نامه های اسارت آزاده شهید محمود امجدیان "بخش سوم"
امیدوارم که صبرتان از گذشته بیشتر و مقاومت شما در مقابل مشکلات بیشتر باشد.
امیدوارم صبر و مقاومت شما در مقابل مشکلات بیشتر شود

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید محمود امجدیان در سال 1342 در شهر باختران به دنیا آمد و بزرگ شد. با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1361 داوطلبانه از طریق بسیج شهرستان مسجد سلیمان به پادگان کرخه دزفول جهت آموزش اعزام گردید. بعد از مدتی به مناطق جنوب کشور انتقال یافت. محمود در عملیات والفجر مقدماتی – که در منطقه شیب در تاریخ 21 بهمن ماه 1361 شروع شد شرکت کرد و پس از ساعت ها درگیری با ارتش متجاوز بعث عراق و پس از مقاومت و ایثارگری، به همراه تعدادی از نیروهای لشکر 7 ولیعصر به محاصره دشمن درآمد و اسیر شد.ابتدا به بغداد برده شد گروهی از مردم به وسیله سنگ و چوب ... به سر روی این عزیزان می زدند، به اردوگاه موصل 2 منتقل شد. بیشتر سالهای اسارت محمود در اردوگاههای موصل 3 و 4 گذشت و در اواخر اسارت، یعنی در سال 1367 به همراه تعدادی از اسیران به اردوگاه تکریب – کمپ 17 منتقل شد. تا اینکه غروبی غمبار توسط منافقین مورد حمله قرار گرفت و روح بلند و ملکوتی اش به خدا پیوست. اکنون مزار شهید در قبرستان رمادیه بر جای مانده است.

بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام، امیدوارم که حالتان خوب باشد و زندگی را همواره به شادی بگذرانید. این حقیر به دعا گویی شما مشغول هستم و حالم خوب است. وظیفه خود می دانم چند کلمه ای برای شما بنویسم. اما دلم می خواهد به طور احسن به آنها عمل کنید. اگر سعادت فرزندتان را می خواهید باید صبر و گذشت داشته باشید. تا اینکه زندگی خوبی داشته باشید. غرور و آرزوهای بزرگ را باید کنار گذاشت. من معتقدم اگر در زندگی غرور نباشد، همه چیز درست می شود. یک زن در مقابل شوهرش خیلی مسئولیت دارد. یک روایت یادم آمد. جا دارد بنویسم تا باشد که در زندگی عمل کنید که صد در صد موفق خواهید بود. روزی فاطمه زهرا از رسول خدا سئوال کرد: یا رسول الله آیا زنی هست که قبل از من به بهشت برود؟ رسول خدا می فرماید: بله. فاطمه ( س ) تعجب می کند. می گوید: یا رسول الله می شود این زن را نشان بدهی. رسول خدا آن زن را نشان فاطمه ( س ) می دهد. حضرت فاطمه ( س ) می رود خانه آن زن. می گوید من دختر رسول خدا هستم. اجازه بدهید داخل خانه شما بشوم. آن زن می گوید: می دانم شما دختر رسول خدا هستید، اما من اجازه ندارم. باید شب شود، شوهرم برگردد اجازه بگیرم. اگر اجازه داد شما می توانید به خانه من بیایید. به هر حال شوهرش اجازه می دهد فردای آن روز فاطمه ( س ) و امام حسین ( ع ) به در خانه آن زن می روند. باز آن زن قبول نمی کند. می گوید: من فقط اجازه ورود شما را گرفتم. از شوهرم اجازه امام حسین ( ع ) را نگرفتم. باید این اجازه را بگیرم. شب از شوهرش اجازه می گیرد. شوهرش می گوید: ای زن امام حسین، امام حسن اجازه نمی خواهند. و می گوید: هر کس همراه فاطمه بود قدمش روی چشمهای ما روز بعد فاطمه ( س ) با امام حسین ( ع ) و امام حسن ( ع ) وارد خانه آن زن می شوند.
کوزه آبی جلو آفتابی است با سفره نانی و چوب بزرگ در دم خانه. فاطمه ( س ) سوال می کند: اینها برای چیست؟ آن زن می گوید: چون شوهرم ساربان است و غذایش را در بیابان می خورد، من هم جلوی این آفتاب داغ غذا و آب می خورم. رسول خدا می گوید که این زن افسار شتر فاطمه را در دست می گیرد و قبل از فاطمه به بهشت می رود.
محمود امجدیان
والسلام – موصل 3 16 اردیبهشت ماه 1363

بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت خواهرم عزیزم، سلام. امیدوارم که صبرتان از گذشته بیشتر و مقاومت شما در مقابل مشکلات بیشتر باشد. خواهرم این ماه خوشحالم ! چون صلیب " نهج البلاغه" را با ترجمه فارسی آورد.در اینجا نعمتی بزرگ است. خواهرم!من در اینجا فرصت خوابیدن ندارم. درسهایم زیاد است. قبل از ماه رمضان زبان انگلیسی را شروع کرده ام. خوب دارم پیش می روم. کتابهای داستان را می خوانم. استادان خوبی هم دارم. خواهر عزیز بیشتر ما نهج البلاغه می خوانیم. منطق می خوانیم.صرف عربی می خوانیم. در خواب هم می گوییم. ضرب، ضربا، ضربوا. روزی که چیزی یاد نگیریم اصلا" خوابمان نمی برد. اینجا هر چه بخواهی هست که یاد بگیری. قرآن را تا اندازه ای یاد گرفته و تمام کرده ام. فقط حالا روی معنی آن کار می کنم. من برنامه های خوبی دارم صبح که در باز می شود قبل از صبحانه می روم سر کلاس، مثل مدرسه، وقت اصلا" نداریمبه درسهایمان برسیم. ما تحرک داریم. فکرمان را نمی گذاریم. ما اینجا قرآن را به انگلیسی ترجمه می کنیم در حال حاضر وضع ما خوب است. فشارها کمتر است. ما ساکتیم اینها هم کاری ندارند. بیشتر از خودم برایت می نویسم.
محمود امجدیان- موصل 3 ، 24 تیرماه 1363

بسم الله الرحمن الرحیم
برادرم! سختی بکش، فردا بدردت می خورد. خودت فکر کن ببین چکار می کنی. ببین خدا خوشش ممی آید یا نه. به هر حال خودت را بساز. بهترین مکتب قرآن است. قرآن بهار دلهاست. رهایش نکن. ما اینجا داریم آدم بی سواد که در عرض چند ماه قاری قرآن می شود. هر کاری را شروع می کنی تا آخر دنبالش را بگیر. چیزها را نیمه کاره نگذار. زبان انگلیسی را دنبال کن. امکانات داری استفاده بکن. از حداقل امکانات، حداکثر استفاده ببر. برای خودت برنامه داشته باش.. قرآن بهار دلهاست. رهایش نکن. ما اینجا داریم آدم بی سواد که در عرض چند ماه قاری قرآن می شود. هر کاری را شروع می کنی تا آخر دنبالش را بگیر. چیزها را نیمه کاره نگذار. زبان انگلیسی را دنبال کن. امکانات داری استفاده بکن. از حداقل امکانات، حداکثر استفاده ببر. برای خودت برنامه داشته باش.. قرآن بهار دلهاست. رهایش نکن. ما اینجا داریم آدم بی سواد که در عرض چند ماه قاری قرآن می شود. هر کاری را شروع می کنی تا آخر دنبالش را بگیر. چیزها را نیمه کاره نگذار. زبان انگلیسی را دنبال کن. امکانات داری استفاده بکن. از حداقل امکانات، حداکثر استفاده ببر. برای خودت برنامه داشته باش.. قرآن بهار دلهاست. رهایش نکن. ما اینجا داریم آدم بی سواد که در عرض چند ماه قاری قرآن می شود. هر کاری را شروع می کنی تا آخر دنبالش را بگیر. چیزها را نیمه کاره نگذار. زبان انگلیسی را دنبال کن. امکانات داری استفاده بکن. از حداقل امکانات، حداکثر استفاده ببر. برای خودت برنامه داشته باش. خودسازی، مطالعه، اینها را باید هماهنگ کنی. برادر من! به خدا امیدوارم و به احدی امید ندارم. اتفاقا" اینها بیشتر کشیده اند و بیشتر چشیده اند تا من. چیزهایی را که نمی دانی بپرس تا برایت روشن شود.
محمود امجدیان
24 تیر ماه 1363
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده