شهید محمد یزدی علی آبادی
هر دو خندیدیم ، او از سرِ شوق و من از سرِ شکر ; شکرِ حضور مردی که در نبود فیزیکش، باز هم هوای من و فرزندانش را دارد .
نوید شاهد کرمان، "چند سالی از شهادت محمد می گذشت. پسر بزرگم "مرتضی" به سن مدرسه رسیده بود. یک روز وقتی از مدرسه برگشت، در حالی که اشک می ریخت از من تقاضای پول کرد. 

مقداری پول خُرد به او دادم . آنها را پس زد، اسکناس می خواست. در خانه اسکناس نداشتم تا ساکتش کنم . آنقدر نوازشش کردم و قربان صدقه اش رفتم تا آرام شد و خوابید. 

کنارش دراز کشیدم، کم کم پلکهایم سنگین شد و به خواب رفتم. در عالم خواب محمد به من گفت :«فاطمه علت گریه ی مرتضی چیست؟ »

گفتم :« اسکناس می خواهد، در حال حاضر در خانه اسکناس ندارم تا به او بدهم.» گفت :« به انباری برو ، داخل پارچی که به مرتضی جایزه داده اند، چند اسکناس پنجاه تومانی است; بردار و به او بده. »

از خواب بیدار شدم، به انباری رفتم. داخل پارچ را نگاه کردم، چند اسکناس در آن بود. آنها را برداشتم و به فرزندم دادم.
 
هر دو خندیدیم، او از سرِ شوق و من از سرِ شکر; شکرِ حضور مردی که در نبود فیزیکش، باز هم هوای من و فرزندانش را دارد . 

راوی: همسر شهید( برگرفته از کتاب ره یافتگان کوی یار)

شهید محمد یزدی علی آبادی علیاء در ۱۳۳۹/۰۱/۱۵ در روستای علی آباد علیاء از توابع شهرستان زرند به دنیا آمد و در تاریخ  ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ در عملیات کربلای 5 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده