روایتی خواندنی از مادر گرامی شهید عیسی رمضان پور
تنها تیربارچی گروهان جانبازان بود که در درگیری عملیات رمضان مقاومت کرد او میگفت؛ گروهان ما که در حدود 120 نفر باقی مانده بود با سه تیپ از لشکریان صدام مزدور روبرو بودیم و فاصله مبارزه ما فقط یک خاکریز بود که این شهید همیشه جاوید در نوک خاکریز تیربارش را کار گذاشته بود و هر بار که نیروهای متجاوز بعثی به ما هجوم می آوردند، با یک رگبار یا چند رگبار مسلسل عیسی تمام امید آنها قطع می شود، و چانه آنها را به خاک می مالید.
مادر گرامی شهید نقل می کند؛ شجاعت پسرم به حدی بود که همرزمانش را شگفت زده کرده بود

نوید شاهد گلستان؛ شهید عیسی رمضان پور/یکم مهر 1340، در روستای محمدآباد از توابع شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش شعبان، کشاورز بود و مادرش منور نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و ششم تیر 1361، با سمت آر پی جی زن در شلمچه بر اثر اصابت گلوله آر پی جی زن به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده عبداله شهرستان زادگاهش قرار دارد.

لبذب

خاطره ای از منور حمزه ای مادر شهید عیسی رمضان پور آنچه که در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج گردیده است، را در ادامه می خوانید؛

مادر گرامی شهید روایت می کند ؛ یکی از همسنگرها و از دوستان بسیار صمیمی عیسی که از اول خدمت با هم بودند از شهرستان برای دیدن ما به گرگان آمده بودند، تعریف می کرد که عیسی این اواخر بسیار شجاع شده بود به قدری که همه را به شگفتی را داشته بود.

تنها تیربارچی گروهان جانبازان بود که در درگیری عملیات رمضان مقاومت کرد او میگفت؛ گروهان ما که در حدود 120 نفر باقی مانده بود با سه تیپ از لشکریان صدام مزدور روبرو بودیم و فاصله مبارزه ما فقط یک خاکریز بود که این شهید همیشه جاوید در نوک خاکریز تیربارش را کار گذاشته بود و هر بار که نیروهای متجاوز بعثی به ما هجوم می آوردند، با یک رگبار یا چند رگبار مسلسل عیسی تمام امید آنها قطع می شود، و چانه آنها را به خاک می مالید.

نیروهای بعثی آن روز به قدری به دست عیسی کشته شدند که ایشان در این عملیات به اندازه تمام بچه ها که زخمی شدند یا شهید شده بودند. تا آن لحظه بعثی کشته بود و نیروهای مزدور صدام که از شجاعت وی به خشم آمده بودند. و با هر بار سلاحی که داشتند به سوی او تیراندازی میکردند.

تا اینکه در ساعت 2 بعدازشهر پس از 15 ساعت مقاومت دلیرانه به وسیله گوله آر پی جی هفت دشمن مزدور عیسی درون همان سنگر تیربار خودش به شهادت می رسد و دیدیم یک بار دیگر یکی از بهترین فرزندان اسلام و این آب و خاک توسط مزدوران امپریالیسم به خاک افتاد و با خونش راه بهتر زیستن و بهتر مردن را به ما آموخت.

لبذب

منور حمزه ای مادر گرامی شهید در جای دیگر روایت می کند؛ همسنگر دیگرش می گوید: روزی که او از مرخصی برگشته بود خیلی ناراحت بود گویا یکی از دوستانش و هم روستای اش به نام ابراهیم ناصری در جبهه کرخه نور در عملیات بین المقدس به شهادت رسیده بود.

وی در سنگر نشسته بود و گریه می کرد، فرمانده گروهان که از شجاعت او خبر داشت وقتی ایشان را به این حال دید، فکر کرد که روحیه اش را از دست داده به او پیشنهاد کرد که مدتی در پشت جبهه بماند.

او از شنیدن این حرف ناراحت شد و مانند پتکی بود که بر سرش فرود آمد و بعدازظهر همان روز برای اینکه قدرت مبارزه خود را به فرمانده نشان دهد با یکی از دوستانش راهی سنگرهای پشت خاکریز که دشمن بعثی در آنجا بود، رفته و پنج نفر از سربازان دشمن را اسیر گرفته و به این طرف آورد و واقعاً شجاعت او قابل تحصین بود و همه از کار او تعجب کرده بودند.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره  هنری، اسناد و انتشارات

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده