خاطرات شهید والامقام محمود زارعی به نقل از برادرش
جای شهید و جلاد عوض نشود/ دهه 60 یک دهه مظلوم است

شهید ترور محمود زارعی / جای شهید و جلاد عوض نشود


خاطرات شهید والامقام محمود زارعی به نقل از برادرش 

برادر دوقولويش احمد از او سخن مي گويد، به سخنانش گوش فرا مي دهيم:

ما هميشه با هم بوديم در همه جا همه مكانها با هم زندگي مي كرديم در يك خانه محمود گمنام بود واقعاً گمنام بود. او اينطور مي خواست و اين گونه دوست مي داشت از همان سربازان گمنامي بود كه امام از آنها نام برد كه در عين بزرگي گمنامند در محل زندگيش كسي از فعاليت هايش اطلاعي نداشت و نمي دانست پس از پايان تحصيلات ششم ابتدايي كارگر مغازه بود بعد توانست با كاري كه كرد و مقداري كه اندوخت همان مغازه را خريداري كند و خود مشغول كسب شود آن مواقع نام بردن از امام و اسم ايشان خطرناك بود وليكن محمود از همان زمان نام امام را از طريق دوستان مي شنيد و خود در سال 42 در ميدان بهارستان از نزديك شاهد جنايت ها و دنائت ها و دشمنيهاي رژيم ساواك و خونخوار پهلوي در كشتار مردم بيگناه و مظلوم و مسلمان بود هويت واقعي و كثيف رژيم برايش كاملاً روشن و مشخصد گرديده بود و تبليغات تو خالي و استعماري رژيم را هيچ باور نمي داشت از همان زمان در تعقيب كلام و راه امام دست به توزيع اعلاميه ها و اطلاعيه هاي حضرت امام مي نمود مرتباً در مغازه خود آنها را پخش مي كرد و از اين طريق و به اين وسيله دستورات امام را به عاشقان ايشان مي رساند تا اينكه كم كم طلوع فجر نزديك گرديد و صبح آزادي و عدالت از دامنه مقاومت و ايثار امت مسلمان شروع به دميدن نمود و نسيم رهائي و استقلال و استقرار جمهوري اسلامي مشامها را معطر مي كرد انقلابي كه از سال 42 آغاز گرديد اكنون در تداوم خود و در اوج خويش مي رفت تا پيراهن زيباي پيروزي را بر تن كند راهپيمائي هايي شروع گرديد در دومين راهپيمائي كه به وسيله روحانيت مبارز تهران بود اطلاع يافت كه نيروي انتظامي مورد نياز است كه به وسيله يكي از برادران به مسجد حضرت آيت الله خسروشاهي در ميدان شاهپور سابق رفتيم و در اين جهت مشغول گرديديم و بدين شناسايي از طريق كلانتري 13 به ايشان اطلاع دادند كه نامتان در كلانتري مركز است و شما را دستگير نموده و حسابتان را خواهند رسيد وليكن در مقابل اين تهديدهاي تو خالي جواب محمود به عنوان يكي از نيروهاي انتظامي در بهشت زهرا در انتظام جمعيت و كنترل آن براي تشريف فرمائي امام زحمت مي كشيد و به وظيفه خويش عمل مي نمود و بعد هم كه امام در مدرسه رفاه اقامت گزيدند به عنوان انتظامات خيابان ايران حضور داشت پس از پيروزي انقلاب در 22 بهمن به عنوان يكي از سربازان انقلاب سعي كرد كه در تمامي صحنه ها حضور داشته باشد در همان روز مغازه اش محل جمع آوري كمك جهت مصدومين و مجروهين و كمك به مردم بود چون خون احتياج بود از طريق مسجد اعلام و تهيه مي نمود در انتخابات نقش خودش را ايفا مي كرد ايشان در تمامي انتخابات مسئول صندوق بود جنگ شروع شد بالاخره دشمني هاي شيطان بزرگ آمريكا كار خودش را كرد و جنگ را تحميل نمودند و محمود ظرف شش ماه آموزش لازم را ديد و نسبت به كاربرد سلاح هاي جنگي آشنايي لازم را بدست آورد و پس از آن جهت مقابله با حركات منافقانه گروهك ها كه در آن هنگام به اوج خود رسيده بود و سازمان منافقين اعلام جنگ مسلحانه كرده بود پس از اينكه بني صدر عزل شد و بعد هم كه فرار كرد به وسيله دادستاني دعوت به همكاري شديم و توسط آن سازمان يافته براي گشت شب در تمامي مناطق تهران يك گروه چهار نفره را تشكيل داديم در اين گشت مأموريتهاي مختلفي داشتيم اعم از مواد مخدر مشروبات و دستگيري عناصر گروهك ها روزهاي جمعه هم كه در نماز پرصلابت جمعه شركت مي كرد و اقدام به فروش روزنامه اي مي نمود كه آن موقع توسط حزب جمهوري اسلامي چاپ مي شد اضافه مي آورد و در مغازه اش مي فروخت شدت دستگيري منافاقين زياد مي شد كه دادستاني انقلاب به اوين منتقل گرديد.

در همين حين من به مدت يكماه داوطلبانه به كردستان رفتم و مدت شش ماه و سپس به عنوان سرپرست كميته امداد و سرپرست ستاد پشتيباني مناطق جنگي در كردستان شروع به كار نمودم بعد از شروع كار كمبود را به وسيله تلفن به برادر شهيدم اطلاع مي دادم و محمود نيز از هر طريق كه ممكن بود آنها را آماده مي نمود و سپس به وسيله كاميون براي ما مي فرستاد منطقه مهاباد واقعاً منطقه محروم و فقيري بود از هر لحاظ در كمبود به سر مي برد كمبود اجتماعي رفاهي و فرهنگي آنقدر دارو فرستاده بود كه عاقبت سپاه مجبور شد يك درمانگاه درست كند يك درمانگاه با پزشك و دارويي مجاني با كمك ايشان بود كه توانستيم انقلاب را در قلب مردم محروم آن منطقه بنشانيم و پايگاه ضد انقلاب را از بين ببريم واقعاً دلسوزانه كار مي كرد كار بدون هيچ چشم داشتي در تاريخ 25/4/61 خواهر زادمان قنبر شهابدين در جبهه شلمچه به شهادت رسيد شهادت ايشان در روحيه ي محمود تأثير زيادي گذاشت ايشان همكاري خويش را نيز همچنان با دادستاني انقلاب ادامه مي داد اين همكاري و فعاليت و پشتكاري كه از خود نشان مي داد باعث شده بود كه منافقين او را شناسايي نمايند دشمن زخم خورده و كينه ورز و خدانشناس منافق در صدد آن بود كه هرگونه كه ممكن است انتقام خود را بگيرد و بالاخره نيز موفق شد صبح روز 8/6/61 در مقابل مغازه خود به وسيله منافقين مورد سوءقصد قرار مي گيرد برادرم كه متوجه آنها شده بوده است خود را از مغازه بيرون مي اندازد و در طلب ياري و پناه گاهي مي دود شايد از افراد محل يا بچه هاي بسيج كسي را بيابد وليكن صبح زود بوده است و كسي در خيابان نبوده تا بتواند او را كمك كند لاجرم به طرف مغازه سبزي فروشي كه تازه باز كرده بوده است مي رود منافقين ايشان را تا آنجا تعقيب مي كنند با شليك سه گلوله كاليبر 45 به حيات شكوهمند و افتخار آميز او خاتمه مي دهند و او را به هدف و آرزوي خودش كه شهادت در راه خدا بوده است مي رسانند. آري به قول امام بگذار خون ما را بريزند و ما را بكشند كه زندگي ما در همين كشته شدنها است و ما را از كشته شدن چه باك.

آنكه مردن پيش چشمش تهلك است نهي لا تلقوا بگيرد او به دست

اگر اين نتها براي مرگ خلق شده است بگذار در راه خدا باشد و شهادت محمود نيز به قافله پرصلابت شهيدان پيوست او كه ياور محرومين بود و مسئوليتهاي مختلفي را اعم از توليد مسجد آيت الله كاشاني و مسجد پير عطا دستگيري يك سري از خانواده ها و همكاري با بسيج و انجمن فرهنگي مسجد آيت الله كاشاني را بر عهده داشت استوار و مطمئن در تداوم رسالت خويش شرب شهادت نوشيد يادش هميشه در خاطره ها خواهد ماند از او همسر و دو فرزند پسر و يك فرزند دختر به جا مانده است و يكي از پسرانش پس از شهادت وي به دنيا آمد.

علاقه محمود به ائمه اطهار بسيار بود و در انجام مراسم سوگواري همه پيش قدم بود همسرش و امامت جماعت مسجد حضرت آيت الله كاشاني در مورد وي مطالبي را عنوان داشته اند كه در زير مي آيد:

متن مطالبي كه همسر محمود گفته است:

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام به رهبر انقلاب و درود بر شهيدان اسلام و رزمندگان جبهه هاي حق عليه باطل من مهرانگيز محلي در سال 1349 با شهيد محمود زارعي ازدواج كردم و داراي چهار فرزند هستم شهيد زارعي فردي بسيار مهربان و دلسوز بود و اين درجه مهرباني او تنها در مورد خانواده اش خلاصه نمي شد بلكه به همه علاقه مند خصوصاً به بچه ها خيلي علاقه داشت نسبت به مسادل ديني و مذهبي تأكيد بيشتري داشت به من مي گفت اگر تو مي خواهي به جامعه خدمت كرده باشي بايد به تربيت فرزندانمان توجه داشته باشي و اين براي من سرمشق شد مي گفت در روبه روئي با دشمن جا خالي نكنيد تا مي توانيد مبارزه كنيد كه دشمن سوء استفاده نكند او يك كاسب بود وقت نماز مغازه اش را مي بست و در نماز جماعت شركت مي كرد شبهاي جمعه در دعاي كميل چه در منزل و چه در محمديه مرحوم آقاي كافي شركت مي كرد حتي بعد از انقلاب وقتي انقلاب شروع شد و امام از پاريس اعلاميه مي دادند او به هر نحوي بود اعلاميه را به دست مي آورد و آن را پخش مي كرد ايشان فعاليت هاي زيادي داشت و من اطلاع نداشتم من نمي دانستم كه ايشان با دادستاني همكاري دارند و اينطور خدمت مي كنند من خوشحالم كه ايشان به آرزوي خود رسيدند و در اين راه به شهادت رسيدند. ايشان در هر كاري مشورت مي كردند من زمان قبل از شهادت ايشان به سوي خدا مي رفتم و الان هم به سوي خدا مي روم چون مي بينم تربيت فرزندان اين شهيد هم خود دليل به راه ادامه دهنده شهيد و شاهد بودن آن است.

(والسلام و عليكم و رحمة الله و بركاتة)

ارتباط ايشان با روحانيت و به خصوص نزديكي و همكاري كه با امام جماعت مسجد آيت الله كاشاني حضرت آيت الله كاشاني داشتند بسيار زياد بود و اين باعث شده بود كه نسبت به برادر شهيد محمود زارعي مطلبي مرقوم فرمايند كه در زير مي آيد:

بسمه تعالي

از اين جانب حسين كاشاني امام جماعت مسجد كاشاني واقع در خيابان پامنار تهران به علت دوستي با شهيد برادر محمود زارعي خواسته شد كه شرحي درباره آن مرحوم بنگارم.

بله اي عزيزان خواسته فوق را با نهايت شوق پذيرفتم اما براي يك دوست بي نهايت مشكل است كه احساسات خود را آن هم پس از شهادت دوست روي كاغذ بياورم برادر شهيد محمود زارعي داراي صفاتي بود كه قالب شهداي در راه حق كم يا زياد آن صفات را دارند حال به بعضي از آنها اشاره مي شود:

1- طرفداري از حق هميشه محمود از حق طرفداري مي كرد و در اين رابطه كسي را نمي شناخت حرف حق را اگرچه به ضضر خود يا دوستان نزديك بود مي گفت و هيچ رودروايستي با حتي پدرش هم نداست.

2- شجاعت در راه حق با اينكه محمود يك كاسب ساده در پامنار بود مانند يك مبارز شجاع كار مي كرد و از انقلاب اسلامي با مال و جان خود دفاع مي كرد چنانچه كرد.

3- در زمان جنگ به محض اينكه نيازي را احساس مي كرد در جمع آوري مواد مورد نياز سر از پانمي شناخت و موقعي راحت مي شد كه مي دانست نياز برطرف شده است و وظيفه خود را اداء كرده است و هيچ ماهي نبود كه براي جبهه ها و جنگ زده ها كاري نكند و پرونده و رسيد اجناس تحويلي كه نزد برادرايشان است بهترين نمونه كارهاي اوست.

4- توصيه و سفارش به حق يكي از صفات است توصيه در راه حق او هميشه به برادران سفارش جبهه و نيازها را مي كرد و در مقابل مخالفان مانند شير مي غريد.

5- مسجد براي نماز در مسجد حاضر مي شد و هم از مسجد روح مي گرفت و از طرفي به برادران روح شجاعت مي داد كمك خوبي براي امام جماعت و دست اندركاران مسجد بود مثل اينكه مسجد و مسجديها را از جان شريف خود بيشتر دوست مي داشت زيرا برخورد او با امام جماعت و هر مبلغي برخورد عاشقانه و در عين حال با ادب مخصوص بود.

اينجانب در غم او به دوستان او گفتم محمود مثل دستي براي من بود كه دشمنان از تن من جدا كردند خدايش رحمت كند و در جوار دوستان خود (شهداء در راه حق) جاي دهد در مجموع برادر شهيد محمود زارعي يك انسان بود و بس.

اميد است عزيزاني ديگر جاي او را خالي نگذارند چنانكه نگذاشتند و انتظار مي رود در تربيت يادگاران و فرزندان او كه به حق يادگار يك مبارز در راه حق مي باشد كوشش نمايند. (والسلام)

سلام بر او كه زيباست و زيبا و سرفراز به لقاء خدا و معبود خويش شتافت آنروز كه همگان بر خواهند خواست و همگان در صف ها جاي خواهند گرفت و ميزان در ميان نهند او را خواهيد ديد كه در صف شهداء خوشحال و خندان از رزق خدا برخوردار است.

يادش و راهش و كلامش همه و خهمه جاودان و استوار و رسا باد.

« ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عدد ربهم يرزقون »

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده