پدر شهید عباس منتجبی می‌گوید؛ در کودکی برای او اتفاقی افتاد عجیب اما به لطف خدا و حضرت عباس هيچ جایش زخمي نشده بود.

به گزارش نوید شاهد از زنجان پدر شهید عباس منتجبی از فرزند خود چنین روایت می‌کند؛

زماني كه عباس به دنيا آمد ما در تهران بوديم. يادم مي آيد بچه بود و تازه چهار دست و پا راه مي رفت ما حياط خيلي بزرگي داشتيم و محرم بود. قرار بود ما چادر بزنيم و شب هيئت عزاداران بيايند و عزاداري كنند.

من تازه از سر كار برگشته بودم و پارچه هاي سياه را براي هيئت و نصب كردن آماده كرده بوديم من نشسته و در حياط چايي مي خوردم يك دفعه عباس از طبقه بالا محكم به حياط افتاد. در همين حين مادر شهيد حالش خراب شد و من بلند گفتم يا ابولفضل العباس .

من رفتم سراغ مادر عباس تا خواستم بروم طرف عباس ديدم خانم صاحبخانه عباس را برداشته نزديك شدم ديدم عباس صحيح و سالم اصلاً هيچ جاش زخمي نشده و حالش خيلي خيلي خوب است به همين دليل كه حضرت عباس خودش عباس را نگه داشت. اول اسم شهيد را گذاشته بوديم محمد علي كه به همين خاطر اسمش را عوض كرديم و عباس گذاشتيم و بعد ماجرا را بعد از هيئت به روحاني محله حاج شيخ طاهر گفتيم و او بچه را آورد و اسمش را عباس گذاشت و گفت: اين پسر را عباس ابن علي نگه داشته .

از بچگي به قرآن خيلي علاقه زيادي داشت. بعد از شهادت عباس يك خانمي آمد مغازه من و گفت شما پدر عباس هستيد گفتم بله گفت: عباس كجاست گفتم: چطور مگه؟ گفت: ما منزلمان در بيسيم است و پدر اين بچه ها در زير آوار مانده و مرده است ما كسي را نداشتيم ولي عباس هميشه همراه يك بسيجي ديگر به منزل ما مي آمدند و چهارصد تومان پول مي دادند براي بچه ها و خودكار و دفتر مي آوردند و يكبار هم رفته بود مشهد براي بچه ها سوغاتي آورده بود, ولي الان دو ماه است كه ديگر نمي آيد. اين نوشته و آدرس و را به بنده داده بود و گفته بود كه اگر من دير كردم به مغازه پدرم مراجعه كنيد. من امروز آمدم.

گفتم كه عباس مرخصي ندارند (نتوانستم بگويم كه شهيد شده) اگر امري هست بفرمائيد كه من مقداري پول به آنها دادم و باز آن مستمند گفت: كه به يك مستمند ديگر بالاتر از ما نيز كمك مي كرد كه الان آنها نيز نگرانند.

منبع: اسناد معاونت پژوهشی و فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده