شهدای تیرماه
شهيد علي كريمي فرزندمحمدكريم ساكن ايدنك در سال 1349در خانواده اي مذهبي از مادري پاك متولد و زندگي اين خانه را رونقي تازه بخشيد او دوران طفوليت و كودكي را آرام و چون آئينه با لطافت خاص گذراند.


نام شهید : على

نام پدر : محمدكريم

تاریخ تولد : 1349

محل تولد : ایدنک

تاریخ شهادت : 65/4/12

محل شهادت : كربلاي7

زیارتگاه : گچساران

 

زندگينامه

ما چون برحقيم پيروزي از آن ماست.صلح و سازش با تجاوزگران خطاست، انتقام و خون و آمال اين همه شهيد كشتن صدام و فتح كربلاست .

شهيد علي كريمي فرزندمحمدكريم ساكن ايدنك در سال 1349در خانواده اي مذهبي از مادري پاك متولد و زندگي اين خانه را رونقي تازه بخشيد او دوران طفوليت و كودكي را آرام و چون آئينه با لطافت خاص گذراند و سپس در سن6سالگي قدم به دبستان ايدنك گذاشت.او در درس خواندن ساعي و پرتلاش بود . دوران ابتدايي را با جديت فراوان پشت سر گذاشت و سپس وارد مدرسه راهنمايي 15 خرداد ايدنك گرديد و در مدت 3 سال تحصيلي يكي از شاگردان منظم و مؤدب و با شخصيت آموزشگاه به شمار مي رفت.كساني كه با وي سر و كار داشتند بيان نمودند كه بياد نداريم حتي براي يكبار به علت عدم درس خواندن و يا كارهاي ديگر به دفتر مدرسه كشانده شود.در اين سه سال تابستانها را به كار و كارگري در روستا و يا شهرستانهاي مجاور از قبيل ماهشهر و يا اميديه مي پرداخت تا با تلاش فراوان براي امرار معاش مادرش و هزينه ي يك سال تحصيلي اقدامات لازم را بعمل آورده باشد.او پيوسته در تلاش بود.در اين ايام از وجود پدر بي بهره شد. پس از مرگ پدر پيرش زندگي بر آنان بسيار سخت گرديد به طوري كه به قول برادرانش حتي گاهي از اوقات پول براي اياب و ذهاب در جيب نداشت.پس از موفقيت در امتحانات خردادماه در سال سوم راهنمايي وارد دبيرستان آيت الله منتظري لنده گرديد و قدم به مرحله نويني از علم و دانش نهاد.او در رشته علوم تجربي مشغول به تحصيل شد و اين سه سال سه بار به جبهه نبرد حق عليه باطل رفت و هر بار از دفعه قبل پرفروغتر و چهره اش برافروخته تر و نورانيت و جذابيت او بيشتر مي شد.مادرش مي گفت كه او چنان رفتار مي نمود كه هيچكس حتي من كه مادرش بودم بدرستي نمي دانستم چكار مي كند.چراغ خانه هميشه تا پاسي از شب روشن بود.بيشتر وقتها به تنهايي با خداي خويش راز و نياز مي نمود و شب را با ياد خدا به صبح و صبح را با كار و تلاش به شب مي رساند.نمي دانستيم چه موقع پول تمام مي كند چون بايد براي رفت و آمد به دبيرستان هر روز كرايه در جيب داشته باشد. بيشتر موقع مجبور مي شديم كه جيب هاي او را جستجو كنيم كه آيا در جيب او پول وجود دارد يا خير؟حتي وقتي كه پول تمام مي كرد به دوستانش نمي گفت و به بهانه درس خواندن پياده به لنده مي رفت. طبعي بلند و روحي سركش و اخلاقي عجيب داشت . هميشه برادران و فاميل را به وحدت دعوت مي نمود حتي اين مطلب در متن وصيتنامه اش نيز نهفته است.او عارفي بود عاشق،پيروي بود صديق،ياري بود باصداقت، دوستي بود خوش رفاقت و صلابت و وقار او هنگام راه رفتن آشكار مي شد،مظلومانه راه مي رفت و هميشه باشكوه و جلال و طيب خاطر و آرامش وافر گام مي زد و قدم برمي داشت به جرأت مي توان گفت كه حتي برادرانش او را نشناختند،دوستانش او را درك نكردند.وصيتنامه عارفانه اش همه را به حيرت انداخت. اما هرآنچه كه بود همراه با كاروان راهيان كربلاي 7همراه با عده زيادي از بچه هاي ايدنك راهي جبهه نور عليه ظلمت شد و سعادت آنرا يافت كه در خط مقدم جبهه بعنوان آرپيچي زن مشعل دار راه رزمندگان باشد و آتش زن خيمه و تانكهاي دشمن و سرانجام پس از نبردي قهرمانانه و جنگي بي امان كمر خصم را شكسته و فاتح و پيروز در سنگر خويش نشسته و سرانجام لحظه وصال معشوق رسيد و دريك لحظه همراه3تن ديگر از همسنگرانش پيرا، راز نهان و رضايي به لقاءالله پيوست. و از حالت فاني به دنياي باقي و جاويد صعود كرد.

نقل از شهيد :

هرجا شمعي است پروانه اي مي سوزد و هرجا هواي لطيفي است شبنمي بر گل مي نشيند و خويش را فداي معشوق مي كند،مادرم دوست دارم پروانه گردم و دور شمع وجود امام بشوم ، بگردم و بسوزم و از اين سوختن حيات جاودانه يابم . مادرم دوست دارم بي سر چون مولايم با رگهاي بريده گلويم به ديدار خدا بروم ، اگر دنيا به كسي وفا داشت و به كسي ضمانت بقا داده است هرآيينه(لالوك ماخلقت الافلاك)گل روي آسمان و زمين كه تمامي آفرينش به خاطر او بود زير خاك نمي رفت و اميرمؤمنان در چاه كوفه درد دل نمي كرد،فاطمه زهرا(س)پهلويش شكسته نمي شد.مادرم دوست دارم همانطور كه دنيا به من بي وفاست من هم به او بي وفا باشم . مادرم اگر من بروم جبهه و كشته شوم چقدر باسعادت است مگر نه اين است كه يك روزي بايد اين جهان را وداع گويم. مادرم دوست دارم با پيشاني خوني و محاسن خضاب به لقاء خدا برسم. اگر در عالم به اين بزرگي(با تمام ستارگان و سيارات)علم انسان از شناختن تنها حشره اي عاجز مانده خداوند اگر گوشها نشنيده و چشمها نديده و حتي به افكار خطور نكرده بنابراين چه عظمتي و شوكتي است آنجا.مادرم دوست دارم از اين متاع قليل يعني جانم بگذرم و به سوي شوكت الهي پرواز كنم و اگر هزار بار كشته شدن با شمشير آسان تر از در بستر مردن است چگونه از تركش و يا گلوله اي بهراسم.دوست دارم قطعه قطعه شوم تا جسم من بر آتش جهنم حرام گردد.آري اين چنين هستند عاشقان واقعي كه  مانند كوهي استوار ايستادند و لحظه اي از عهد و پيمان خود دريغ نورزيدند تا به لقاء خدا رسيدند .
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده