شهید محمد نیک‌نام:
شهید محمد نیک‌نام در بخشی از وصیت‌نامه خود نوشته است: اولين سخن من با شما اين است تا قدس عزيز را آزاد نکنيم بر نمی‌گردم و اين قدس ناموس مسلمين است.
پاسدار شهيد محمد نيکنام: اين قدس ناموس مسلمين است
نویدشاهدگیلان: پاسدار شهيد محمد نيکنام سال 1342 در يک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و در دامان پر مهر مادر پرورش يافت تا اينکه به سن هفت سالگی رسيد و وارد سن قانونی براي شروع تحصيل گرديد. پاسدار شهيد با حرکت‌های مخلصانه و با اخلاق اسلامی خود نيروها را برای انقلاب جذب و در شکل‌دهی نيروها جهت شرکت در راه پيمانی نقش عمدهای داشت انقلاب کماکان می‌رفت تا به نقطه ظريف‌تری برسد. وی رفت تا نيروی نفوذی در خود را قربال نمايد و در کاروانی با افکار اسلامی و دارای خط ولايت را به حرکت در آورد.
 
پس از مدتی مسئول انجمن اسلامی انتخاب شد و در کار بسيار جدی و با مهربانی با مردم برخورد می‌کرد هرگز راضی نبود دل محرومی را به درد آورد او توانست با اين عمل با اخلاص خود محبوبيت خاصی را از خود نشان دهد. در اين تلاش طاقت‌فرسا پاسدار شهيد در کنار ديگر برادران بود که دشمنان دين  خدا جنگ را بر ما تحميل نمودند. بله برادر پاسدار شهريور سال 1360 بود که عازم جبهه آمد و پس از مدتی دوباره عازم به جهه شد که توفيق پيدا نمود در عمليات محرم سال 1360 شرکت نمايد و در عمليات مجروح گشت و به پشت جبهه انتقال يافت. پس از مدتی استراحت دوباره اعزام شد و در عمليات والفجر مقدماتی شرکت نمود. او حالات معنوی خاصی در جهه داشت، شب‌ها در نماز شب کناری می‌ايستاد وبه در گاه خداوند منان ناله می‌زد.

دوران خدمت خود را در مناطق  جفير و مهران با شرکت در عمليات والفجر 3و6 به پايان رسانيد و پس از مدتی در پشت جبهه ماندن و فعاليت نمودن دوباره به جبهه رفت و پس از مدتي برگشت دوباره در کاروان 3 نام نويسی کرد و عازم جبهه شد البته تا قبل از حرکت کاروان 3 به سوی جبهه در سپاه لنگرود به عنوان پاسدار رسمی نام نويسی نموده بود و بعد با کاروان حرکت نمودند اين بار چون انسانهاي عاشق وديوانه ابا عبدا...(ع) حرکت می‌کرد نماز شب‌های او حالات او در دعای شب او بيانگر خيلی از چيزها بود. او از شهادت بسيار سخن می‌گفت و با حرکات خود نشان می‌داد کی می‌ميرد تا با کاروان شهداء همسفر شود و سرانجام در مورخه 65/3/16 ساعت يک شب بود. او در ديدگاه نگهبانی بالای خاکريز در گروهان مربوطه خود با ترکش خمپاره‌ای که با سرش اصابت می‌کند مجروح می‌شود و به بيمارستان سنندج و از آنجا به بيمارستان باختران انتقال می‌يابد که در آنجا به درجه رفيع شهادت نائل می‌آيد.

پاسدار شهيد محمد نيکنام: اين قدس ناموس مسلمين است

فرازی‌هایی از وصیت‌نامه پاسدار شهيد محمد نيکنام: وصیت‌نامه خود را در گوشه‌ای از خاکريز می‌نويسم که از قطره قطره خون بدنم سر چشمه می‌گيرد، اميدوارم پذيرای آن باشید که هر چند اين سعادت بزرگی است و اگر لياقت اين سعادت را داشته باشم اولين سخن من با شما  اين است تا قدس عزيز را آزاد نکنيم بر نمی‌گردم و اين قدس ناموس مسلمين است.  

ای برادران! ما در موقعيتی قرار گرفتيم امروز روز مقابله با شيطان است و اگر سستی در خود راه بدهيم ديگر نمی‌توانيم کاری بکنيم. امروز حسين زمان صدای «هل من ناصر ينصرنی» را سر می‌دهد، ملت عزيزمان همه لبيک گويان به سوی حق می‌شتابند و خط سرخ شهادت را در پيش می‌گیرند.
خدايا! حاضرم در راه تو، برای تو هميشه شهادت را پذيرا باشم. امام عزيز به فرمان تو پا به جبهه نهادم و من يک جان داشتم فدا نمودم و اگر صدها جان داشتم حاضر بودم در راه اسلام بدهم تا بتوانم اسلام عزيز را ياری کنم و پشت شياطين شرق و غرب را به زمين بزنم. امروز قطره خون خود را فدا اسلام می‌کنم تا بتوانم خدمتی کرده باشم.

خواهرانم! حجاب شما را حفظ کنيد و در دعاهای خود امام را بيشتر دعا کنيد.
بارالها! من دوست داشتم بدنم چندين بار با گلوله‌ها تکه تکه شود و حاضر نيستم با مرگ طبيعي بميرم چون برايم مردن در خانه ارزشی ندارد.
پدر و مادرم! دعا نردبان بين انسان با خداوند است. شما در کارهايتان امام را دعا کنيد و قرآن بخوانيد چون اين الهی العفو است که اين گناهان ما را می‌بخشد و همچنين نگذاريد برادرانم در خانه بنشينند به آنها بگو نگذارند روی اسلحه من که افتاد خاک بنشينند، بياييد در جبهه‌ها اسلحه مرا بردارند و با دشمنان بجنگنند.

ای منافقين و کافران! شماهايی که به انتظار کودتا نشستيد هرگز ملت ایران در اين کشور نمی‌گذارد که شماها در اين کشور کودتا بکنيد و بدانيد هرگز نمی‌توانيد به خيال شوم خود برسيد. ملت ايران ديگر آن ملت سال‌های قبل نیست، اينها مردمی هستند كه هزاران شهيد و مجروح دادند تا توانستند عدل علی(ع) را پياده کنند.
خدايا! بارالها تو را شکر می‌کنم در زمان مردی که از تبار حسين(ع) زندگی نمودم و شهادت را يافتم.
خدايا! ما را مورد عفو و رحمت خود قرار بده. خدايا! کارهايی کردم شايد به خاطر غرور بود، ببخش بر من که من ضعيف و بيچاره‌ام. قدر روحانيت را بدانيد. مرا با لباسم دفن کنيد كه در خط مقدس شهيد شدم.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده