يکشنبه, ۱۸ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۲:۵۴
صوت زیبا تلاوت قران شهید ابراهیم حوراسفند
شهيد ابراهيم حوراسفند در دوم مرداد ماه سال 1343 در روستاي بنداروز شهرستان دشتستان در خانواده‌اي مذهبي چشم به جهان گشود. دوران كودكي را تحت نظارت و تعليم پدر روحاني خود به آشنايي با الفباي اوليه اسلام گذراند.با قدم گذاشتن به ششمين بهار عمر گرانبارش پا به سنگر تعليم يعني مدرسه گذاشت و دوران تحصيلات ابتدائي را در دبستان خضر برازجان با موفقيت سپري نمود. سپس مقطع راهنمايي را با تحصيل در مدرسه راهنمايي دانش برازجان آغاز نمود. در همين دوران بود كه در محضر درس پدر روحاني خود درس مبارزه با مشكلات زندگي و بيباكي در مقابل ترس و خوف و درس مخالفت با دستآورد‌هاي مبتذل رژيم ستم شاهي(پهلوي) را به نحوي بنيادي فرا گرفت. آن گاه با توجه به علاقه وافري كه نسبت به فراگيري كتاب انسان‌ساز آسماني يعني قرآن كريم داشت در كنار پر مهر پدر طريق قرائت و آشنايي با مفاهيم سعادت آفرين اين كتاب بزرگ را آموخت. پس از سپري نمودن اين دوران پر بار با كوله باري از آگاهي و شناخت قدم به عرصه دبيرستان گذاشت. دراين هنگام بود كه مبارزات پيگير و خستگي‌ ناپذير قاري شهيد ابراهيم حوراسفند عليه گروهك‌هاي ملحد و منافقي كه با دستاويز ساختن اسلام و شعارهاي پوشالي مي‌خواستند مردم را از انقلاب و امام جدا نمايند. بطور آشكار و پنهاني شروع شد. وي در محيط دبيرستان با عوامل سر سپرده و مزدور استكبار جهاني كه مي‌خواستند صحنه درس و كلاس را به ميدان بلوا و آشوب بدل سازند با قامتي استوار مبارزه علني داشت ودر اين راه از طعن و ضرب و شتم اين از خدا بي‌خبران كوچكترين ترسي و حزني بدل راه نمي‌داد. آنگاه جهت زدن ضربات كاري‌تر بر پيكره‌ پوسيده منافقين مزدور به طور پنهاني همگام با ساير دوستان مبارزش در برنامه‌هائي كه جهت خنثي كردن توطئه‌هاي عوامل كفر و نفاق طرح ريزي مي‌شد شركت فعال داشت و در اين رابطه مأموريت‌هاي محوله را بدون كمترين خوف و ريا به نحو احسن و رجاء به انجام مي‌رسانيد. دوران دبيرستان را در دو بُعد تحصيل و مبارزه با گروهك‌هاي محارب با كارنامه‌اي درخشان پشت سر گذاشت و با اخذ ديپلم دررشته اقتصاد در كنكور سراسري همان سال شركت نمود وموفق به گرفتن رشته تربيت معلم شد و از آن طریق آموزگاری مهربان برای فرزندان شهرش شد.

ايشان بسيار متواضع و كم حرف و سر به زير بود او فرزندي نمونه براي والدينش بود پدر ايشان تعريف مي‌كند كه من هيچگاه راز و نيازش را  در دل تاريكي شب‌ها از ياد نمي‌برم بعضي اوقات كه از خواب بلند مي‌شدم احساس مي‌كردم كه شايد ابراهيم سر جايش نخوابيده باشد و يك بار دنبال الهام دلم رفتم و به عينه ديدم كه ابراهيم در دل تاريكي شب همراه با ناله التماس مي‌كند خدا از عذابت مي‌ترسم، از آخرتت، از گور تنگ و ظلمت قبر، نجاتم ده....






برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده