادم برس و مرا از اضطرابها برهان که همانا دلها بیاد تو آرام می گیرد . خدایا من عشق و شهادت از تو می خواهم من وصال می جویم من به دنبال توام . خدایا کجایی مرا پیش خودت ببر . خدایا من شهادت می خواهم خدایا من عاشق تو ام و کلمات و آثارت که اینقدر شیرین و دلنشین است پس خودت چگونه ای و اگر بهشت شیرین است . بهشت آخرین چگونه است ای خدا خوشا آن دم که در تو گمم و فاصله ها از میان رفته اند . گویی در آغوش توام .

خدایا چقدر فریاد بزنم که مرا از این قفس آزاد کنی و من مال توام و مرا پیش خودت ببر .

و اما تو ای پدر بزرگوارم میدانم که خیلی مشتاق بودی تا پدر شهید شوی و این مطلب را در نگاهت خوانده ام . و میدانم که صبرت زیاد است و در مقابل امتحانات الهی صبر خواهی کرد . پدر عزیزم من که در این دنیا نتوانستم خوبیها و سختی های بسیار زیاد که برایم انجام دادی جبران کنم . انشاالله در روز محشر با مولا حسین ابن علی محشور شوی . در دوران زندگیم از من بدیهای فراوان دیدی . امیدوارم که حقیر را عفو نمایید تا خدا هم از من راضی شود .

در خط ولایت فقیه قدم بردارید و شکرگزار خدا باشید . و شما برادران عزیزم شما را سفارش می کنم به تقوی و دوری از گناه و فرمانبرداری از دستورات مبین اسلام که الحمدالله همگی به این امر مقید می باشید و اما از شما خواهرانم سفارش می کنم به صبر و حجاب و پیروی از فاطمه زهرا (س) الگوی همه زنهای جهان و بدانید که این زینت برای زن مسلمان حجاب است حجاب است .

و اما تو ای مادر عزیزم با تو سخنها دارم . مادر کاش بودی و می دیدی جبهه را که خانۀ عشق یار است و چه جلالی دارد . مادر نمی دانی چه شبهای پر خاطره ای اینجا داشتیم . مادر بچه ها شبها به دنبال مهدی (عج) می گشتند . مادر کاش بودی و می دیدی یارانم چگونه چون دانه های سرخ به خون آغشته می شدند. مادر کاش بودی و می دیدی پاکترین فرزندان این مرزو بوم چگونه به عشق خدا لبیک گویان می شتابند . مادر کاش بودی و می دیدی حکایت حماسه ها را به چشم خودت .

مادر می دانم که هر لحظه که جای خالی مرا در سفره ات می بینی یاد خاطرات شیرین گذشته می افتی.

مادر می دانم که هر وقت دوستان کوچه و محله مرا می بینی بی اختیار یاد من هستی . مادر می دانم که هر وقت در مجلس عروسی قرار می گیری و احساس غمی به ژرفای آسمان بر قلبت سنگینی می کند و مادر می دانم که هر شب که سرت را بر بالین می گذاری یاد من می کنی . مادر می دانم بعضی از شبها خواب مرا می بینی که مثل همیشه از جبهه آمده ام و مرا در آغوش می گیری . مادر می دانم که گاه نیمه های شب زمزمۀ نماز شبت با صدای گریه عاشقانه ات در هم می آمیزد . ولی مادر زمان ، زمان رفتن است و هنگام کوچ کردن با وجود اینکه میدانم که چه سختیها و مشقتها برایم کشیده ای که نتوانستم جبران کنم که امیدوارم مرا ببخشی و شیرت را حلالم کنی آری مادر باید رفت و ارزش ما به رفتن است مگر حسین و یارانش نرفتند مگر دیگر ائمه اطهار نرفتند و من به تو می گویم که گریه مکن زیرا گریه بر شهید شرکت در عاشورا است و می دانم که فرزندت را یک عمر تربیت کرده ای و دوست داری که دامادیش را شاهد باشی ولی مادر مگر تو کربلا نمی خواهی مگر تو همیشه در عزای حسین نمی رفتی .

پس بگذار ما برویم . مادر تا دستهایمان را بر حلقه های ضریح امام حسین(ع) حلقه نکنیم و عقده های دیرینه سینه مان را بیرون نریزیم دست برنخواهیم داشت . آه چه لذتی دارد آن لحظه ای که هق هق گریه هایمان فضا را پر می کند و حسین جان می دانی ما به چه قیمتی به آنجا خواهیم رسید و کمکمان فرما .

آری مادر ما از تمام انبیاء محمد را و از تمام رهبران علی را و از تمام مجاهدان حسین را و از تمام قصه ها قیام را و از تمام کتابها قرآن را برگزیده ام . وصی خودم را پدرم قرار می دهم . از آن مقدار پولی که در بانک دارم مقدار 2 هزار تومان آن را جهت رد مظالم بپردازید . و 15 روز برایم روزه بگیرید وبقیه پول را هر چه صلاح دانستید انجام دهید .

حقیر رحیم جباری 66/12/5

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین




برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده