دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۴۱
یک قاب عکس کهنه دارد / از عکس بابا در جوانی / می­گوید او پیش خداوند / دارد بهشت جاودانی
خوابیده­ ام بر تخت مادر

با قصه ­های خوب و شیرین

بر بالشی نرم و پُر از پَر

پوشیده از گل­ های رنگین

یک قاب عکس کهنه دارد

از عکس بابا در جوانی

می­گوید او پیش خداوند

دارد بهشت جاودانی

می­گوید از سوغات جبهه

برگشته از او یک «پلاک» است

رفت و کسی دیگر نفهمید

او در کجای جبهه خاک است

هر شب می­ آید توی خوابم

بابا و چشم مهربانش

می­گوید از دلتنگی خود

تا بند می ­آید زبانش

دست مرا می­گیرد آرام

هی می­برد با خود به صحرا

در سرزمینی گرم و بی آب...

با لاله ­های سرخ زیبا

یک آسمان پروانه دارد

با بال­ های رنگی و ناز

من قول دادم تا نگویم

این خواب­ها را، مثل یک راز

با رفتنش در بین گل­ها

لب­های او خندان و زیباست

مادر نمی­داند ولی من

می­دانم این­جا جای باباست

سروده ای از فروغ تنگاب

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده