خاطرات زنان در دفاع مقدس/
بچه بشدت گریه می کرد و مادر هم، عاجز و ناتوان بود نمی دانست چه کار کند! ناچار مجبور شدیم که کودک را از مادر جدا کنیم تا به او شیر خشک بدهیم تا حداقل از گرسنگی نمیرد.

لحظه سخت جدایی

نوید شاهد: بیشتر مجروحانی را که از حلبچه به کرمانشاه می آوردند، زن و کودک بودند و وضع بسیار وخیمی داشتند. بیشتر آنها بر اثر بمباران شیمیایی با گاز خردل و تاول زا بینایی خود را از دست داده بودند و تمام بدن آنها با گازهای سمی آلوده شده بود. ما، می بایست لباسهای آنها را در می آوردیم و در حمام استخر ورزشگاهی که در آن مستقر بودیم، آنها را استحمام می کردیم. صحنه های دلخراشی دیده می شد و ما هر لحظه شاهد مرگ یکی از آنها بودیم. بارها اتفاق می افتاد که لباسهایشان را در می آوردیم و آن را استحمام می کردیم و در لحظه آخر، از دنیا می رفتند. بچه های آنها بدون سرپرست و با چشمهای بسته، به این طرف و آن طرف می دویدند و گریه می کردند.

قیامتی برپا بود، نه مادر فرزند را پیدا می کرد و نه فرزند مادر را، چون هر دو قدرت بینایی خود را از دست داده بودند. در میان این مجروحان، مادرانی بودند که کودک شیرخوار داشتند و چون جایی را نمی دیدند، قادر به نگهداری و تغذیه خود نبودند. یکی از این مادران که تمام بدن کودک شیرخوارش تاول زده بود و جایی را نمی دید، هر چه تلاش می کرد که به فرزندش شیر بدهد، موفق نمی شد. چون تمام بدن خودش هم تاول شده بود. بچه بشدت گریه می کرد و مادر هم، عاجز و ناتوان بود نمی دانست چه کار کند! ناچار مجبور شدیم که کودک را از مادر جدا کنیم تا به او شیر خشک بدهیم تا حداقل از گرسنگی نمیرد.

این صحنه آن قدر دلخراش بود و متأثر کننده بود که همه اطرافیان را به گریه انداخت و ما با همه درد و رنجی که داشتیم فرزند را از مادر دور کردیم تا شاید نجات پیدا کند.

منبع: قاسمی امین، طاهره: مستوران روایت فتح، تهران، دبیرخانه کنگره بررسی نقش زنان در دفاع مقدس و امنیت، 1376

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده