خاطره ای از زینب رشیدزاده؛ همسر شهید
چهارشنبه, ۲۱ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۱۸
آخرين شب كه در بيمارستان سردشت كشيك بود، بچه هايش را بوسيد و خداحافظي كرد و سر خدمتش رفت اما دوباره بازگشت و به ما نگاهي كرد او اين عمل را تا سه بار تكرار كرد و بار سوم دیگر رفت. او رفت و دیگر برنگشت.


نوید شاهد آذربایجان غربی: شهید سعید محمودی متولد سال 32 در کوربناب سفلی سردشت، به علت فوت پدر از همان نوجوانی سرپرستی خانوده اش را بر عهده گرفت و سپس از طریق هلال احمر به عنوان راننده آموبولانس فعالیت کرد تا اینکه بیست و یکم تیر ماه 63 حین ماموریت توسط عناصر ملعون ضد انقلاب به شهادت رسید.

شهید سعید محمودی به روایت همسر شهید

شهيد محمودی طرفدار دولت جمهوري اسلامي ايران بود و به همين دليل بار ها توسط ضدانقلاب مورد حمله و ترور قرار گرفته بود، مخالف سر سخت د انقلابیون بود و د انقلاب هم با او دشمن بود که يك بار قصد جانش را كردند اما او جان سالم به در برد، ولي زخمي شده بود. 
يك بار هم شهيد توسط گروهك كومله دستگير و به زندان برده شد و مدت يك ماه مورد شكنجه و‌ آزار اين گروهك ها قرار گرفته بود. 

يك شب در خواب ديدم كه يك دندانم افتاده است و پايكوبي مي كردم، شنیده بودم که تعبیر افتادن دندان، از دست دادن یکی از عزیزان است ؛ برای همین بسیار مضطرب و نگران بودم و کارم شده بود دعا برای همسرم که اتفاقی برایش نیافتد اما بالاخره خوابم تعبیر شد و شوهرم شهيد شد. 

 به ياد دارم در آخرين شب كه در بيمارستان سردشت كشيك بود، بچه هايش را بوسيد و خداحافظي كرد و سر خدمتش رفت اما دوباره بازگشت و به ما نگاهي كرد او اين عمل را تا سه بار تكرار كرد و بار سوم دیگر رفت. او رفت و دیگر برنگشت. همرزمانش می گفتند در حين انجام مأموريت به كمين ضدانقلاب افتاد و ماشينش را منفجر و خودش را شهيد كردند و پيكر پاكش در گلزار شهرستان سردشت به خاك سپرده شد.

درمانگاه بيمارستان سردشت حالا به اسم شهيد محمودي نامگذاري شده است 

خواب شهید: 
شهید روزی خوابی را برایم تعریف کرد و گفت در خواب ديدم كه يك خرگوش در مسير راه جلويم را گرفته بود و مرا ول نمي كرد و مي خواست با من بجنگد که من از ترس آن بيدار شدم. 

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده