چهارشنبه, ۲۱ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۶
بعد از آزادسازی خرمشهر فشار نظامی بر عراق شدت گرفته بود. این کشور نیروها و ادوات جنگی خود را در منطقه مرزی مستقر کرده بود و برای جبران این شکست در صدد حمله ای گسترده بود.
عکس العمل سریع خلبان شهید خلبان یاسینی در بمباران عراق

بعد از آزادسازی خرمشهر فشار نظامی بر عراق شدت گرفته بود. این کشور نیروها و ادوات جنگی خود را در منطقه مرزی مستقر کرده بود و برای جبران این شکست در صدد حمله ای گسترده بود.

چند ماه بعد، در یک روز تابستانی، پس از انجام مقدمات پروازی در ساعت مقرر برای سرکوب نیروهای دشمن به سوی نفت شهر به پرواز درآمدیم. هوا خوب بود و آسمان صاف، وقتی که در ارتفاع مناسب قرار گرفتیم، آفتاب ملایمی از پشت سر به درون کابین می تابید و به انسان روح تازه ای می داد.

در این ماموریت، جناب یاسینی لیدر و من شماره دوی دسته پروازی بودم که با سرعت مافوق صوت در ارتفاع 42 هزار پایی به سوی هدف به پیش می رفتیم. وقتی که نزدیک نوار مرزی رسیدیم، شلیک موشک و ضدهوایی دشمن به طرفمان شروع شد. چون ارتفاعمان بالا بود، مرتب موشکها می آمدند و در اطرافمان منفجر می شدند.

شهید دوران هم با یک دسته دیگر بعد از ما به پرواز درآمد و به ما ملحق شد. یک لحظه از رادیوی هواپیما شنیدیم که شهید دوران به شوخی می گفت:

- کاکو اینها موشک اند یا تیر چراغ برق که دارند به طرفمان می آیند.

جناب یاسینی هم در جواب گفت:

- حتما عراقی ها می خواهند در ارتفاع 42 هزار پایی تیر چراغ برق بکارند!!

دسته پروازی ما که جلوتر بود، با رسیدن به بالای هدف بمبها را رها می کرد، من هم تصمیم گرفتم که تمامی بمبهایم را یکباره رها کنم، لذا شاسی رها کننده را فشار دادم. در این لحظه هواپیما تکانی خورد که ناشی از رهایی بمبها بود و برای اطمینان بیشتر از اینکه بمبی زیر هواپیما باقی نمانده باشد، خواستم یک بار دیگر شاسی رهاکننده را فشار دهم. در این حال جناب یاسینی که سمت راست من پرواز می کرد، گفت:

- شماره 2 یک بمب رها نشده زیرهواپیما باقی مانده، یک بار دیگر شاسی را فشار بده!

بی درنگ شاسی را فشار دادم. و در چشم به هم زدنی بمب رها نشده از هواپیما جدا شد. با رهاشدن آن بمب، ما سریع گردش کرده و به سوی پایگاه برگشتیم. در این ماموریت، دقت نظر و مهارت جناب یاسینی برایم جالب بود که در آن شلوغی که از هر طرف موشک به سویمان می آمد و هر کسی بعد از زدن هدف به فکر دورشدن از تیررس دشمن بود، او با خیال راحت تمام حرکات دسته پروازی را زیر نظر داشت و آنها را راهنمایی می کرد. طوری که بیش از 3 ثانیه، از رهاشدن بمبهای من نگذشته بود که با آن دید نافذش، بلافاصله رهانشدن یکی از بمبها را به من یادآور شد.

راوی: سرهنگ خلبان محمدتقی نجفی

منبع: انتخابی دیگر/ مروری بر زندگی شهید سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی/ نیروی هوایی ارتش/ 1377

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده