پدر شهید جمشید حیدری از درک عمیق فرزند خود روایتی را بیان می‌کند.

به گزارش نوید شاهد از زنجان، پدر شهید جمشید حیدری خاطره خود از فرزند برومند اسلام را چنین توصیف می‌کند؛

دور هم جمع شده بودیم. می‌گفتیم و می‌خندیدیم.

جمشید گفت: آقاجان! با اجازه شما می‌خواهم برم جبهه.

گفتم: جمشید جان! قدر جوانیتو بدون، درساتو بخون. وقتت را بیهوده تلف نکن.

گفت: مگر غیر از این است که درس را برای شناختن حق و عمل به آن و دفاع از حق می‌خوانیم. درس وسیله‌ای برای رسیدن به خداست و جهاد در راه خدا هم یکی از راه‌هائی است که انسان را به خدا می‌رساند.

دهانم بسته شد. دیگر چیزی نتوانستم بگویم. آنقدر استدلالش محکم بود که فقط توانستم بگویم: با سن کمی که داری بهتر از من می‌فهمی!

لبخند زد و گفت: آقاجان! اگر کسی امانتی به شما بسپارد بعد از مدتی بیاید امانتش را مطالبه کند از دادنش ابا می‌کنید؟

جمشید رفت. بعد از شهادتش فهمیدم منظورش چه بود. امانت خدا بود که تقدیمش شد.

منبع: کتاب درخت آلبالو(انتشارات موسسه فرهنگی دریادلان)

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده