شهدای رمضان
شهيذ عزت الله خيزاب در سال 1340در يك خانواده روستاي محروم كهگيلويه چشم به جهان گشود خانواده مومن و مسلمان پس از هفت سالگي وارد مدرسه شده بسيار خوش اخلاق بود هميشه نمازش را به موقع مي خواند بسيار قرآن خواندن را دوست داشت.


نام شهید : عزت الله

نام پدر : محمد علی

تاریخ تولد : 1340

محل تولد : كهگيلويه

تاریخ شهادت : 61/4/23

محل شهادت : شلمچه

زیارتگاه : روستای کنبل

 

زندگينامه

بسم الله الرحمن الرحيم

شهيذ عزت الله خيزاب در سال 1340در يك خانواده روستاي محروم كهگيلويه چشم به جهان گشود خانواده مومن و مسلمان پس از هفت سالگي وارد مدرسه شده بسيار خوش اخلاق بود هميشه نمازش را به موقع مي خواند بسيار قرآن خواندن را دوست داشت و زيرا علاقه زيادي به اسلام داشت در رژيم گذشته كه نمي شد علناً علاقه اي به اين گونه كارهاي مذهبي نشان داد و مشكل بود او مجبور بود در خانه قرآن بخواند و يا شبهاي جمعه را به مسجد برود و قرآن بخواند او دلخوشي از رژيم گذشته نداشت و چون همسايگان و اطرافيان را مي ديد كه چگونه در فقر و محروميت به سر مي برند امام خانواده منحوس و مزدور شاه چگونه در خوشي و كاخهاي كه از خون مردم بيچاره ميمكند بسيار دلش به حال اين محرومين مي سوخت تا اينكه در سال 1357انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري زعيم عليقدر حضرت آيت الله امام خميني در ايران شكل گرفت در اين زمان بود كه او مدرسه را ترك كرد و در راهپيمائي ها و تظاهرات عليه اين رژيم سفاك و كثيف شركت مي كرد شبها با برادران مسجد برا ي رفتن به تظاهرات در روزهاي آينده برنامه مي ريختند كه چه گروهي مسئوليت چه قسمتي باشند و تظاهرات در كجا بر پا شود تا اينكه به ياري خداوند و رهبر عزيزمان دولت دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي سقوط كرد و بعد از پيروي 22بهمن شهيد خيزاب در بسيج شركت كرد بيشتر اوقات خود را بسيج سپاه با برادران همكاري مي كرد شبها را نگهباني مي داد و روزها را به مدرسه مي رفت تا اينكه جنگ عراق عليه ايران شروع شد بار ديگر مدرسه را رها كرد و در بسيج براي رفتن به جبهه ثبت نام كرد مدت دو ماه در جبهه بستان بود تا اينكه خبر دادند كه پدرش در حال مرگ است او چند روزي به روستايشان برگشت تا مدتي در خانه ماند چون پدرش به رحمت ايزدي پيوست مدتي در غم از دست دادن پدر بود تا اينكه دوباره به جبهه رفت هر چه كه خانواده اش اسرار ميكردند كه ديگر به جبهه نرود چون كسي سرپرست خانواده نيست او در جواب مي گفت اين چه حرفي است كه مي زنيد خدا كه هست رژيم كثيف بعث به خاك ما تجاوز كرده نزديك به دو ميليون از برادران عرب و غير عرب ما را آواره كرد و همه جوانان ما را از ميان برده و حالا من در خانه بنشينم نه تا اينكه دوباره به جبهه اعزام شد و در حمله چزابه شركت كرد كه از ناحيه دست زخمي شد و چشم خود را از دست داد او را به بيمارستان منتقل كردند به مدت 15روز بستري شد تا اينكه به لطف و ياري خداوند چشمانش بهبودي يافت و مدتي را در خانه استراحت كرد و بعد براي بار سوم به جبهه اعزام شد در حمله بيت المقدس شركت كرد تا اينكه خونين شهر آزاد شد و در حمله رمضان براي فتح كربلا با رمز يا صاحب الزمان ادركني شروع شد در جبهه بصر (شلمچه)ساعت 30/9دقيقه در تاريخ 61/4/23به درجه رفيع شهادت رسيد .

روحش شاد و روانش پايدار و يادش گرامي

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده