يک روز هنگام آموزش در حال غرق شدن بودم شنا که به صورت کامل ياد نگرفته بودم جليقه نجات هم که نداشتيم اما به خير گذشت



نوید شاهد فارس:
شهيد عليرضا عبدالهي در یکم دی ماه سال 1342 در روستاي ابوعلي از توابع شهرستان کازرون فارس دیده به جهان گشود . تحصیلات ابتدایی را در روستا گذراند و سپس با خانواده راهی کازرون شد .
وی پس از مشورت و کسب اجازه از پدر و مادر به حوزه علميه الزهرا (س) کازرون رفت و در محضر اساتيد آنجا زانوي شاگردی بر زمين نهاد . عليرضا ضمن تحصيل درحوزه علميه همکاري گسترده اي را با ساير نهادهاي انقلابي آغاز کرد . 
 اساتيدحوزه که پيشرفت مطلوب و همچنين عطش وي براي فراگيري را دريافتند بر آموزش او همت گماشتند تا اينکه پس از سه سال تحصيل در حوزه علميه الزهراء کازرون بنا به پيشنهاد اساتيد خود روانه شهر مقدس قم شد. تا درسش را درحوزه هاي علميه قم ادامه دهد. در آن هنگام از وقوع جنگ تحميلي مدت مي گذشت ، وی عزم جبهه کرد اما به علت کمي سن و کوچکي جثه پذيرفته نشد .
وی پس از مدتی به عنوان مبلغ راهی جبهه شد. پس از پايان مدت مأموريت عليرضا به حوزه باز گشت و پس از  چهار ماه برای جهاد راهی جبهه شد.  شهید عليرضا عبدالهي سرانجام در دوازدهم خرداد ماه سال  1365 دعا و ندبه اش به در گاه خداوند اجابت شدو به مقام شهادت نائل آمد.   




« خاطرات خود نوشت طلبه شهید علی رضا عبدالهی »


اين چند روز فقط مشغول مطالعه ، عبادت ، دور هم جمع شدن و خاطرات براي همديگر تعريف کردن و تمرين شنا کردن و  اين برنامه ها بود و هنوز آموزش به طور رسمي شروع نشده بود .
در اين روزها بود که تصميم گرفتم خانواده ام را در جريان قرار دهم که به جبهه آمده ام بارها دل  دل مي کردم يک خط  می نوشتم و پاره می کردم تا اين که جرات پيدا کردم و با نوشتن نامه ای انها را در جريان قرار دادم .

بارالها الان است که از يک طرف حساس ترين دوران زندگي را مي گذرانم و در معرض امتحان قرار دارم و از طرف ديگر اضعف الضعفا مي باشم هيچ ياوري هم که بتواند مرا کمک کند جز تو ندارم خدايا مرا يک لحظه به خود وامگذار.

در بين آب هاي حور در جنوب کشور حال و هوائي دارد اگرچه پشه ها و مگس ها اذيت مي کنند ولي روحيه ي عالي و شور و حال رزمندگان آنها را جبران مي کند صبحگاه ها و شناها خسته کننده نيست چون هدف و انگيزه مشخص مي باشد دعاها و نمازهاي جماعت و مهرباني دوستان جبران کننده همه ناراحتي ها و زحمت ها مي باشد.

 يک روز هنگام آموزش در حال غرق شدن بودم شنا که به صورت کامل ياد نگرفته بودم جليقه نجات هم که نداشتيم اما به خير گذشت دوستان نجات دهنده دوست مي باشند اما بار ديگر که غرق شديم جليقه نجات داشتيم ولي چند ساعتي در آب مانديم شنا کرديم خسته شديم تا اين که دوستان رسيدند .

در روز جمعه مسابقه دو بود که اينجانب در مسابقه دويدن شرکت کردم اگرچه 7 کيلومتر را دويدم اما نفر نهم شدم  اصل اين بود که استقامت 7 کيلومتر دويدن را داشته باشيم .
 هنوز آموزش تمام نشده اما آماده باش صد در صد دادند سحرگاه آماده حرکت شديم تا موقع حرکت 8 صبح شد مقصد معلوم نيست تا اين که حرکت کرديم و در دهلران پياده شديم قرار بود زودتر برسيم جلو حمله و تک عراقي ها را بگيريم اما ما دير رسيديم برادران ديگر دليرانه جلوي آنها را گرفته بودند.

براي امنيت از حمله هوائي عده اي از ما در دهلران مانديم وعده ديگر به انديمشک برگشتيم اما شب هنگام برگشتيم به خط مقدم  .آن شب را هر طور بود گذرانديم شب بعد براي پدافند به خط فکه رفتیم تا فردا ظهر آنجا بوديم برگشتیم مقداري عقب يک شب استراحت کرديم دوباره عده اي به انديمشک برگشتيم که الان در انديمشک هستيم و در آماده باش صد در صد مي باشيم .
والسلام
24/2/1365


انتهای متن/
منبع مرکز اسناد ایثارگران فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده